|

نگاهی به کتاب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی»

عنوانی بزرگ بر روایتی ناتمام

چرا قطار توسعه در ایران همواره از ریل خارج می‌شود؟ این پرسشی است که در ذهن هر ایرانی دغدغه‌مندی ریشه دوانده و کتاب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» اثر علی رضاقلی، یکی از پرنفوذترین و شجاعانه‌ترین تلاش‌ها برای کالبدشکافی همین زخم کهنه است.

عنوانی بزرگ بر روایتی ناتمام

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

امیررضا اعطاسی:  چرا قطار توسعه در ایران همواره از ریل خارج می‌شود؟ این پرسشی است که در ذهن هر ایرانی دغدغه‌مندی ریشه دوانده و کتاب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» اثر علی رضاقلی، یکی از پرنفوذترین و شجاعانه‌ترین تلاش‌ها برای کالبدشکافی همین زخم کهنه است. این کتاب، که به درستی به یکی از متون کلاسیک برای فهم دردهای مزمن ایران تبدیل شده، با روایتی جذاب و تحلیلی تند و تیز، ادعا می‌کند که ریشه این ناکامی تاریخی، در یک ساختار سیاسی استبدادی نهفته است که به طور مداوم، فرزندان اصلاحگر خود را قربانی می‌کند. این اثر آنچنان در ذهن و زبان ایرانیان نفوذ کرده که به یک «گفتمان» تبدیل شده است. این مقاله، ضمن ارج‌نهادن به قدرت بی‌بدیل کتاب در طرح این مسئله بنیادین، قصد دارد شالوده‌های تحلیلی آن را به بحث بگذارد و نشان دهد که چگونه این روایت قدرتمند، در عین حال که بسیار روشنگر است، پرسش‌های مهمی را بی‌پاسخ باقی می‌گذارد.

 بخش اول: خلاصه‌ای از محتوای کتاب

کتاب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» یک تاریخ‌نگاری صرف نیست؛ بلکه روایتی نفس‌گیر از یک تراژدی سه‌پرده‌ای است که در صحنه تاریخ معاصر ایران به نمایش درمی‌آید. علی رضاقلی خواننده را به سفری در دل تاریک‌ترین دهلیزهای قدرت می‌برد و سرگذشت سه مرد را روایت می‌کند که هر یک در زمانه خود، تلاش کردند مسیر تاریخ این سرزمین را تغییر دهند، اما همگی در برابر یک نیروی نامرئی و ریشه‌دار، سرنوشتی شوم یافتند.

پرده اول با قائم‌مقام فراهانی آغاز می‌شود؛ ادیب و سیاست‌مداری که در سپیده‌دم عصر قاجار، سودای ساختن یک دولت مرکزی مدرن و برچیدن بساط ملوک‌الطوایفی را در سر داشت. کتاب به ما نشان می‌دهد که چگونه تلاش‌های او برای ایجاد نظم و قانون، منافع دربار، شاهزادگان و روحانیون سنتی را به خطر انداخت و چگونه این «ائتلاف نامقدس»، او را به عنوان اولین قربانی بزرگ این چرخه، از سر راه برداشت.

پرده دوم به اوج تراژدی می‌رسد؛ داستان امیرکبیر. رضاقلی با جزئیات، اقدامات شگفت‌انگیز صدراعظمی را به تصویر می‌کشد که قصد داشت ایران را یک‌شبه از خواب قرون‌وسطایی بیدار کند. از تأسیس دارالفنون و کارخانه‌های صنعتی گرفته تا مبارزه بی‌امان با فساد و رشوه و کوتاه‌کردن دست بیگانگان؛ امیرکبیر نماد یک اراده پولادین برای ساختن ایرانی نو بود. اما کتاب به شکلی تکان‌دهنده نشان می‌دهد که چگونه همین اقدامات، بزرگ‌ترین دشمنان را برای او تراشید. از درباریان فاسد و شاهزادگان بی‌لیاقت گرفته تا سفارتخانه‌های روس و انگلیس که منافع خود را در خطر می‌دیدند، همگی علیه او متحد شدند تا سرانجام، این اراده بزرگ را در حمام فین کاشان، در خون خود غرق کنند.

پرده سوم و نهایی، داستان را به دوران معاصر و به سرگذشت محمد مصدق می‌کشاند. رضاقلی روایت می‌کند که چگونه مصدق، این بار نه با تکیه بر قدرت سلطنت، که با پشتوانه ملت، تلاش کرد تا آخرین و حیاتی‌ترین سنگر استقلال ایران یعنی «نفت» را از چنگ بیگانگان خارج کند. اما کتاب به ما می‌آموزد که آن ساختار سنتی و آن نیروهای خارجی، این بار در لباسی مدرن‌تر، دوباره دست به کار شدند و با استفاده از همان ضعف‌های داخلی، آخرین تلاش بزرگ برای استقلال و توسعه را نیز با کودتایی تلخ، به بن‌بست کشاندند.

کتاب با به تصویر کشیدن این تراژدی مستمر، خواننده را در حالتی از بهت و پرسشگری رها می‌کند. این سه داستان مجزا نیستند، بلکه تکرار یک الگوی هولناک و ریشه‌دار در تاریخ ایران هستند و درست همین‌جاست که کتاب، ما را آماده می‌کند تا از روایت صرف عبور کرده و به دنبال ریشه‌های عمیق‌تر این فاجعه تاریخی بگردیم.

بخش دوم: تحلیل و ارزیابی نقد

سفری دردناک به حافظه تاریخی ایران

قدرت اصلی کتاب نه در نظریه‌پردازی آکادمیک، بلکه در قدرت روایتگری آن نهفته است. خواندن این کتاب مانند سوارشدن بر قطاری است که شما را به اعماق تاریخ تراژیک ایران می‌برد. رضاقلی تنها یک راوی خشک تاریخی نیست؛ او شما را وادار می‌کند که خط به خط با شخصیت‌های کتاب همزادپنداری کنید، درد بکشید و رنج تنهایی آنان را حس کنید. خواننده در این سفر، شاهد تلاش‌های ناکام مردانی است که می‌خواهند کشوری را از منجلاب فساد، جهل و وابستگی نجات دهند، اما در نهایت، خود قربانی همان ساختاری می‌شوند که قصد اصلاحش را داشتند. این کتاب یک دید کامل و جامع از وضعیت فاجعه‌بار ایران در آن دوران به دست می‌دهد. نویسنده به شکلی هنرمندانه نشان می‌دهد که چگونه فساد بوروکراسی، رانت‌خواری، خیانت و کوته‌بینی سیاسی، مانند یک شبکه در‌هم‌تنیده، هرگونه تلاش برای پیشرفت را فلج می‌کند. اما مهم‌تر از آن، کتاب به شکلی بی‌پرده نقش مخرب کشورهای خارجی را به تصویر می‌کشد؛ قدرت‌هایی که همواره در پی ضربه‌زدن و تاراج ایران بوده‌اند. این تحلیل صرفا یک اشاره گذرا نیست، بلکه نشان می‌دهد چگونه قدرت‌های استعماری با سوءاستفاده از ضعف‌های داخلی، به طور سیستماتیک مانع از شکل‌گیری یک دولت ملی و مستقل در ایران شده‌اند. کتاب رضاقلی آینه‌ای است که در آن، تصویر تکراری مشکلات ساختاری ایران به وضوح دیده می‌شود و همین ویژگی آن را به اثری عبرت‌آموز و خواندنی برای هر ایرانی تبدیل می‌کند.

کالبدشکافی تحلیلی: پرسش‌هایی که باقی می‌ماند

درست در نقطه‌ای که روایت قدرتمند کتاب، خواننده را مسحور خود کرده، ذهن تحلیلگر به تکاپو می‌افتد. دقیقا به دلیل اهمیت و تأثیرگذاری این اثر است که نمی‌توان آن را تنها به عنوان یک روایت تاریخی پذیرفت. وقتی از این سفر احساسی بازمی‌گردیم و به شالوده‌های تحلیلی کتاب می‌نگریم، پرسش‌های بنیادینی مطرح می‌شود. این پرسش‌ها نه برای کم‌ارزش‌کردن کتاب، بلکه برای ورود به گفت‌وگویی عمیق‌تر است که خود کتاب، زمینه آن را فراهم می‌کند.

۱. عدم همخوانی عنوان و محتوا: بزرگ‌ترین پرسش از کتاب، فاصله عمیق میان عنوان پرطمطراق آن و محتوای داخلی‌اش است. خواننده با دیدن عنوان «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» انتظار یک تحلیل علمی از رفتار جامعه، گروه‌های اجتماعی و ریشه‌های فرهنگی این پدیده را دارد. اما کتاب در عمل، یک تاریخ سیاسی خوش‌خوان است. در آن خبری از تحلیل جامعه‌شناختی رفتار مردم ایران در قبال نخبگان نیست؛ بلکه بیشتر به روایت سرگذشت دردآور سه رجل سیاسی می‌پردازد.

۲. «نخبه» کیست؟ مفهومی که هرگز تعریف نشد: کتاب در هیچ بخشی یک تعریف مشخص و علمی از مفهوم «نخبه» ارائه نمی‌دهد. آیا نخبگان فقط رجال سیاسی و نخست‌وزیران هستند؟ اگر چنین است، تکلیف چهره‌های اثرگذاری چون داور، تیمورتاش و فروغی چه می‌شود؟ آیا آنان نخبه نبودند؟ این ابهام، نویسنده را به سمت یک گزینش جانبدارانه سوق داده و تحلیل او را به سه نمونه محدود کرده که نظریه‌اش را تأیید می‌کنند.

۳. تمرکز بر ساختار به جای کالبدشکافی جامعه: کتاب به درستی نشان می‌دهد که چگونه بی‌تفاوتی عمومی یا همراهی بخشی از جامعه با نیروهای سنتی، به زمینه‌ای برای شکست اصلاحات تبدیل می‌شود. با این حال، تحلیل کتاب در این حوزه بیشتر بر توصیف پیامدها متمرکز است تا کالبدشکافی ریشه‌ها. به عبارت دیگر، به جای پاسخ به این پرسش جامعه‌شناختی که «چرا» جامعه چنین رفتاری از خود بروز می‌دهد (مثلا به دلیل ساختارهای اقتصادی، سطح سواد، یا حافظه تاریخی شکست‌های قبلی)، کتاب به توصیف کلیاتی از این رفتار بسنده می‌کند. این رویکرد، هرچند روایت تاریخی را قدرتمند می‌سازد، اما فرصت یک تحلیل عمیق‌تر از جامعه ایرانی را از دست می‌دهد و ممکن است این شائبه را ایجاد کند که این رفتارها ذاتی و تغییرناپذیرند.

۴. غفلت از مفهوم واقعی «نخبه‌کشی» در فرهنگ ایرانی: شاید مهم‌ترین نقد به کتاب این باشد که پدیده «نخبه‌کشی» را تنها به حذف فیزیکی چند سیاست‌مدار تقلیل داده است. در حالی که نخبه‌کشی در تاریخ ایران، یک فرهنگ ریشه‌دار در عدم تحمل دگراندیشان است. رنجی که نخبگان ایرانی می‌کشند، بیش از هر چیز ناشی از فاصله عمیق فکری آنان با توده جامعه است. از فشارهایی که بر رازی و ابن‌سینا و ملاصدرا رفت تا سرنوشت تلخ هدایت، طالقانی و شریعتی و بازرگان، تاریخ ایران مملو از حذف و طرد نخبگان فکری و فرهنگی است؛ پدیده‌ای که جامعه در برابر آن یا سکوت کرده یا خود در آن مشارکت داشته است. کتاب رضاقلی از این لایه عمیق و فرهنگی پدیده نخبه‌کشی به سادگی عبور می‌کند.

نتیجه‌گیری: نقطه عزیمتی برای یک پرسش بزرگ

«جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» بیش از آنکه یک پاسخ جامع باشد، یک پرسش بنیادین است. این کتاب یک کالبدشکافی دردناک از یک زخم کهنه است و ارزش آن نه در ارائه یک نظریه بی‌نقص، که در شجاعتِ دست‌گذاشتن بر همین درد مزمن است. خواندن آن برای هر ایرانی دغدغه‌مند، نه یک انتخاب، که یک ضرورت است؛ نه برای یافتن تمام پاسخ‌ها، که برای آموختن پرسیدن سؤالِ درست. ماجرای غم‌انگیز نخبه‌کشی، تنها داستان حذف فیزیکی چند شخصیت تاریخی نیست، بلکه قصه تکراری بی‌توجهی به سرمایه‌های فکری یک کشور است. پژواک داستان حسنک وزیر، هنوز هم در سرنوشت نخبگان امروز ایران شنیده می‌شود؛ آنهایی که یا عطای ماندن را به لقایش بخشیده‌اند، یا در انزوا و سکوت به سر می‌برند و یا تلخ‌تر از همه، سرنوشتی چون حسنک پیدا می‌کنند.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.