|

آنچه راشین قربی سال‌هاست با آثارش می‌گوید

روایت این ویرانی، فوران تناقضات ایرانی

سوزان سانتاگ در کتاب علیه تفسیر به نقل از نیچه می‌گوید: «هنر تقلید طبیعت نیست بلکه مکمل متافیزیکی آن است، چیزی که در کنار آن برافراشته می‌شود تا بر آن غلبه کند».

حسین گنجی روزنامه‌نگار، پژوهش‌گر، منتقد هنرهای تجسمی و مدیر و مشاور ارتباطات و توسعه برند

سوزان سانتاگ در کتاب علیه تفسیر به نقل از نیچه می‌گوید: «هنر تقلید طبیعت نیست بلکه مکمل متافیزیکی آن است، چیزی که در کنار آن برافراشته می‌شود تا بر آن غلبه کند». اگر معنی فطرت را همان‌طورکه در لغت‌نامه دهخدا آمده است: ذات، سرشت، طبیعت، طینت و نهاد بگیریم، برخلاف آنچه شهروز نظری از شاگال وام گرفته است، نقاشی‌های راشین قربی را روایتگر دقیق همین فطرت باید بدانیم. فطرتی که در عدم پیدایی، خود پیداست از رخسار ما. به قول سعدی علیه‌الرحمه:

گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست

رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر.

فطرتی که به چشم ظاهر پیدا نیست، به قول او بخشی از طبیعت عینی نیست ولی دقیقا تصویرگر طبیعت و ذات آدمی و مناسبات و تأثیرات زیستی اوست که در درون او واقعیت دارد و ورا نیست، بلکه عین واقعیت است. این طبیعت را شاید نبینیم ولی ماورایی نیست و حقیقت دارد و حاصل آنچه ما بدان می‌اندیشیم و به‌نوعی آن را منجر شده و می‌شویم، است. انسانی که در یک چارچوب کلی و از یک چشم‌انداز وسیع‌تر و به روایت نقاش در یک قاب، همه تناقضات را گرد آورده و با آن زندگی می‌کند و در عین غیرطبیعی‌بودن، آنها را به شکل واقعی زیست‌ کرده و به تعبیر دیگر بدان آلوده و تنیده است. در چنین اتمسفر و جغرافیایی راشین قربی اتفاقا طبیعت واقعی انسان را پیش‌روی ما قرار داده و این نه تنها ماورای فطرت زیستی که عین فطرت زیستی انسان معاصر است. همان طبیعتی که در تضاد و تقابل با طبیعت بیرونی، شکل‌دهنده جهان رو به سقوط ماست. جهانی که اندیشمندان و دغدغه‌مندان چه آنان که نگران طبیعت بیرونی هستند و چه آنها که نگران ذات و ماهیت و اصل ازدست‌رفته آدمی، هر دو به متن و سخنرانی آن را فریاد می‌زنند و راشین قربی و نقاشانی با این قدرت بیانگری، در آثارشان آن را نمایان کرده‌اند. او انسان را در مقابل خودش و در موقعیت‌های گوناگون و گاهی غیرطبیعی قرار می‌دهد تا به او بازگشت به خویشتن و بازگشت به ذات و اصل و ماهیت و فطرت خود را گوشزد کند. انسان در آثار راشین یک درخت دفرمه، یک گل پژمرده و در نهایت یک انسان از درون تهی‌شده است که در انبوهی از صحنه‌های متناقض و متفاوت و در تضاد با آنچه باید قرار گرفته و دست به تخریب خود و دیگری و به عبارت دیگر دست به مصرف خود و دیگری می‌زند، چیزی که در زیست ظاهری شاید مدرنیته و زندگی شیک و به‌روز و این‌زمانی خوانده شود، ولی در باطن همان است که نقاشی‌های راشین قربی می‌گوید. انسان فروافتاده، در جهان معاصر و در تمامی آثار او دفرمه، تقلیل یافته و به نوعی وا داده که مصرف‌کردن و مصرف‌شدن تمام موجودیت اوست. جامعه ایران امروز شاهد دقیق این وضعیتی است که در آثار راشین می‌توان مشاهده کرد. جهانی که گویا کم‌کم رودربایستی‌هایش را کنار می‌گذارد و از پوسته بیرونی به در می‌آید و درون واقعی خود را بروز می‌دهد. همان درونی که سال‌هاست راشین قربی در حال روایت و ترسیم بی قید و شرط آن است. به قول کانت و به نقل از محمدعلی فروغی: «شک نیست که آغاز علم انسان از حس است که صورت‌هایی از اشیا در ذهن نقش می‌کند و قوه عقلی را برمی‌انگیزد تا آن صورت را به هم بسنجد و وصل و فصل کند و در آنها عمل نماید و معرفت بر اشیا از آن حاصل گردد». اینجا سرزمین حکمرانی هنرمند است که راه را برای علم و اندیشه باز می‌کند. آثار راشین قربی از سرزمینی سرشار از تضادها و تناقضات روایت می‌کند که نقطه اوج آن را باید وضعیت امروز جامعه دانست، وضعیتی که اندیشمندان و عالمان شاید هرگز بدان راه نداشتند و برایشان پیش‌بینی‌ناپذیر بود. اینجاست که هنرمند در مقام پیشگو و بر اساس سنسورهای حسی قوی‌تری که دارد، خواسته یا ناخواسته مشغول تصویرسازی وضعیتی می‌شود که در درون جامعه هست و از دیدگان دور و ناپیداست. حقیقتی که در میان انبوهی از واقعیات درست و نادرست پنهان شده است و گاهی تنها از هنرمند برمی‌آید که راه بدان یابد و دریچه‌ای پیش‌روی دانشمندان بگذارد. دانشمندانی از حوزه سیاست تا اقتصاد و فرهنگ و... که مدت‌هاست خود را از دیدن هنر پرهیز داده‌اند و غافل شده‌اند از اینکه نمی‌شود به آینده چندبعدی از یک بعد نگاه کرد و خوب است دامنه اشراف و رصد و فعالیت خود را گسترش دهند. جهان آینده از یک زاویه نگاه‌کردن محکوم به شکست است و هر چه پیش می‌رود جسارت و ابتکار تماشای هنرمندان راهگشاتر از زوایای سلب و سخت علم میدان‌دارتر می‌شود.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها