|

ایران؛ در میانه دعوای داخلی و فشار جهانی

یکی از ویژگی‌های سیاست در ایران معاصر، پیوند عمیق سیاست خارجی با دعواهای جناحی داخلی است. هر توافق یا شکستی در مذاکرات، از برجام گرفته تا پرونده‌های اخیر هسته‌ای، بلافاصله در زمین رقابت داخلی ترجمه می‌شود. جناح‌های مختلف به‌ جای اینکه آن را در چارچوب منافع ملی تحلیل کنند، از آن به‌عنوان ابزار مشروعیت‌سازی یا تخریب رقیب استفاده می‌کنند.

ایران؛ در میانه دعوای داخلی  و فشار جهانی

مینا امامویردی

 

یکی از ویژگی‌های سیاست در ایران معاصر، پیوند عمیق سیاست خارجی با دعواهای جناحی داخلی است. هر توافق یا شکستی در مذاکرات، از برجام گرفته تا پرونده‌های اخیر هسته‌ای، بلافاصله در زمین رقابت داخلی ترجمه می‌شود. جناح‌های مختلف به‌ جای اینکه آن را در چارچوب منافع ملی تحلیل کنند، از آن به‌عنوان ابزار مشروعیت‌سازی یا تخریب رقیب استفاده می‌کنند.

این روند یک پیامد کلیدی دارد: فروکاست سیاست خارجی به منازعه داخلی، اعتماد عمومی را درباره هرگونه توافق یا مذاکره تضعیف می‌کند. وقتی شهروندان می‌بینند که یک روز توافق «فتح‌الفتوح» معرفی می‌شود و روز بعد همان توافق «خسارت محض»، برداشت‌شان این است که حقیقتی در کار نیست و همه‌ چیز بازی قدرت است. نمونه ملموس این پدیده، تجربه برجام است. در سال ۱۳۹۴ رسانه‌های رسمی و بسیاری از نخبگان سیاسی، آن را کلید گشایش اقتصادی و نماد عقلانیت معرفی کردند. اما با تغییر دولت و تغییر ائتلاف‌های سیاسی، همان توافق به نماد «ساده‌لوحی» و «امتیازدادن» بدل شد. جامعه که بار اصلی تحریم‌ها و تورم را به دوش می‌کشد، در‌این‌میان دچار سردرگمی شد؛ بالاخره این توافق مفید بود یا مضر؟ آیا سیاست خارجی برای رفاه مردم طراحی می‌شود یا برای پیروزی جناح‌ها در انتخابات؟

یکی از پیامدهای این وضعیت، بی‌ثباتی تصمیم‌گیری در بزنگاه‌های حساس سیاسی است. وقتی هر توافق یا شکست بلافاصله به یک جنگ جناحی و مقصرسازی فردی تبدیل می‌شود، امکان تحلیل دقیق سیاست‌ها از بین می‌رود. ایرادات و نقاط ضعف یک تصمیم، دیگر به‌عنوان موضوع بحث کارشناسی و اصلاح ساختاری بررسی نمی‌شوند؛ بلکه صرفا به ابزار تخریب سیاسی رقیب بدل می‌شوند. این رفتار جناحی، جامعه را در وضعیتی چندگانه و سردرگم نگه می‌دارد: مردم، نخبگان و مسئولان نمی‌توانند از تجارب گذشته درس بگیرند و حتی کارشناسان نیز مجبورند تحلیل خود را در چارچوب رقابت‌های سیاسی ارائه دهند تا مورد حمله جناح‌ها قرار نگیرند. به عبارت دیگر، سیاست خارجی و تصمیمات کلان به‌ جای اینکه عرصه‌ای برای حل مشکلات ملی باشد، به میدان جنگ میان احزاب تبدیل شده است.

این وضعیت باعث شکل‌گیری شکاف روایتی و بحران اعتماد می‌شود؛ رسانه‌ها روایت‌های متناقض ارائه می‌دهند، تجربه زیسته مردم (تورم، کاهش قدرت خرید، بحران‌های اجتماعی) با روایت رسمی هماهنگ نیست و در نهایت، نه تصمیم‌گیری درست در سیاست خارجی ممکن می‌شود و نه اعتماد عمومی به نهادهای دولتی. ادامه این چرخه تکراری، نه‌تنها قدرت چانه‌زنی ایران در سطح بین‌المللی را تضعیف می‌کند، بلکه جامعه را در سردرگمی دائمی و خستگی سیاسی فرو می‌برد؛ وضعیتی که پیامدهای آن از نظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای سال‌ها ادامه خواهد داشت.

رقابت جناحی بر سر دیپلماسی همچنین قدرت چانه‌زنی ایران را در سطح بین‌المللی تضعیف می‌کند. چرا؟ چون طرف‌های مقابل می‌دانند هر توافقی در ایران عمر کوتاهی دارد و ممکن است با تغییر دولت به‌کلی زیر سؤال برود. درواقع بی‌ثباتی در روایت‌های داخلی، بی‌اعتمادی خارجی را هم تقویت می‌کند.

مسئله اصلی این است: آیا می‌توان دیپلماسی را از رقابت جناحی جدا کرد؟ شاید راه‌حل کوتاه‌مدت نباشد، اما در بلندمدت تنها راه، نهادینه‌کردن سیاست خارجی به‌عنوان عرصه منافع ملی مشترک است؛ عرصه‌ای که جناح‌ها درباره تاکتیک‌های آن اختلاف داشته باشند، اما بر سر اصول، روایت واحدی بسازند.

 

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.