|

یادداشتی بر کتاب «افیون‌زدگان: مردم‌نگاری در جنوب تهران» از اصغر ایزدی‌جیران

پستونشینان لب‌خط

‌بیش از یک ‌دهه است که اصغر ایزدی‌جیران به مردم‌نگاری در ایران، به‌ویژه در مناطق حاشیه‌نشین شهری، با روش مشاهده مشارکتی می‌پردازد؛ شیوه‌ای که در آن، مردم‌نگار خود به دل میدان می‌رود و تلاش می‌کند با ارائه‌ توصیفی فربه و عمیق از آن، به تحلیلی از وضعیت برسد.

پستونشینان لب‌خط

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

مهدی نوریان:  ‌بیش از یک ‌دهه است که اصغر ایزدی‌جیران به مردم‌نگاری در ایران، به‌ویژه در مناطق حاشیه‌نشین شهری، با روش مشاهده مشارکتی می‌پردازد؛ شیوه‌ای که در آن، مردم‌نگار خود به دل میدان می‌رود و تلاش می‌کند با ارائه‌ توصیفی فربه و عمیق از آن، به تحلیلی از وضعیت برسد. این شیوه‌ مردم‌نگاری نیز به روش‌های مختلفی انجام می‌شود. روشی که ایزدی‌جیران در پژوهش‌های مردم‌نگارانه‌اش اتخاذ می‌کند، شکلی داستانی دارد. در‌واقع در این شیوه، مردم‌نگار در قامت نویسنده یک داستان، تلاش می‌کند روایتی منسجم و معنادار را از آنچه در میدان پژوهش خود تجربه می‌کند، ارائه کند. شخصیت‌های این داستان انسان‌هایی واقعی‌اند که در این میدان زندگی می‌کنند و خود مردم‌نگار نیز هم به‌عنوان راوی این قصه و هم به‌عنوان یکی از این شخصیت‌ها که مدتی قرار است با ایشان زندگی کند، همراه آنهاست. استمرار ایزدی‌جیران در مردم‌نگاری در ایران، به‌ویژه در مناطق حاشیه‌نشین شهری، آن‌هم حول یک مسئله‌ مشخص‌ یعنی «رنج اجتماعی»، قابل‌ تقدیر است. او این پروژه را در سال ۱۳۹۴ کلید زده و تاکنون ذیل آن آثاری را درباره حاشیه‌نشینان تبریز، کرمانشاه‌ و تهران منتشر کرده است. کتاب «افیون‌زدگان» نیز در همین پروژه جای می‌گیرد و صحنه‌هایی را از جماعت درگیر اعتیاد در دو محله «لب‌‌خط» و «دروازه‌‌غار» روایت می‌کند. او درباره‌ کتاب می‌نویسد که این کتاب‌ «شرح تجربه‌های زیسته‌ پستونشینانی است که به سبب نظم سیاسی تبعیض، به اتاق‌هایی در خانه‌های قدیمی در بافت فرسوده‌ شهری کوچ کرده‌اند. وصف بدن‌های خیابان‌نشینی که‌ تحت نظم فرهنگی طرد، ناگزیر بی‌خانمانی را برگزیده‌اند. مهاجران لب‌‌خط و بی‌خانمان‌های دروازه‌غار آسیب‌دیدگان رنج‌های اجتماعی منطقه شکست‌خوردگانند. آنها برای تسکین خود نهاد اجتماعی مواد را در سطح محلی و صرفا به‌منزله‌ نوعی استراتژی بقا می‌پرورند. ولی سیاست ضد مواد، که اغلب حول همین محله‌ها می‌چرخد تا به‌اصطلاح نابسامانی را بسامان کند، غالبا نقش کلان بازار و صنعت مواد را نادیده می‌گیرد».

‌«افیون‌زدگان»، کتاب لاغری‌ است و بیش از ۱۸۰ صفحه ندارد. کتاب علاوه بر مقدمه و مؤخره، در دو بخش «پستونشینان لب‌‌خط» و «پناهگاه دروازه‌‌غار» ساختار یافته و در قالب چهارمین اثر از مجموعه‌ پژوهش‌های اجتماعی درباره ایران توسط نشر نی منتشر شده است. شخصا «افیون‌زدگان» را بسیار خواندنی یافتم و روایت مردم‌نگارانه آن را بسیار منسجم و معنادار؛ روایتی که توصیفی فربه و پرمایه از وضعیت مردم گرفتار اعتیاد در این دو محله به ‌دست می‌دهد و از دل آن توصیف، تحلیل‌هایی را ارائه می‌کند. این تحلیل‌ها از این جهت که از دل داده‌های میدانی واقعی به‌ دست آمده‌اند، واجد ارزش مردم‌شناختی و جامعه‌شناختی زیادی‌ هستند.

یکی از ویژگی‌های مهم پژوهش مردم‌نگارانه به شیوه مذکور، درگیری وجودی خود مردم‌نگار است؛ مردم‌نگار اینجا یک ناظر بیرونی و مشاهده‌گر منفعل نیست، بلکه در کنش‌های مردم میدان فعالانه حاضر است و با آنها زندگی می‌کند. در‌واقع، روایت مردم‌نگارانه از خلال سوژه‌ مردم‌نگار با همه‌ پیچیدگی‌های تنانه، هیجانی‌ و روانی‌اش ممکن می‌شود. این مهم از همان تقدیمیه کتاب مشهود است. ایزدی‌جیران کتاب را به دایی‌اش «آسیب» تقدیم می‌کند که خود قربانی فرهنگ طرد شد و مواد آواره‌اش کرد. علاوه بر این تقدیمیه و اشاراتی در کتاب به دایی «آسیب» که درگیری وجودی مردم‌نگار با مسئله‌ این کتاب را نشان می‌دهد، نام «آسیب» به‌ خودی‌ خود در این زمینه بسیار معنادار است؛ چراکه نظم فرهنگی طرد، اساسا گرفتاران اعتیاد را با همین‌دست برچسب‌ها از خود می‌راند و آواره می‌کند.

از دیگر نقاط قوت کار ایزدی‌جیران می‌توان به رویکرد همدلانه‌ او در مواجهه با شخصیت‌های میدان اشاره کرد؛ شخصیت‌هایی که محدود به افرادی خاص نمی‌شوند و تکثری از سن و جنسیت را در این دو محله در بر می‌گیرند. تعامل اصغر ایزدی‌جیران به‌عنوان یک مرد با زنان و دختربچه‌ها در میدان مطالعاتی‌اش مؤید موفقیت او در اتخاذ این رویکرد همدلانه است. او نه‌تنها به‌عنوان یک مرد‌ از رفتن به‌ سراغ فهم دنیای زنانه (شخصیت‌هایی همچون ثریا، سونای‌ و ناهید) در این دو محله ابایی ندارد، بلکه روایت کتاب نشان می‌دهد ‌در این کار توفیق داشته است و اتفاقا توانسته است راوی رنجی باشد که ایشان از سوی نظم نمادین مردانه متحمل می‌شوند. در مورد کودکان نیز ایزدی‌جیران موفق عمل می‌کند. این جمله از کتاب به‌روشنی نشان می‌دهد که او نسبت به توجه به دنیای کودکان در یک میدان مطالعاتی با جغرافیایی که ترسیم می‌کند، آگاهانه عمل کرده است: «هرچند ممکن است محله‌هایی چون لب‌خط را مملو از مشکلاتی اجتماعی بدانیم که بزرگسالان به وجود آورده‌اند [...] و به همین سبب فقط بر آنها تمرکز کنیم، اما بدون شک توجه به وضعیت کودکان، کردارهای آنها و دنیای ذهنی و عواطف‌شان، به فهم بهتر و عمیق‌تر پستونشینان کمک می‌کند». در‌واقع ایزدی‌جیران به این نکته واقف است که وضعیت عینی این کودکان، باری‌ است که از سوی ساختار خانوادگی و فرهنگی ایشان بر آنها تحمیل شده است. او همچنین به این نکته اشاره می‌کند که این کودکان را نباید تماما گرفتار این جبر ساختاری بدانیم، بلکه می‌توان تصور و تخیل کرد که ایشان چطور می‌توانند سوبژکتیویته‌ خویش را بسازند و به ‌طریقی خود را نجات دهند (دست‌کم از این مخمصه‌ ساختاری مشخص).

نمونه‌ توفیق ایزدی‌جیران در کار با کودکان در این میدان پژوهشی تعامل او با دختربچه‌ای‌ است به نام «زینت». زینت دختربچه‌ هشت‌ساله‌ بلوچی‌ است که با پدر، مادر، خواهر و برادر کوچکش در یکی از اتاق‌های خانه قدیمی‌ای زندگی می‌کند که مردم‌نگار نیز در طول کار مردم‌نگاری‌اش در لب‌خط در آن اقامت گزیده است؛ خانه‌ای که چندین‌ و چند خانوار دیگر را نیز سکونت داده است. مردم‌نگار در این مدت از زینت زبان بلوچی یاد می‌گیرد؛ زینت مثل معلمی سخت‌گیر به او سرمشق می‌دهد و او باید تکالیفش را انجام دهد و کلمات را با تلفظ درست تکرار کند تا توسط معلم کوچکش سرزنش نشود. این کنش مردم‌نگارانه ما را به نقطه‌ قوت دیگری در کار ایزدی‌جیران می‌رساند و آن اینکه به‌عکس آنچه امروز در کنش‌های خیلی از سازمان‌های مردم‌نهادی شاهدیم که اصطلاحا برای «توانمندسازی» یا «صدا‌دادن» به تهیدستان مناطقی همچون سیستان‌و‌بلوچستان به این مناطق سفر می‌کنند و زبان و فرهنگ مرکز را در این فرایند‌ به‌ شکلی خواسته یا ناخواسته به ایشان تحمیل می‌کنند، ایزدی‌جیران همچون یک شاگرد جلوی زینت دو‌زانو می‌نشیند تا زبانش را بیاموزد. در کُنه این کنش این معنا نهفته است که اساسا منطق «صدا‌دادن» به تهیدستان یا محروم‌شدگان یا طردشدگان منطقی نادرست و غیرانسانی‌ است.

آنها صدا دارند و نیازی نیست به آنها صدا «بدهید»، فقط کافی‌ است از میکروفون استفاده نکنید تا صدای ایشان نیز به گوش برسد و امواج صدای شما که به‌ واسطه بلندگو قدرتمند شده، صدای ایشان را خفه نکند! منطق این‌دست سمن‌ها معمولا منطق برتری زبان و فرهنگ مرکز است که قرار است حقیقت را از مرکز به اصطلاحا پیرامون جاری کند؛ همان منطق معلم و دانش‌آموز متعارف که گویی حقیقت ناب نزد معلم است و قرار است دانش‌آموزان جاهل را از دانش سرشار خویش سیرآب کند. حال‌ آنکه ایزدی‌جیران که از دنیای دانشگاهی می‌آید و دانشیار دانشگاه است و دکترای مردم‌شناسی دارد، نشان می‌دهد‌ دختربچه‌ هشت‌ساله بلوچ که در یکی از فقیرترین محله‌های جنوب تهران در میان افیون و بنگ و دود و اعتیاد زندگی می‌کند نیز واجد حقیقت است و باید جلوی او زانوی تلمذ زد. او نه‌تنها زبان مرکز یا زبان رسمی یا زبان دانشگاهی یا زبان جریان اصلی را به میدان تحمیل نمی‌کند، بلکه مشتاقانه و متواضعانه تلاش می‌کند تا زبان ایشان را بیاموزد.

لحظه‌ دیگری از کتاب ایزدی‌جیران را که تمایل دارم برجسته کنم، اشاره‌ او‌ به مفهومی تحت‌ عنوان «دومینوی اقتصادی» است؛ جایی‌ که یک اقتصاد به اقتصاد دیگر کمک می‌کند. مصرف مواد می‌تواند بدن کارگر را کارگری‌تر کند، بدن‌درد را کمتر احساس کند، به‌ شکلی نامعمول و غیرعادی درکی از سنگینی کار پیدا نکند، شب‌ها بیدار بماند و بی‌خوابی را احساس نکند. اینجاست که می‌توان از خدمتی سخن گفت که مواد می‌تواند به اقتصاد بازار انجام دهد: «همچون روغنی قوی، چرخ‌های دستگاه عظیم بازار را روان‌تر می‌کند تا با سرعت بیشتری بچرخند. اضافه‌کار را مواد ممکن می‌کند تا اضافه‌ارزش برای کارفرما و سود برای بازار بزرگ افزون شود». درواقع این اقتصاد زیرزمینی مواد است که به اقتصاد روزمینی خیاطی، کفش‌دوزی و...‌ نیرو می‌بخشد؛ هرچند دست‌آخر این تن نزار و چروکیده و ازهم‌گسسته‌ کارگر است که در اثر مصرف مواد بی‌مصرف شده و جیب اقتصاد بازار است که بر اثر اضافه‌ارزش تولیدشده پرپول‌تر شده است.

نقطه‌ قوت دیگر «افیون‌زدگان»، توجه به افیون‌زدگی به‌عنوان یک مکانیسم یا سازوکار است، نه یک مفهوم برساخته که اینجا و حالا از سوی فرهنگ طرد به‌ شکلی آسیب‌شناختی به جماعتی تحمیل شود. ایزدی‌‌جیران با مواجهه‌ عالمانه‌ای که با «افیون‌زدگی» به‌عنوان یک سازوکار دارد، در کنشی خودانتقادانه، لبه‌ تیز تیغ نقد را بر گردن خود و جماعت دانشگاهی نیز می‌گذارد. در این معنا و آن‌طور که من از متن کتاب برداشت کرده‌ام، می‌توان افیون‌زدگی را یک مکانیسم یا سازوکار یا به‌ تعبیری جامعه‌شناختی یک شکل یا صورت دانست که می‌تواند از نیروها و انرژی‌های روانی متفاوت و متنوعی مایه بگیرد؛ چه این مایه‌گذاری توسط معتادان لب‌‌خط و دروازه‌‌غار انجام شود، چه توسط دانشگاهیان. به‌ قول ایزدی‌جیران، جامعه‌ دانشگاهیِ افیون‌زده نیز «در افیون کتاب، بنگ امر انتزاعی‌ و یوغ فخرفروشی و لفاظی با اصطلاحات تخصصی گرفتار شده است». با این تعریف، به‌حق می‌توان آن‌دسته از جماعت دانشگاهی را که هیچ نسبتی با واقعیت جامعه‌ خویش ندارند و به تکرار وسواسی مناسک دانشگاهی خویش گرفتارند و از آن کسب اعتبار و منفعت می‌کنند، جماعتی افیون‌زده نامید.

نقطه ارزشمند دیگر کتاب، توجه به کلیشه‌هایی‌ است که درباره‌ این‌دست محله‌ها در جامعه ساخته می‌شود و بر آن اساس خشونت نمادینی برساخته می‌شود که خود می‌تواند بسترساز خشونت فیزیکی باشد. ایزدی‌جیران به این نکته توجه می‌دهد که این تصور در جامعه‌ ایرانی وجود دارد که خیلی از کارهای ممنوعه در محله‌هایی همچون دروازه‌غار و لب‌خط انجام می‌شود. این کلیشه‌ها از نظر او به‌قدری نفوذ دارند که حتی توسط اهالی خود آن محله‌ها نیز تکرار می‌شوند. تردیدی نیست که این کارها در این دو محله‌‌ انجام می‌شود، اما نکته اینجاست که این کارها در خیلی از محله‌های دیگر نیز جاری‌ است و فروکاستن کل حیات این محله‌ها به کارهای ممنوعه می‌تواند داغ‌ ننگی را بر پیشانی آن بچسباند که مصداق خشونت نمادین است.

این یادداشت را با یک نقد به پایان می‌رسانم. در صفحات پایانی کتاب، ایزدی‌جیران ذیل عنوان «همدلی انتقادی: برسد به دست دوستان معتادم»، تلاش می‌کند ‌از جایگاه دانشگاهی خود و همکارانش فاصله بگیرد و مستقیما با دوستانش که گرفتار اعتیاد و کارتن‌خوابی‌اند، چندکلامی حرف بزند. او علوم اجتماعی رایج در ایران را نقد می‌کند که کاری به «خودِ» افراد گرفتار اعتیاد و کارتن‌خوابی ندارد و ایشان را تنها سوژه‌هایی می‌بیند که ساختار آنها را ایجاد کرده است و بر این اساس می‌گوید که اتفاقا می‌خواهد «خود» آنها را سرزنش کند. حتی می‌نویسد که کسانی ممکن است برای این موضع او را متهم به فردگرایی کنند و سپس این جملات را می‌نویسد: «من نمی‌خواهم به آن سنخ از اجتماعی و مردم‌شناسی تعلق داشته باشم که با بزرگ‌نمایی افراطی امر جمعی، شما را بی‌قدرت می‌کند. شما که مواد را تجربه کرده‌اید و دیده‌اید که قاتل غم‌هایتان نیست، رهایش کنید، امید داشته باشید، خلاق شوید و سرنوشتتان را به دست بگیرید». هرچند تلاش ایزدی‌جیران در فاصله‌گرفتن از علوم اجتماعی متعارف که به سوژگی توجهی ندارد ستودنی‌ است، اما سیاق کلام به‌گونه‌ای‌ است که گویی در این جملات با نوعی توصیه‌ اخلاقی مواجه‌ هستیم؛ توصیه‌ای اخلاقی که در پس ‌پشت آن نوعی اراده‌گرایی وجود دارد. هرچند با ایزدی‌جیران در جدی‌گرفتن آنچه «تقلای انسانی» برای تخطی و عصیان از ساختارها و تمرین و ممارست مستمر در شکل‌دادن به سوبژکتیویته همدلی دارم، اما نباید فراموش کرد که ما علاوه بر ساختار به‌ معنای مناسبات کلان اجتماعی، سیاسی، اقتصادی‌ و فرهنگی، گرفتار ساختار دستگاه روان نیز هستیم. انواع مکانیسم‌ها و سازوکارهای روانی در دستگاه روانی فرد معتاد، مثل اجبار به تکرار، فعال‌اند که خلاصی‌یافتن از آنها فقط با اراده‌گرایی ممکن نیست. توصیه‌های اخلاقی همچون «امید داشته باش!»، «خلاق باش!»‌ یا «سرنوشت خویش را به دست بگیر!» در سطح آگاهی کار می‌کنند‌ و نیک می‌دانیم که بخش جدی کردارهای ما محصول پویایی‌های ناهشیار ماست که در کنار ساختارهای اجتماعی، موجب می‌شود صرف اینکه بخواهیم نتوانیم «امیدوار» و «خلاق» باشیم و «سرنوشت خویش را به‌ دست گیریم».

در پایان، خواندن «افیون‌زدگان» را به دانشگاهیان فعال در حوزه‌ علوم اجتماعی، بالاخص مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی‌ و مطالعات فرهنگی‌ پیشنهاد می‌کنم. همچنین ساختار روایی و داستان‌گونه کتاب این امکان را فراهم کرده است تا «افیون‌زدگان» برای مخاطب عام نیز مفید و خواندنی باشد.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.