هشدار ثروتمندترین مرد رم باستان به ابرثروتمندان امروز
جامعهای که همواره نابرابرتر میشود، پیوند خودرا با دموکراسی از دست میدهد. ثروت خوب است، اما ثروت زیادی ناهنجاری میآفریند. این درسی از واپسین سالهای جمهوری رم در دو هزار سال پیش است که امروز هنوز موضوعیت دارد.
نویسنده : پیتر استاثارد
ترجمه: شهریار خواجیان
جامعهای که همواره نابرابرتر میشود، پیوند خودرا با دموکراسی از دست میدهد. ثروت خوب است، اما ثروت زیادی ناهنجاری میآفریند. این درسی از واپسین سالهای جمهوری رم در دو هزار سال پیش است که امروز هنوز موضوعیت دارد. هفت سال پس از نخستین کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ، این به آسانی فراموش میشود که پوپولیسم او از کتابهای درسی لاتین میآمد. زمانی که ترامپ چهارنعل میتاخت، دقیقا دنبالهرو (احتمالا ناآگاهانه) پوپولیستهای جمهوری رم بود. ترامپ جولیویس سزار نبود، مگر شاید در رؤیاهایش؛ اما حرکت انتخاباتی او بسیار مدیون گایوس ماریوس، عموی سزار، نخستین «آدم مردمی» رم بود که پیاپی انتخابات را میبرد و با حمله به نخبهگرایی دشمنانش و گزافهگویی درباره اعتماد فقرا و پشت سر ماندگان به خودش، رکورد بهدستآوردن هفت بار مقام کنسولی رم را از آنِ خود کرد. زمانی که ترامپ از ثروت ادعایی خود برای اثبات تقوایش در قدرتطلبی (و در حمله به هیلاری کلینتون بهعنوان موکل توانگرسالاران) بهره میگرفت، از تاکتیکهایی استفاده میکرد که ماریوس و سزار هر دو بیدرنگ تشخیصشان میدادند.
در سال 2022، این درس لاتینی کماکان ادامه دارد. رم آغازین به این دلیل مرفه نبود که یک دموکراسی برابریخواه بود، بلکه به این لحاظ که در مجموع برابر و باز و دموکراتیکتر از رقبایش بود. برای مثال، بردگان را آزاد میکرد، آن هم در زمانی که یونانیان این کار را زیادی افراطی میدانستند؛ اما در سراسر قرن نخست پیش از میلاد، جنگهای متناوب داخلی بین دارایان و نداران، سرانجام یک نفر را بهعنوان ثروتمندترین سیاستمدار عصر خود و شاید تمام اعصار، باقی گذاشت. نام او مارکوس لیسینیوس کراسوس بود.
کراسوس مانند ترامپ نخستین پولهای خود را از املاک، ساختوساز زمینهای گرفتهشده از بازندگان جنگ و ساختن بناهای پرزرقوبرق برای پیروزمندان به دست آورد. او با معدنکاوی و بانکداری به کار خود ادامه داد و از این راه به ثروت هنگفتی رسید. روشنترین تصویری که امروز از او در خاطر داریم، آدم شروری است که کرک داگلاس را در فیلم اسپارتاکوس استنلی کوبریک به صلیب کشید؛ اما با وجود نمایش هولناک مصلوبان در طول جاده اپیین (Appian)، پیروزی در جنگ با بردگان چیزی بیشتر از یک نمایش کماهمیت برای کراسوس نبود. او نوعی قدرت برای خود ساخته بود، قدرت دائمی، قدرت استفاده از پول در پشت پرده و صحنهگردانی هر عروسکی که به نظر قدرتمند میرسید. او نخستین قارون زمان بود.
حتی خود سزار هم در آغاز کار لعبتک کراسوس بود. کراسوس هزینه کارزارهای انتخاباتی سزار را میداد و اطمینان حاصل میکرد که سزار با هزینهای هنگفت کاهن اعظم شود، به این معنا که تنها مردی که در مجمع رم یک دفتر ویژه داشت. آنگاه که کراسوس به سزار کمک کرد که به فرماندهی ارتش در سرزمین گُل برسد، نظارهگر بازگشت دستپرورده خود به رم شد و با رشوه و وامدادن، سخنرانی و حمایتطلبی، تضمین کرد که سزار، دستکم برای زمان کوتاهی، وزنه تعادل مفیدی در برابر رقیب مادامالعمرش، پمپی بزرگ، شود.
سزار و پمپی هر دو با ثروت هنگفتی که به دست آورده بودند یا به تصریح منتقدانشان از شاهان شکستخورده امپراتوری رو به گسترش رم دزدیده بودند، موازنه سیاست در رم را به انحراف کشاندند. کراسوس با ادامه استفاده از قدرت مالی خود در ایجاد توازن در نفوذ شرکای نظامی ستودهتر خویش، جایگاه خود را در این توانگرسالاری سهنفره موسوم به «هیولای سهسر» حفظ کرد. سناتورها سیاه میپوشیدند و با این کار اعتراض خود را به تغییر در نظام سنتی مهار و موازنه نشان میدادند؛ اما در برابر هجوم سلطه قدرتمندانه ابرثروتمندان ناتوان بودند.
کراسوس بهتدریج دریافت که ثروت بهتنهایی برای حفظ جایگاه او در آن میز قدرت سهپایه رم کفایت نمیکند. سزار که از فتوحات خود در گل ثروتمند شده و تحت حمایت لژیونهای وفادار خود بود، دیگر به پول کراسوس نیازی نداشت. پمپی، پس از گامزدن پیروزمندانه در خیابانهای رم و برگزاری جشن تندیسهای زرین غولآسا و ریختن مروارید بر سرش، احتمالا برای مدتی حتی از کراسوس هم ثروتمندتر شده بود.
بنابراین کسی که قدرتش مبتنی بر اعتبار ثروتش بود، تصمیم به ورود به یک کارزار جنگی گرفت تا موازنه قدرت خود را با سزار و پمپی حفظ کند. او درحالیکه بردگان را برای کارهای ساختمانیاش آموزش داده بود، سراغ لژیونهای آموزشدیده شخصی رقبایش رفت و به تدارک جنگ با یک همسایه پرداخت. در سال 53 پیش از میلاد، 20 سال پس از شورش اسپارتاکوس، دوستان اولیگارش او اجازه دادند که همکارشان نقشه حمله به پارت (دولت اشکانیان ایران) را بریزد که یک امپراتوری رو به گسترش در شرق فرات بود.
اما کراسوس، با همه مهارتهای تجاری و سازمانی خود، تدارکات ضعیفی داشت. او فقط به سزار و پمپی پاسخگو بود. نظامات سناتوری سنتی دیپلماسی و اطلاعات در مقابل قدرت پول به زانو درآمده بودند. کراسوس کمتر اطلاعاتی درباره دشمنان اشکانی خود داشت و مانند ولادیمیر پوتین، رفیق ترامپ، در اوکراین امروز، فکر میکرد که بیشتر از آنچه واقعا میدانست، میداند.
کراسوس انتظار داشت با لشکریانی به فرماندهی یک عملگرای اهل معامله مانند خودش روبهرو میشود. به جای آن، ارتش او با انبوهی از کمانداران چرخشی سوار بر اسبان کوچکاندام روبهرو شد که تیرهایشان مرتب از طریق کاروانی از شتران تأمین میشد که این یک سیستم تسلیحاتی نوین بود. او درحالیکه میکوشید برای یک عقبنشینی مذاکره کند، بر سر یک اسب به مشاجره پرداخت؛ اما سرش بریده شد و به روی شنها افتاد و دهانش با طلای گداخته پر شد که نشانی از آزمندی او بود؛ صفتی که اشکانیان همه او را به آن میشناختند.
در رم اما دو سرکرده باقیمانده از آن هیولای سهسر بهزودی گریبانشان گرفته شد. سزار، از طرف پوپولیستها، پمپی لیدر نظم موجود را شکست داد و برای زمان کوتاهی بهعنوان یک دیکتاتور حکم راند تا اینکه در 13 مارس 44 پ.م مورد سوءقصد قرار گرفت و کشته شد. جانشین منتخب او اوکتاویین، در جنگ داخلی پیروز شد و یک نظام حکومت تکنفره تشکیل داد که نهادهای دمکراتیک نزار و تقریبا جعلی از آن حمایت میکردند؛ نظامی که چند قرن دیگر باقی ماند.