|

گفت‌وگو با فرح ابوالقاسم به بهانه نمایشگاه انفرادی او در گالری هور

هیچ بودنی بدون نبودن معنا پیدا نمی‌کند

فرح ابوالقاسم (متولد ۱۳۳۹، تهران) از هنرمندان شاخص نسل میانی نقاشی ایران است. او پس از پایان تحصیلات متوسطه در رشته علوم تجربی، مسیر خود را به سوی هنر تغییر داد و در سال ۱۳۶۷ کارشناسی نقاشی را از دانشگاه الزهرا دریافت کرد. فرح ابوالقاسم فعالیت حرفه‌ای‌اش را از اواخر دهه 60 آغاز ‌و نخستین نمایشگاه گروهی‌اش را در گالری سیحون برگزار کرد.

هیچ بودنی بدون نبودن معنا پیدا نمی‌کند

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

ترانه سلطانی

 

فرح ابوالقاسم (متولد ۱۳۳۹، تهران) از هنرمندان شاخص نسل میانی نقاشی ایران است. او پس از پایان تحصیلات متوسطه در رشته علوم تجربی، مسیر خود را به سوی هنر تغییر داد و در سال ۱۳۶۷ کارشناسی نقاشی را از دانشگاه الزهرا دریافت کرد. فرح ابوالقاسم فعالیت حرفه‌ای‌اش را از اواخر دهه 60 آغاز ‌و نخستین نمایشگاه گروهی‌اش را در گالری سیحون برگزار کرد. از آن زمان تاکنون آثارش در نمایشگاه‌های متعدد داخلی و بین‌المللی در کشورهای فرانسه، سوئیس، هلند، بلژیک، آمریکا و امارات به نمایش درآمده و جوایز و تقدیرهای مختلفی از ‌جمله جایزه نفر اول از شهرداری پاریس (۲۰۰۲) را کسب کرده است.

نقاشی‌های او بازتاب نگاهی آرام، درون‌گرایانه و شاعرانه به زیست روزمره‌اند. طبیعت بی‌جان و اشیای ساده در آثارش بهانه‌ای برای تأمل در سکوت و خلوت زندگی‌ هستند. فرح ابوالقاسم با پالت رنگی محدود، اغلب درخشان و سفید، جهانی خلق می‌کند که میان واقعیت و تخیل معلق است. در سال‌های فعالیتش، علاوه بر خلق اثر، به تدریس در دانشگاه آزاد و دانشکده سینما و تئاتر نیز پرداخته و عضو انجمن نقاشان ایران و چند نهاد بین‌المللی هنری است. آثار او در مجموعه‌های خصوصی و موزه‌هایی همچون موزه هنرهای معاصر تهران و مجموعه وینزور و نیوتون انگلستان نگهداری می‌شود. به بهانه نمایشگاه انفرادی او در گالری هور، گفت‌وگوی کوتاهی با هنرمند داشتیم.

 

 شما از‌ جمله هنرمندانی هستید که در نقاشی به سبک و لحن ویژه خودتان دست پیدا کرده‌اید؛ این مجموعه از کجا آغاز شد؟

من کارم را با نقاشی در سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی آغاز کردم، اما از همان ابتدا آثارم به آبستره نزدیک بود. فضای نقاشی‌هایم همیشه ذهنی بوده و از نخستین مجموعه‌ای که در گالری سیحون ارائه کردم تا امروز، هیچ‌وقت با مدل کار نکرده‌ام.

به مرور زمان، عناصر طبیعی و آنچه معمولا به‌ عنوان عناصر فیگوراتیو شناخته می‌شوند، در آثارم کوچک‌تر شدند و گاهی در رنگ، خط و زمینه حل و محو شدند؛ تا جایی که آنچه در نگاه نخست به چشم می‌آمد، فضایی کاملا انتزاعی با تقسیمات هندسی و فضایی ساختارگرایانه بود. در آن دوران، من مواد و مدیاهای گوناگونی را تجربه کردم و از خلال آنها به بافت‌های متنوع و شخصی دست پیدا کردم؛ بافت‌هایی که هنوز هم در آثار امروزم‌ حضور پررنگ‌تری دارند.

از حدود 10 سال گذشته، عناصر پیرامونم و ابژه‌های عینی‌، برگرفته از طبیعت و محیط اطرافم فضای بیشتری را در زندگی من و درنتیجه در آثارم اشغال کردند. این عناصر حالا در زندگی روزمره و در نقاشی‌هایم حضوری پررنگ‌تری پیدا کرده‌اند. با‌این‌حال، ساختار کلی آثارم همچنان هندسی و ساختارگرایانه است و هنوز بر لبه فیگوراتیو و انتزاع حرکت می‌کنم.

وقتی مخاطب وارد سالن می‌شود، به نظر می‌رسد نوعی سکوت و آرامش حاکم است؛ این حس از کجا می‌آید؟

به‌ نظر من، هنرمند همیشه آنچه را که دلخواهش است در آثارش بازتاب می‌دهد. گاهی چیزی را نقاشی می‌کند که در زندگی‌اش حضور دارد و دوستش دارد‌ و گاهی برعکس، آنچه را ندارد یا در جست‌وجوی آن است، بر بوم می‌آورد. گاهی هم هنرمند دست به آفرینش ایدئال‌های خودش می‌زند؛ جهانی هم برای خودش و هم برای مخاطب.

 چه چیزی شما را به سمت خلق این جهان مینیمال و آرام سوق داد؟

خستگی از این‌همه شلوغی، هیاهو و هجوم هرروزه اطلاعات، اولین دلیل بود. بعد از آن، تجربه و میل به سادگی برایم پررنگ شد؛ اینکه چطور می‌شود در میان این آشفتگی‌ها، به خلوت و وضوح رسید.

 اگر بخواهید به زبانی ساده برای مخاطب بگویید، این مجموعه درباره چیست؟

درباره زندگی.

 چطور میان فرم‌های ساده و بیان احساسی تعادل برقرار می‌کنید؟ زیرا کارها در عین سادگی در انتقال احساس بسیار موفق عمل می‌کنند.

بیش از 30 سال است‌ نقاشی می‌کنم و در تمام این سال‌ها، نقاشی حرفه اصلی و مسیر زندگی‌ام بوده است. از نوجوانی با ادبیات سر‌و‌کار داشتم، اما کم‌کم بیان احساسم از واژه عبور کرد و در قالب رنگ و فرم ادامه پیدا کرد. این تغییر زبان، حاصل سال‌ها تجربه و استمرار در کارم بوده؛ چه در دوره‌های سخت و چه در زمان‌های آرام‌تر. در‌واقع، شعرهایی که زمانی دغدغه نوجوانی و جوانی‌ام بودند، در گذر زمان به نقاشی تبدیل شدند و امروز در تابلوهایم به شکل دیگری نفس می‌کشند.

 درباره اهمیت ادبیات در آثارتان صحبت کردید. این ادبیات و شعر چگونه در شما شکل گرفت و به مسیر هنری امروز شما کمک کرد؟

من از کودکی با کتاب انس داشتم؛ کتاب همیشه دوست جدایی‌ناپذیرم بوده و هست. شعر هم همین‌طور. از حدود 14، 15سالگی با شاعران مدرن ایران آشنا شدم و ارتباط‌گرفتن با شعر آنها برایم بسیار آسان‌تر بود تا شعرهای کلاسیک؛ چون به زبانی ساده‌تر و نزدیک‌تر با من گفت‌وگو می‌کردند. از همان زمان، واژه‌ها درونم مثل چشمه‌ای شروع به جوشیدن کردند و من نیز دست به نوشتن و سرودن زدم. هنوز هم مجموعه‌شعرهایم را با تاریخ نگارش‌شان پیش خودم نگه داشته‌ام.

بعد از فارغ‌التحصیلی با مجلاتی مثل آدینه و دنیای سخن همکاری کردم و بعدها چند سال در مجله گردون نوشتم؛ همکاری‌ای که باعث آشنایی و دوستی من با آقای عباس معروفی و تیم‌شان شد. بعد از آن مدتی با مجله زنان و سپس به‌ طور طولانی با فصلنامه طاووس همکاری داشتم. در واقع پیوند من با ادبیات از همین مسیر 

شکل گرفت.

شاید ریشه آن شاعرانگی که گاهی در نقاشی‌هایم دیده می‌شود، از همان‌جا آمده باشد. آن شعرها و واژه‌ها در گذر زمان تبدیل به عناصر بصری شدند. نمی‌توانم بگویم شاعر هستم، اما تغزلی در آثارم وجود دارد که از شعر و ادبیات می‌آید. هنوز هم می‌نویسم، اما دیگر شعر نمی‌گویم؛ هرچند آن نوشته‌ها هیچ‌وقت منتشر نشدند. در هر حال، قلم هنوز از دست من نیفتاده است.

‌ فرمودید شغل اصلی شما نقاشی است. نقاش‌بودن‌ روی زندگی روزمره شما تأثیری گذاشته است؟ زیست از راه نقاشی چگونه است؟

بله، شغل اصلی من همیشه نقاشی بوده است. البته گاهی در کنار آن، به کارهای خلاقانه و بازیگوشانه‌ای پرداختم که برایم جذاب بودند و در عین حال منبع درآمدی هم محسوب می‌شدند، اما امروز دیگر تمایلی ندارم جز نقاشی کار دیگری انجام دهم و در‌واقع نیازی هم نمی‌بینم. با‌این‌حال، هفته‌ای یک‌ بار چند هنرجو به آتلیه‌ام می‌آیند؛ با هم گفت‌وگو‌ و کار می‌کنیم و من این ارتباط را بسیار  دوست دارم.

زیست از راه نقاشی همیشه و در همه‌ جا دشوار بوده است. آنچه مهم است، استمرار و صبر است، نه انتظار نتیجه سریع. من امروز به تعادلی نسبی در درآمد رسیده‌ام که به من امکان می‌دهد آرام‌تر و با تمرکز بیشتری کار کنم. به باور من، وقتی نقاشی شغل تمام‌وقت هنرمند باشد، تأثیر مستقیمی بر کیفیت و رشد آثارش دارد. تمرکز کامل بر کار باعث انسجام فکری و تداوم در مسیر می‌شود، در‌حالی‌که اشتغال به کارهای دیگر، به‌ویژه دور از فضای هنر، این تمرکز را از بین می‌برد. به همین دلیل، بهترین حالت برای یک هنرمند این است که از نظر مالی تا حد ممکن درگیر مشاغل جانبی نباشد تا بتواند مسیر هنری خود را با تمرکز و ثبات دنبال کند.

 در برخی آثار، فضا به‌قدری خالص است که انگار نبودن از بودن مهم‌تر می‌شود. آیا این به یک نوع تفکر فلسفی باز‌می‌گردد؟

برای من، همیشه بودن و نبودن دو سر یک خط‌ هستند؛ هیچ بودنی بدون نبودن معنا پیدا نمی‌کند. این، حقیقت همه‌ چیز است.

 پالت رنگی محدود و نرم مجموعه حس، آرامش و تأمل را منتقل می‌کند. انتخاب رنگ‌ها بر چه مبنایی است؟

معمولا هر هنرمند پالت رنگی خاص خودش را دارد؛ پالت رنگی در‌واقع به ‌نوعی امضای او‌ست. انتخاب این رنگ‌ها نه‌تنها بازتابی از گرایش‌های درونی، روحی و روانی هنرمند است، بلکه به ‌نوعی ساماندهی انرژی‌ها و واکنش‌های رنگ‌ها در سطح بوم یا کاغذ هم محسوب می‌شود.

 در آثار این مجموعه، عناصر ساده و روزمره‌ گاهی از دل طبیعت بی‌جان بیرون می‌آیند. چه چیزی باعث شد به سمت این موضوعات ظاهرا معمولی بروید؟

برای من‌ موضوع یا سوژه در نقاشی بستری است برای رسیدن به هماهنگی میان فرم، رنگ، بافت و دیگر عناصر تجسمی. موضوع می‌تواند بسیار ساده و روزمره باشد، حتی چیزی پیش‌پاافتاده. به‌ نظرم می‌شود سال‌ها با همین عناصر ساده زیست و کار کرد و باز هم فرصت کشف و خلق فضاهای تازه را پیدا کرد. برای آفرینش، نیازی به پیچیدگی نیست؛ هر شیء ساده در درون خود جهانی از پیچیدگی دارد و در عین حال، بی‌واسطه و ساده است.

به باور من، همه چیز در نهایت به هندسه بازمی‌گردد. در ظاهرِ منظم یا حتی در آشفتگی، نظمی پنهان وجود دارد. هر فرمی ریشه در ترکیب شکل‌های ابتدایی دارد؛ مخروط، کره، مکعب، استوانه و مربع. این همان قدیمی‌ترن درس هر کلاس طراحی است و در عین حال فلسفه مواجهه با اشیا‌ است.

 می‌توان این مجموعه را پاسخی به شتاب و آشفتگی جهان بیرون دانست؟ آیا این مسیر مینیمالیستی را ادامه می‌دهید یا در جست‌وجوی زبان متفاوتی هستید؟

نیاز به داشتن چیزهایی که کمتر داریم یا شاید اصلا نداریم، در من هم مثل هر انسان دیگری وجود دارد. فضای ایدئال من، همان‌طور که پیش‌تر هم گفتم، فضایی آرام در کنار طبیعت است؛ این کشش و نیاز مداوم در من همواره در حال بازتولید است و بخشی  از وجودم شده.

نمی‌دانم آینده چه در پیش دارد، اما تمایل دارم همین مسیر فعلی را ادامه دهم؛ چون هنوز احساس می‌کنم می‌توانم در آن به جست‌وجو و کشف فرم و فضا بپردازم. نیازی نمی‌بینم این تجربه را متوقف کنم و به سراغ مسیر دیگری بروم. راستش این سفیدی‌ها، خاکستری‌ها و این پالت محدود رنگی در جانم نشسته‌اند و هنوز می‌توانم  ادامه‌اش دهم.

 از نگاه شما، آینده نقاشی در فضای معاصر ایران به کدام سمت می‌رود و جایگاه این نوع بیان آرام و مینیمال در آن کجاست؟

هنر معاصر و مدرن ما مسیر خود را انتخاب کرده و ادامه خواهد داد، حتی با وجود تمام موانع و سختی‌ها. مهم نیست آثار مینیمال باشند یا پرجزئیات، کم‌حرف باشند یا پرگو؛ در هر صورت، این جریان ادامه پیدا می‌کند.

 چند سال‌ است ‌نمایشگاه انفرادی شما در گالری هور برگزار می‌شود؛ این تجربه همکاری به چه صورت شکل گرفت و چرا هور را برای نمایش آثار مناسب دیدید؟

آشنایی من با گالری هور به خیلی قبل‌تر از این نمایشگاه‌ها و به دوستی قدیمی‌ام با خانواده امدادیان برمی‌گردد. استاد عزیز، یعقوب امدادیان، اولین کسی بودند که یکی از آثارم را خریدند و یک چک به من دادند و گفتند دست من خیلی خوب است و واقعا هم همین‌طور شد.

مدت‌ها گالری هور را دنبال می‌کردم تا اینکه در سال ۱۳۸۸ اولین نمایشگاهم را آنجا برگزار کردم. بعد از یک وقفه، با اشتیاق دوطرفه همکاری‌ ما‌ دوباره از سر گرفته شد. انتخاب گالری برای من فقط به فضای فیزیکی یا موقعیت آن مربوط نیست؛ رفتار حرفه‌ای، شفافیت و نظم کاری گالری برایم اهمیت زیادی دارد. در هور این آرامش و هماهنگی وجود دارد. از عکاسی و طراحی کاتالوگ گرفته تا مدیریت نمایشگاه، همه‌ چیز با دقت و احترام انجام می‌شود و هنرمند دغدغه اجرائی ندارد.

به‌ نظرم حضور پیوسته و متعهد گالری هور در فضای هنر ایران، با وجود همه سختی‌ها و نوسانات، ارزشمند است. این گالری بدون هیاهو و حاشیه، راه خودش را می‌رود‌ و من فکر می‌کنم میان ما رابطه‌ای حرفه‌ای و دوستانه شکل گرفته که برای هر دو طرف خوشایند است.

 در کنار نمایشگاه شما در گالری هور، یک نمایشگاه هم از آثار شما در گالری مریم کاشان به نمایش درآمد. این رویداد به چه شکل است؟

خوشبختانه این روزها تعامل و ارتباط هنری در خارج از تهران هم در حال شکل‌گیری است و این اتفاق بسیار خوبی‌ است. امیدوارم این روند ادامه پیدا کند؛ چون به‌ نظرم‌ تأثیر مستقیمی بر زیست فرهنگی و اجتماعی شهرها دارد. همیشه از دیدن استقبال مردم شهرهای دیگر از هنر خوشحال می‌شوم. گالری مریم به مدیریت مریم معمارنژاد‌ که بسیار جوان و توانمند است، با من تماس گرفت و پیشنهاد همکاری داد. پس از گفت‌وگو با گالری هور و برگزاری چند جلسه، تصمیم گرفتیم هم‌زمان با نمایشگاهم در تهران، مجموعه‌ای از آثارم چند روز بعد در کاشان هم به نمایش درآید. من در افتتاحیه نمایشگاه کاشان حضور داشتم و از نظر خودم این تجربه بسیار موفق بود؛ هم از نظر تعداد بازدیدکنندگان و هم از نظر فروش آثار. در مجموع، این رویداد برایم تجربه‌ای درخشان  و خوشایند بود.

 

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.