رمان بهمثابه تازیانه
شرق: «کوچهها، مثل پاهای اختاپوسی وحشتناک، او را به همدیگر پرتاب میکردند. او را هر کوچهای به کوچهای دیگر چون خود میسپرد. کوچهها توی هم میرفتند، منشعب و تنگ میشدند و دور خود میچرخیدند. منظرهها تکرار میشد. خانهها را دیوارهایی بههمپیوسته بود. برخی درها پابرهنه بودند و برخی دیگر پادری داشتند و شناشیل با رنگهای غمباری رنگ شده بود شبیهِ فضای دستههای عزاداری. کودکانی میدویدند و گربههایی ول میگشتند و پیرزنانی بدقلق بودند که صدایشان از کثرت استفاده دیگر درنمیآمد»؛ این آغاز رمانی است با عنوان «پنج صدا» از غائب طعمه فرمان، نویسنده قرنبیستمی عراق که با ترجمه موسی اسوار در نشر هرمس منتشر شده است. غائب طعمه فرمان از نویسندگان برجسته ادبیات عرب است که پیشتر هم در ایران شناخته میشد و موسی اسوار نیز قبل از این کتاب دیگری از او را با عنوان «سایههایی بر پنجره» به فارسی ترجمه کرده بود.
«پنج صدا» دومین رمان مشهور این نویسنده عراقی است که با انتشار آن به عنوان یکی از مهمترین رماننویسان ادبیات عرب جایگاهی تثبیتشده به دست آورد. پیش از انتشار این رمان، غائب طعمه فرمان در سال 1966 رمانی با عنوان «درخت نخل و همسایهها» منتشر کرده بود که این نیز رمانی حائز اهمیت است. مترجم کتاب در بخشی از پیشگفتارش، وجه شاخص آثار این نویسنده را انتخاب «موضوعات و شخصیتها از متن واقعیت و حیات اجتماعی مردم در ادوار مختلف از تاریخ معاصر عراق» دانسته است. خود نویسنده در جایی گفته است که «من در آثار خود برآنم که دورهای تاریخی و اجتماعی را بازتاب دهم و سعی میکنم نمونههای مشخصی از دورهای مشخص انتخاب کنم». در آثار او ردی پررنگ از زندگی خود او نیز وجود دارد. آنطورکه مترجم کتاب توضیح داده است، وقایع «پنج صدا» در عراق پیش از انقلاب 14 جولای 1958 و در سالهای بازپسین سلطنت و حکومت دستنشاندگان انگلیس، شکل میگیرد: «موضوع و دستمایه اثر وضع روشنفکران در آن برهه است و از این طریق تصویر دامنهدار و هنرمندانهای از حیات عراق در دهه پنجاه میلادی ارائه میشود. در ساختار این اثر، نویسنده فرم هنری متفاوتی اختیار کرده که
یادآور چندصدایی در موسیقی است. هریک از فصول صدایی مستقل است اما این صداها، جایجای، با هم نیز تداخل دارند و با این شیوه، هنر بارز نویسنده در ترسیم بس واقعبینانه شخصیتها و تحلیل دقیق روانشناختی آنها جلوهگری میکند». همانطورکه اشاره شد «پنج صدا» پس از انتشار با استقبال بسیاری روبهرو شد. غسان کنفانی، دیگر چهره شاخص ادبیات عرب، در متنی نوشته بود که از این رمان میتوان به جای تازیانه هم استفاده کرد. کنفانی در بخشی از متنش نوشته: «از نخستین سطر این رمان... احساس کردم در میان انگشتان مردی پراستعداد سیر میکنم. مرا تا اعماق عراق و اعماق مردمش به سفر برد و ارزش و معنای ادب معاصر را در آن دیار که همیشه در پدیدآوردن آثار هنرمندانه پیشگام بوده است، به آن بازگرداند و چیزی به من ارزانی کرد که دائم در جستوجوی آن بودم و نمییافتم! درباره پنج صدا، این رمان درخشان، توان گفت که به چیزی ممتاز است که به ندرت میتوان در رمان معاصر عربی یافت و آن هوشمندی است. نویسنده باهوش است و ازاینرو قهرمانهایش واقعی و هوشمندند و از همان آغاز، با گامهایی عمیق و سنجیده، به سوی مداری واقعی پیش میروند. خواننده میتواند این هوشمندی
را در هر سطر لمس کند: در گفتوگوها، در توصیفات، در ورود به عمق احساسات و عواطف بشری، در چیرهدستی در ترسیم شخصیت و هدایت وقایع و از همه مهمتر، در شناخت فضایی که وقایع بر گرد آن و در متن روی میدهند و درک ژرفاهای این فضا و نیروهایی که آن را به حرکت درمیآورند و آن را در نهایت متبلور و ساخته و پرداخته میکنند». کنفانی میگوید از این «هوشمندی» در اغلب آثار داستانی معاصر عرب ردی نمیتوان یافت. در بخشی دیگر از این رمان میخوانیم: «با صداهایی ناهمساز که از پشت پرده بلند میشد، از خواب قیلوله بیدار شد. بدنش را به آرنج تکیه داد و بلافاصله متوجه شد قشری چرب از عرق بر تنش نشسته است. در ظلمت مایل به سبز به میزی که پیش از خواب پنکه برقی را روی آن گذاشته بود نگاه کرد و پنکه را ندید. آن را به سمت دیگر پرده برده بودند. برای آنها مهم نبود که او همه املاح بدن را به صورت عرق از تن خارج کند یا در گرما بریان شود. مهم این بود که تن و بدن آنها خشک و خنک بماند. پاها را از لبه تختخواب آویزان کرد و عرقش را با دستمال یزدی پاک کرد. سعی کرد به حرفهای آنها گوش دهد تا ببیند چه چیزی آنها را به ستوه آورده که اینطور برانگیخته صحبت
میکنند. آیا به این علت است که دولت مجلس را تعطیل کرده و شبح نوری السعید بر بغداد سنگینی میکرد؟».
شرق: «کوچهها، مثل پاهای اختاپوسی وحشتناک، او را به همدیگر پرتاب میکردند. او را هر کوچهای به کوچهای دیگر چون خود میسپرد. کوچهها توی هم میرفتند، منشعب و تنگ میشدند و دور خود میچرخیدند. منظرهها تکرار میشد. خانهها را دیوارهایی بههمپیوسته بود. برخی درها پابرهنه بودند و برخی دیگر پادری داشتند و شناشیل با رنگهای غمباری رنگ شده بود شبیهِ فضای دستههای عزاداری. کودکانی میدویدند و گربههایی ول میگشتند و پیرزنانی بدقلق بودند که صدایشان از کثرت استفاده دیگر درنمیآمد»؛ این آغاز رمانی است با عنوان «پنج صدا» از غائب طعمه فرمان، نویسنده قرنبیستمی عراق که با ترجمه موسی اسوار در نشر هرمس منتشر شده است. غائب طعمه فرمان از نویسندگان برجسته ادبیات عرب است که پیشتر هم در ایران شناخته میشد و موسی اسوار نیز قبل از این کتاب دیگری از او را با عنوان «سایههایی بر پنجره» به فارسی ترجمه کرده بود.
«پنج صدا» دومین رمان مشهور این نویسنده عراقی است که با انتشار آن به عنوان یکی از مهمترین رماننویسان ادبیات عرب جایگاهی تثبیتشده به دست آورد. پیش از انتشار این رمان، غائب طعمه فرمان در سال 1966 رمانی با عنوان «درخت نخل و همسایهها» منتشر کرده بود که این نیز رمانی حائز اهمیت است. مترجم کتاب در بخشی از پیشگفتارش، وجه شاخص آثار این نویسنده را انتخاب «موضوعات و شخصیتها از متن واقعیت و حیات اجتماعی مردم در ادوار مختلف از تاریخ معاصر عراق» دانسته است. خود نویسنده در جایی گفته است که «من در آثار خود برآنم که دورهای تاریخی و اجتماعی را بازتاب دهم و سعی میکنم نمونههای مشخصی از دورهای مشخص انتخاب کنم». در آثار او ردی پررنگ از زندگی خود او نیز وجود دارد. آنطورکه مترجم کتاب توضیح داده است، وقایع «پنج صدا» در عراق پیش از انقلاب 14 جولای 1958 و در سالهای بازپسین سلطنت و حکومت دستنشاندگان انگلیس، شکل میگیرد: «موضوع و دستمایه اثر وضع روشنفکران در آن برهه است و از این طریق تصویر دامنهدار و هنرمندانهای از حیات عراق در دهه پنجاه میلادی ارائه میشود. در ساختار این اثر، نویسنده فرم هنری متفاوتی اختیار کرده که
یادآور چندصدایی در موسیقی است. هریک از فصول صدایی مستقل است اما این صداها، جایجای، با هم نیز تداخل دارند و با این شیوه، هنر بارز نویسنده در ترسیم بس واقعبینانه شخصیتها و تحلیل دقیق روانشناختی آنها جلوهگری میکند». همانطورکه اشاره شد «پنج صدا» پس از انتشار با استقبال بسیاری روبهرو شد. غسان کنفانی، دیگر چهره شاخص ادبیات عرب، در متنی نوشته بود که از این رمان میتوان به جای تازیانه هم استفاده کرد. کنفانی در بخشی از متنش نوشته: «از نخستین سطر این رمان... احساس کردم در میان انگشتان مردی پراستعداد سیر میکنم. مرا تا اعماق عراق و اعماق مردمش به سفر برد و ارزش و معنای ادب معاصر را در آن دیار که همیشه در پدیدآوردن آثار هنرمندانه پیشگام بوده است، به آن بازگرداند و چیزی به من ارزانی کرد که دائم در جستوجوی آن بودم و نمییافتم! درباره پنج صدا، این رمان درخشان، توان گفت که به چیزی ممتاز است که به ندرت میتوان در رمان معاصر عربی یافت و آن هوشمندی است. نویسنده باهوش است و ازاینرو قهرمانهایش واقعی و هوشمندند و از همان آغاز، با گامهایی عمیق و سنجیده، به سوی مداری واقعی پیش میروند. خواننده میتواند این هوشمندی
را در هر سطر لمس کند: در گفتوگوها، در توصیفات، در ورود به عمق احساسات و عواطف بشری، در چیرهدستی در ترسیم شخصیت و هدایت وقایع و از همه مهمتر، در شناخت فضایی که وقایع بر گرد آن و در متن روی میدهند و درک ژرفاهای این فضا و نیروهایی که آن را به حرکت درمیآورند و آن را در نهایت متبلور و ساخته و پرداخته میکنند». کنفانی میگوید از این «هوشمندی» در اغلب آثار داستانی معاصر عرب ردی نمیتوان یافت. در بخشی دیگر از این رمان میخوانیم: «با صداهایی ناهمساز که از پشت پرده بلند میشد، از خواب قیلوله بیدار شد. بدنش را به آرنج تکیه داد و بلافاصله متوجه شد قشری چرب از عرق بر تنش نشسته است. در ظلمت مایل به سبز به میزی که پیش از خواب پنکه برقی را روی آن گذاشته بود نگاه کرد و پنکه را ندید. آن را به سمت دیگر پرده برده بودند. برای آنها مهم نبود که او همه املاح بدن را به صورت عرق از تن خارج کند یا در گرما بریان شود. مهم این بود که تن و بدن آنها خشک و خنک بماند. پاها را از لبه تختخواب آویزان کرد و عرقش را با دستمال یزدی پاک کرد. سعی کرد به حرفهای آنها گوش دهد تا ببیند چه چیزی آنها را به ستوه آورده که اینطور برانگیخته صحبت
میکنند. آیا به این علت است که دولت مجلس را تعطیل کرده و شبح نوری السعید بر بغداد سنگینی میکرد؟».