لافزنی در سایه تاریخ
در قلب شهر اصفهان، جایی که تاریخ باهنر آمیخته و بناهای باشکوهی چون مسجد شیخ بهایی، مسجد شیخ لطفالله، مسجد جامع، مسجد امام و عالیقاپو و دیگر شاهکارهای معماری ایرانی، همچون گوهرهایی درخشان بر تارک میراث فرهنگی ما میدرخشند، صحنههایی تلخ و تأسفبار رخ مینماید و فریادی خاموش از دل سنگها، گچبریها، دیوارها و دربها برمیخیزد

به گزارش گروه رسانهای شرق،
محمد صالحزاده-پژوهشگر مسائل شهری: در قلب شهر اصفهان، جایی که تاریخ باهنر آمیخته و بناهای باشکوهی چون مسجد شیخ بهایی، مسجد شیخ لطفالله، مسجد جامع، مسجد امام و عالیقاپو و دیگر شاهکارهای معماری ایرانی، همچون گوهرهایی درخشان بر تارک میراث فرهنگی ما میدرخشند، صحنههایی تلخ و تأسفبار رخ مینماید و فریادی خاموش از دل سنگها، گچبریها، دیوارها و دربها برمیخیزد. بناهای تاریخی که چون تاجی زرین بر پیشانی فرهنگ کشور نشستهاند که نهتنها در فهرست ثبت ملی جای گرفتهاند، بلکه چشم جهانیان را به خود خیره کردهاند و هرساله هزاران گردشگر از اقصینقاط جهان را به سوی خود میکشانند تا در سایهسار این گنبدها و ایوانها، شکوه و عظمت هنر معماری ایرانی-اسلامی را لمس کنند.
اما چه تلخ است که این گوهرهای بیبدیل، قربانگاه بیفرهنگی شدهاند. در میان بازدیدها از میراث فرهنگی، صحنههایی تلخ رقم میخورد: یادگاریهایی که بر دیوارها و درهای این بناهای تاریخی حک شدهاند. آنها حکایت از زخمهایی دارند که بر پیکره تاریخ نشسته؛ نامهایی عاشقانه که گویی عشق را در خراش سنگ جستوجو میکنند؛ جملاتی چون «دوستت دارم» که زودگذرتر از باد بر در و دیوار و ستونهای اماکن تاریخی حک شده است. مردمانی که نام خود یا معشوقهشان را بر سنگ و چوب و دیوار و درب حک میکنند، یا با عباراتی چون «دوستت دارم» عشقی زودگذر را جاودانه میپندارند. یا گروهی دیگر که با حک نام خود و معشوقهشان سعی به یادگاری نوشتن بر میراث تاریخی چندین و چندصدساله دارند. جالبتر آنکه نام شرکت مهندسین مشاوری که باید پاسدار دانش و پیشرفت و توسعه باشد، هم به چشم میخورد. گویا این شرکت با خود گفتهاند: کجا بهتر از پیکره تاریخ برای تبلیغی تجاری. خلاصه که این اقدامات، فارغ از اینکه مرتکب آن یک عاشق شکستخورده باشد یا یک مهندس یا پزشک یا کارگر یا هر قشر دیگر، اینگونه رفتارها فقط نشاندهنده یک بیتفاوتی عمیق به میراث فرهنگی است.
ما که ادعای پیشینهای قدیمی داریم، از کوروش و هخامنشیان سخن میگوییم و به ادب و اخلاق ایرانی میبالیم، اما در عمل لاف میزنیم. از هنر معماری دوران صفوی و کاشیکاریهای بینظیر میگوییم، اما با خراشیدن یادگاری بر آنها، این هنر را به سخره میگیریم. ما میراث خود را با دستان خویش نابود میکنیم و در سایه تاریخ لاف میزنیم. از ادبیات کهن سخن میرانیم؛ از فردوسی که شاهنامهاش حماسهآفرین است و از سعدی که گلستان و بوستانش درس اخلاق میدهد، از مولانا که مثنویاش دریای معرفت است و از حافظ که غزلهایش آینه روح ایرانی است. اما در برابر این میراث، چگونه عمل میکنیم؟ با نوشتن یادگاری بر دیوارهای تاریخی، هویتمان را انکار میکنیم و در سایه تاریخ لاف میزنیم.
ما از درآمدزایی کشورهای دیگر از اماکن تاریخیشان سخن میگوییم، اینکه چگونه ایتالیا، فرانسه یا یونان با حفظ و بهرهبرداری هوشمندانه از میراثشان، اقتصاد خود را رونق میبخشند. چگونه از اماکن تاریخیشان ثروت میآفرینند و گردشگران را جذب میکنند درحالیکه ما از این گنجینهها غفلت میکنیم و میراث تاریخی و فرهنگی را از ارزش میاندازیم.
چندی پیش، ویدئویی از یک مکان تاریخی در ایتالیا دیدم؛ کشوری با ذخایر غنی میراثی چون رم باستان و واتیکان. در آنجا و در حوضچهای باستانی، گردشگری پای خود را به آب فروبرد؛ فقط یکی در میان انبوه جمعیت. بلافاصله دو مأمور پلیس مداخله کردند. در ایتالیا، چنین تخلفاتی نهتنها ممنوع است، بلکه با جرایم سنگین مالی -از ۵۰۰ یورو تا بیشتر- و حتی در مواقعی با بازداشت همراه است. اما ما، با آنهمه میراث پراکنده در هر گوشه کشور، از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب، همچنان به این رفتارهای ناپسند ادامه میدهیم. حتی در سال ۱۴۰۳ خورشیدی که جهان به سوی حفظ پایدار میراث گام برمیدارد، ما بر سر درودیوار بناهای تاریخی یادگاری مینویسیم، آنها را مخدوش میکنیم و به نسلهای آینده، نه میراثی پاک، که زخمهایی ماندگار هدیه میدهیم.
زمان آن رسیده که از این لافزنیها دست برداریم و با احترام واقعی به میراثمان، هویتمان را پاس داریم، وگرنه این بناهای تاریخی ارزشمند که گوهری از میراث فرهنگی در هر گوشه از کشور است، نهتنها گردشگران جهانی را از دست خواهند داد، بلکه روح فرهنگمان را نیز به باد خواهند سپرد.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.