|

در ستایش ترس

وقتی هنرمند برای خلق اثر هنری اقدام می‌کند، اولین قدمی که در خلق و انطباق تکنیک و مفهوم برمی‌دارد، گذرکردن از ترسی درونی و ورود به ناشناخته‌های ریخت‌شناسی زیبایی است. هنرمند در مواجهه با خلق اثر خود، بر مبنای ایده پیش می‌رود، اما ترس از ناشناخته‌ها را نیز کاملا درک می‌کند.

در ستایش ترس

 علیرضا چلیپا: وقتی هنرمند برای خلق اثر هنری اقدام می‌کند، اولین قدمی که در خلق و انطباق تکنیک و مفهوم برمی‌دارد، گذرکردن از ترسی درونی و ورود به ناشناخته‌های ریخت‌شناسی زیبایی است. هنرمند در مواجهه با خلق اثر خود، بر مبنای ایده پیش می‌رود، اما ترس از ناشناخته‌ها را نیز کاملا درک می‌کند. 

نیکولا ساموری، هنرمند معاصر، مجموعه‌ای دارد با عنوان «nature of fear» که در آن با مفهوم و ماهیت ترس از دیدگاهی هرمنوتیک برخورد کرده است. در هر فریم از این مجموعه با ارجاعات و نشانه‌گذاری‌هایی از هنر کلاسیک روبه‌رو هستیم؛ به‌گونه‌ای که انتخاب فیگور‌ها تداعی‌کننده دوره رنسانس است و نورپردازی‌های گوتیک و پرکنتراست کار در کنار ساختار و ترکیب‌بندی شیوه‌گرایانه، بیننده را دچار تناقضی بدیع در نگاه اول می‌کند.

 این ساختار ظاهری در خود اشاراتی امروزی را دارند که معاصرانگی هنرمند از مفهوم ترس است. به تعبیری که گویی سوژه‌ها خود معترف به ترسی خارج از چارچوب اثر هستند و بیننده را درگیر اتفاقی سراسر ترسناک از مواجهه با امر ترس می‌کنند. وقتی قطعه‌ای از این مجموعه را می‌بینیم، این سؤال به ذهن می‌رسد که آیا نمود امر ترسیدن در این اثر به شکلی در تناقض با ماهیت این حالت انسانی نیست؟ آیا ارجاع به معنی ترس و باز‌تولید آن، خود از امر شهامت‌داشتن نشئت نمی‌گیرد؟ اینکه مؤلف یا گوینده به واسطه امری بیرونی دچار حالت ترس شود و این مفهوم را به شکلی نمایان کند، حاکی از صداقت رفتار است و آیا صداقت در رفتار از نشانه‌های شهامت‌داشتن نیست؟

آن موقع که پیکاسو، گئورنیکا را در رسای وحشت از یک فاجعه انسانی خلق کرد، آن پرده عظیم نقاشی و ساختار پر از شکستگی و در فضایی بدون رنگ با فیگورهایی در‌هم‌پیچیده و عیان از ترس، بیشتر از آنکه به نمادی از ترس تبدیل شود، تصویرگر رنج و موقعیت مردمانی شد که مصائب جنگ را تاب می‌آورند و ناگاه مفهومی از امید را در میانه ترس با خود به دید بیننده می‌نشاند.

 یکی از نشانه‌های عنوان‌کردن از امر ترسیدن، مسئولیت‌پذیری از حالتی انسانی است که رخ داده؛ یعنی ما با خلق محتوای فضای ترس به‌گونه‌ای مسئولیت‌پذیری خود را نسبت به یک رخداد بیرونی عنوان می‌کنیم که این در تضاد با مفهوم واژه بزدلی است. در اینجا این سؤال پیش می‌آید که آیا ترس همان بزدلی نیست؟ از نگاه نگارنده این دو واژه در لغت‌نامه امروز اجتماعی با یکدیگر تفاوت ایجاد کرده‌اند.

چنان‌که اکسپرسیونیسم به‌عنوان هنری پیشرو در آن دور که متمرکز بر دلالت‌ها و حالات انسانی بود، ممنوع قلمداد می‌شد. هنرمند (انسان) می‌تواند ترس داشته باشد و با ترسش زندگی کند و اعمال و حتی آثاری که خلق می‌کند نیز دانسته با ترس و مفهوم ترسیدن باشد و این می‌تواند حتی طبیعی و قابل درک باشد؛ اما ریاکاری و عمیق‌تر از آن بزدل‌بودن، منجر به خلق هیچ پدیده هنری (حتی منش اجتماعی‌) نمی‌شود. تفاوت ظریف امر ترس و بزدلی در لغت‌نامه معاصر همین است. بزدل در نهاد خود با هنر بیگانه است، چه رسد به اینکه توانایی خلق اثر هنری را داشته باشد. او ارتکاب بزدلانه خود را انکار می‌کند و نتایج فاجعه‌بار آن را یا نمی‌بیند یا در راستای منفعت خویش تعبیر به نیکی می‌کند. اما بازتولید و گفتمان از ترس می‌تواند نشانه شناخت باشد؛ شناخت از عاملی ناخوشایند و ترسناک که با اذعان به آن، سعی در پدیدار‌شناسی محیط به منزله یک روند آسیب‌رسان می‌کند.

از این‌رو پرداختن به ترس در رویکردهای هنری سنجیدگی اتفاق و رویدادی است که بزدل از آن پرهیز دارد و می‌توان گفت در نشانه‌شناسی هنر می‌شود نماد ترس را ستایش کرد؛ چون در قدم اول حاکی از شناخت پیرامونی و درونی است و در قدم دوم ساختار وابستگی و خباثت بزدل را نشانه رفته است. همان کاری که ساموری می‌کند؛ از گذر پرداختن به مقوله‌ای انسانی، شیوه‌ای از بیان شجاعانه را به مخاطب ارائه می‌دهد که تأثیری عمیق بر نگاه مخاطب به پدیده‌های اجتماعی دارد. و آیا ذات اثر هنری چیزی جز این صداقت و انگیختگی است؟

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.