حس عدم امنیت، مهمتر از مسائل اقتصادی است
اول از همه باید بهعنوان یک روانشناس بالینی، توضیح دهم شادی امری درونی است نه بیرونی؛ یعنی اینکه الزاما عوامل شادی ربطی به عوامل بیرونی ندارند، گرچه میتوانند در تجربه شادی یا غم ما تأثیر بگذارند، اما مسئله شادبودن، بسیار به نوع دغدغه انسان نسبت به خودش، محیط اطرافش و آیندهاش مربوط است. وقتی ما درباره مفهوم شادی صحبت میکنیم، بسیار با تجربههای هیجانی رفتاری که گاهی اوقات بهعنوان رفتارهای شاد در جامعه میشناسیم، متفاوت است. پس باید بدانیم که نمیتوانیم این حس را با داشتن امکانات بسنجیم.
مهرداد کاظمزاده عطوفی*: اول از همه باید بهعنوان یک روانشناس بالینی، توضیح دهم شادی امری درونی است نه بیرونی؛ یعنی اینکه الزاما عوامل شادی ربطی به عوامل بیرونی ندارند، گرچه میتوانند در تجربه شادی یا غم ما تأثیر بگذارند، اما مسئله شادبودن، بسیار به نوع دغدغه انسان نسبت به خودش، محیط اطرافش و آیندهاش مربوط است. وقتی ما درباره مفهوم شادی صحبت میکنیم، بسیار با تجربههای هیجانی رفتاری که گاهی اوقات بهعنوان رفتارهای شاد در جامعه میشناسیم، متفاوت است. پس باید بدانیم که نمیتوانیم این حس را با داشتن امکانات بسنجیم. چهبسا افرادی که در جوامع متفاوت در دنیا، با امکانات مناسب زندگی میکنند و شاد نیستند یا برعکس افرادی که مثلا حتی در جامعه خودمان، محدودیتهای اقتصادی دارند، اما از نظر یک روانشناس، شادی را تجربه میکنند. در واقع آستانه شادی این افراد پایین است؛ یعنی با کوچکترین موضوعی شاد میشوند. لازم است در بدو ورود به موضوع کمرنگشدن شادی، تفریح و اوقات فراغت، به این مسئله اشاره کنیم.
دومین نکته این است که وقتی درباره مسئله تفریح صحبت میکنیم، باید بدانیم تفریح مساوی با شادبودن نیست. تفریح، انجام هر نوع فعالیتی است که در انسان ایجاد آرامش و راحتی میکند و باعث میشود فرد بتواند از نظر ذهنی و بدنی مجددا انرژی کسب کند و یک تازهسازی در انسان ایجاد میکند. امور تفریحی نیز در واقع اموری هستند که میتوانند به ما کمک کنند که در واقع حال بهتری داشته باشیم و این حال بهتر الزاما به معنای شادی نیست، بلکه به معنای راحتبودن، آرامبودن و کاهش تنش و فقدان تجربه هیجانات منفی است. همچنین، فعالیتهای تفریحی افراد نیز با هم متفاوت است، اما چیزی که در روانشناسی توصیه میشود، این است که فعالیتهای فرحبخش باید شامل مواردی باشند که در آن، فعالیت فیزیکی همراه با فعالیت ذهنی و استفاده از ارتباطات و طبیعت باشد. علیرغم اینکه امروز در دنیا فعالیتهای تفریحی بسیار به امور دیجیتال وابسته است، اما روانشناسان توصیه نمیکنند وقتی میخواهیم تجربه شادی داشته باشیم، گرایشمان به سمت رفتارهای منفعل برود که عمدتا در فضای دیجیتال اتفاق میافتد.
در جمعبندی این توضیحات باید گفت اگر هرکدام از ما خودآگاه نباشیم، عوامل و علائم شادی، راحتبودن و بیتنشبودن خود را نشناسیم، احتمال دارد در موقعیتهای متفاوت درباره مسائل خلقی و سلامت روان خودمان، دچار سوءتفاهم شویم. اما درباره عوامل بیرونی، این عوامل در هر جامعهای بهعنوان عوامل استرسزا میتوانند بر وضعیت کلی سلامت روان تأثیر بگذارند. این اثرات به دو دسته کوتاهمدت و بلندمدت تقسیم میشوند. اثرات کوتاهمدت یعنی اینکه من میشنوم که کالایی کمیاب شده یا افزایش قیمت پیدا کرده یا مثلا در شرایط کرونا نمیتوانم ارتباطات خودم را داشته باشم و... . این عوامل باعث میشود خلق من پایین آمده و تجربه غمگینی را داشته باشم. اگر این تجربه غمگینی تداوم پیدا کند و ماندگار شود، میتواند در عملکرد من تأثیرگذار باشد. به این میزان که دست و دلم به کار نرود، بیحوصله شوم یا کارهایم را بدون انرژی ادامه دهم و در نهایت تبدیل به افسردگی میشود که البته با افسردگی بالینی و تشخیصی فاصله دارد. مهمترین بخشی که در جامعه امروز، شاید برای آحاد جامعه، در مسئله سلامت روان مشکل ایجاد کند، احساس عدم امنیت است. این احساس به معنای عدم امنیت جانی نیست؛ مهمترین احساس عدم امنیت، بیثباتیهایی است که در مورد مسائل اقتصادی ایجاد شده است. درعینحال که شرایط اقتصادی مانع از آن میشود که افراد بتوانند بهراحتی نیازهای خود را برآورده کنند، همین مسئله باعث ایجاد ناکامی در آنها میشود که در نهایت باعث ایجاد تجربه غم و افسردگی میشود. آنچه در حال حاضر برای جامعه ما ضروری است و همه ما به آن نیاز داریم: یک) سیاستگذاران، مسئولان و افرادی که برای جامعه برنامهریزی میکنند، در ذهنشان باشد که غیر از اینکه مسائل اقتصادی، معیشت مردم را دچار مشکل میکند، مسئله مهمتری در جامعه وجود دارد و آن حس بیثباتی و عدم امنیت است که باید برای آن با حضور متخصصان حوزه سلامت، راهکاری اندیشیده شود تا مردم در نگرانیهای اقتصادی، به اشتباه درگیر بازارهای مالی مختلف و رفتارهای حسابنشده در خرید اقلامی که مورد نیازشان نیست، نباشند. این بیثباتی و عدم امنیت، یک حلقه معیوب فشار روانی ایجاد میکند و اگر دولتمردان به این موضوع احساس عدم امنیت فکر کنند و تدبیری بیندیشند، جامعه از رفتارهای آسیبزننده دوری میکند. دو) درباره آن بخشی که به مردم ارتباط دارد، این نکته مهم است که هرکدام از ما درک کنیم در مقابل خودمان و سلامت روانمان مسئول هستیم. اولین اصلی که هرکدام از ما باید بپذیریم، این است که وضعیت جامعه همین است. چیزی که ما شاهد آن هستیم، واقعیت جامعه است که بر بخشی از آن هیچ اثری نمیتوانیم داشته باشیم. اگر ما خودمان را وارد چرخه استرس کنیم که همیشه نگران فردا باشیم، در نهایت منجر به ازبینرفتن آرامش فردی و شادی و نشاط مورد نیازمان میشود. در واقع باید درک کنیم برای اینکه فشارهای اقتصادی و... که از طرف جامعه بر ما تحمیل شده کمتر شود، لازم است ابزارهای شادبودن خودمان را شناسایی کرده و از آنها استفاده کنیم و منتظر نمانیم که کسی از بیرون ما را به سمت شادبودن حرکت دهد، حتی ابزارهای کوچک. درواقع، آن چیزی که مطرح است، این است که امروز جامعه ما در بحرانهای مختلف است و این موضوع کاملا انکارنشدنی است. در این شرایط، حداقل کاری که باید انجام دهیم، این است که هرکدام از ما بهعنوان اعضای جامعه، در قدم اول مسئولیت سلامت روان خودمان را بر عهده بگیریم و برای آن راهکاری پیدا کنیم. این نگاه را مسئولان هم باید داشته باشند؛ یعنی فکر کنند در این شرایط آشفته اقتصادی، لازم نیست حتما به مردم پول تزریق شود، کافی است که راهکاری بیندیشند که چطور نشاط در جامعه تزریق شود.
*متخصص روانشناسی بالینی و معاون دانشکده علوم رفتاری و سلامت روان