آرتفر تهران و ضرورت نهادسازی در بازار هنر ایران
اگر آرتفر را صرفا بهعنوان یک رویداد هنری در تقویم فرهنگی کشور ببینیم، عملا مسئله اصلی را به حاشیه راندهایم. آرتفر در تعریف حرفهای خود نه نمایشگاه فصلی است و نه گردهمایی نمادین؛ آرتفر ابزاری نهادی برای ساماندهی بازار، تولید اعتماد، تثبیت قواعد و اتصال هنر به اقتصاد است.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
حسین محسنی - مدیر آرتفر تهران
اگر آرتفر را صرفا بهعنوان یک رویداد هنری در تقویم فرهنگی کشور ببینیم، عملا مسئله اصلی را به حاشیه راندهایم. آرتفر در تعریف حرفهای خود نه نمایشگاه فصلی است و نه گردهمایی نمادین؛ آرتفر ابزاری نهادی برای ساماندهی بازار، تولید اعتماد، تثبیت قواعد و اتصال هنر به اقتصاد است. از این منظر، اهمیت آرتفر تهران نه در برگزاری یک رویداد، بلکه در پاسخدادن به یک ضرورت تاریخی نهفته است؛ ضرورتی که سالها در اکوسیستم هنر ایران انباشته شده بود.
بازار هنر ایران دهههاست با اتکا بر تلاشهای فردی و تعهد فرهنگی بازیگرانش زنده مانده است. گالریداران، هنرمندان، مجموعهداران و مخاطبان جدی، هر یک بخشی از بار این زیستبوم را به دوش کشیدهاند. آنچه همواره غایب بوده، سازوکاری پایدار برای تبدیل این تلاشهای پراکنده به ساختار بوده است. تجربه وجود داشته، اما نهاد شکل نگرفته است. نتیجه چنین وضعیتی بازاری است که دوام دارد، اما رشد نمیکند و حافظه حرفهای آن مدام از نو ساخته میشود.
در ایران رویدادهای هنری کم نبودهاند. نمایشگاهها، بینالها، پروژههای مستقل و جریانساز، هر یک در زمان خود نقش مهمی ایفا کردهاند. اما تجربه زمانی به سرمایه تبدیل میشود که در قالب نهاد تثبیت شود. بازار حرفهای هنر مانند هر بازار بالغ دیگر، به قواعد شفاف، داده قابل اتکا، نهاد واسط مورد اعتماد و گفتوگوی حرفهای مستمر نیاز دارد. نبود هر یک از این مؤلفهها، بازار را در وضعیت بقا نگه میدارد. آرتفر دقیقا در همین نقطه معنا پیدا میکند؛ نه بهعنوان رقیب گالریها، بلکه بهعنوان سکویی برای تنظیم مناسبات بازار.
نخستین تجربه آرتفر تهران از این منظر تأملبرانگیز است. مشارکت بیش از 40 گالری از شهرهای مختلف، حضور انجمنهای هنری و ناشران تخصصی و برگزاری مجموعهای از نشستها، پنلها و برنامههای آموزشی، تصویری روشن از ظرفیت موجود ارائه داد. نکته مهم آن است که این بخشهای محتوایی نقش تزئینی نداشتند. آرتفر حرفهای فقط محل مبادله اثر نیست؛ محل تولید معنا، استانداردسازی و انتقال تجربه است. بدون این لایه، بازار هنر به دادوستدی کوتاهمدت تقلیل پیدا میکند.
از نظر مخاطب نیز دادهها معنادارند. جذب بیش از 20 هزار بازدیدکننده در شرایطی که جامعه با فشارهای اقتصادی، اخبار منفی و محدودیتهای تبلیغاتی مواجه است، نشان میدهد مسئله هنر در ایران نبود مخاطب نیست. تقاضای فرهنگی وجود دارد، اما ساختار پاسخگویی به آن ضعیف است. این شکاف دقیقا همان جایی است که نهاد بازار باید وارد عمل شود.
برای درک عمیقتر این مسئله، باید بازار هنر را در چارچوب صنایع خلاق دید. براساس گزارشهای معتبر بینالمللی، اقتصاد صنایع خلاق در جهان سالانه بیش از دو تریلیون دلار گردش مالی دارد و حدود 30 میلیون شغل مستقیم ایجاد کرده است. در بسیاری از کشورها، سهم صنایع خلاق از تولید ناخالص داخلی به چند درصد میرسد. در ایران، با وجود حجم بالای سرمایه انسانی و پیشینه فرهنگی، این سهم هنوز بسیار ناچیز است. این فاصله نه ناشی از فقر خلاقیت، بلکه نتیجه نبود سازوکارهای بازار و نهادهای واسط است.
بازار هنر یکی از حلقههای کلیدی این زنجیره است. آرتفرها بهعنوان نقاط اتصال خلاقیت انسانی، مالکیت فکری و بازار تجربه، نقش تعیینکنندهای در تبدیل هنر به یک فعالیت اقتصادی پایدار دارند. بدون چنین نقاط اتصالی، هنر در سطح استعداد باقی میماند و به صنعت تبدیل نمیشود.
در این میان، ایران یک مزیت رقابتی مهم دارد که کمتر به آن توجه شده است؛ ایران فراتر از مرزهای سیاسی امروز، نماینده یک حوزه فرهنگی پیوسته است؛ حوزهای که از آسیای میانه تا قفقاز و از افغانستان تا بخشهایی از آناتولی امتداد دارد. این حوزه از نظر زبان بصری، روایت تاریخی و سنتهای هنری پیوندی عمیق دارد. در ادبیات کسبوکار، چنین پیوندی یک مزیت منطقهای محسوب میشود. درحالحاضر هیچ مرکز منسجم بازار هنری در این حوزه وجود ندارد که بتواند نقش میاندار را ایفا کند. تهران از نظر سرمایه انسانی، پیشینه تاریخی و موقعیت جغرافیایی، بالقوه میتواند این نقش را بر عهده بگیرد. تحقق این میانداری اما بدون نهاد ممکن نیست.
یکی از سوءتفاهمهای رایج در فضای فرهنگی ایران، تقابل ساختگی میان هنر و کسبوکار است. تجربه جهانی نشان میدهد این دو نه متضاد، بلکه مکمل یکدیگرند. هنر بدون بازار به حاشیه رانده میشود و بازار بدون معنا تهی میماند. آرتفر در نقطه تلاقی این دو میایستد و اگر با نگاه حرفهای طراحی شود، میتواند تعادلی پایدار میان ارزش فرهنگی و منطق اقتصادی ایجاد کند.
بعد دیگر این ماجرا، گردشگری فرهنگی است. آرتفرها در جهان فقط بازار هنر نیستند؛ محرک اقتصاد شهریاند. تجربه شهرهایی مانند دوبی نشان میدهد رویدادهای هنری میتوانند هزاران سفر فرهنگی، اقامت، مصرف شهری و تولید محتوای رسانهای ایجاد کنند. این زنجیره ارزش به هنر محدود نمیشود و به خدمات شهری، برند شهر و حتی جذب سرمایه خارجی گسترش مییابد. ایران با تنوع فرهنگی و تاریخی خود، ظرفیت بالایی در این حوزه دارد، اما بدون رویدادهای قابل اتکا و تکرارشونده، این ظرفیت بالفعل نمیشود.
در چنین مسیری، رابطه با دولت نیز باید بهدرستی تعریف شود. نهاد بازار نه پروژه دولتی است و نه در تقابل با دولت شکل میگیرد. منطق آن بر مسئولیت صنفی استوار است. استفاده از فضاهای عمومی و تاریخی، اگر با هدف احیا و بازسازی نهادی باشد، به حفظ سرمایه فرهنگی کمک میکند. رهاکردن این فضاها به بهانه استقلال، در بلندمدت هزینهزاست.
نکتهای که کمتر به آن توجه میشود، سرمایه اجتماعی هنر ایران است. شبکههای غیررسمی دوستی، اعتماد و مودت سالهاست که جای خالی نهاد را تا حدی پر کردهاند. این ویژگی در بسیاری از بازارها وجود ندارد. اگر این سرمایه اجتماعی به ساختار متصل شود، میتواند به مزیت رقابتی تبدیل شود. سنت کارگاهی در تاریخ هنر ایران که بر همکاری و انتقال دانش استوار بوده، الگویی است که امروز نیز میتواند مبنای نهادسازی قرار گیرد. بازاری که فقط بر رقابت عریان بنا شود، فرسوده میشود و بازاری که فقط بر رفاقت تکیه کند، ناکارآمد میماند. تعادل این دو، هنر نهادسازی است.
در نهایت، مسئله آرتفر تهران به یک پرسش بنیادین بازمیگردد: آیا هنر را صرفا بهعنوان امر زیباشناختی میبینیم یا آن را بخشی از زیرساخت توسعه فرهنگی و اقتصادی کشور میدانیم؟ اگر پاسخ دوم را بپذیریم، نهادسازی دیگر انتخابی سلیقهای نیست، بلکه ضرورتی تاریخی است. آرتفر تهران تلاشی است برای حرکت در همین مسیر؛ نه بهعنوان نسخه نهایی، بلکه بهعنوان گامی برای عبور از پراکندگی به ساختار، از استعداد به بازار و از تجربه به نهاد.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.