گفتوگو با میلاد شجره، کارگردان و بازیگر نمایش «مبانی تاریکی»
احضار خاطرات مرده غمگینم میکند
میلاد شجره، بازیگری است که تماشاگر حرفهای تئاتر او را بهخوبی میشناسد. هر نقشی که در سالهای گذشته از او دیدهایم، با تألیف شخصیاش از مهارت بدن و لحن همراه بوده است. بازیگری گزیدهکار در تئاتر که علاوه بر آموزش بازیگری به کارگردانی هم میپردازد. این روزها در کنار بازی و طراحی تمرینهای بدنی نمایش «برادران کارامازوف» به کارگردانی اشکان خیلنژاد که میتوان آن را حاصل ممارست، صبر و ظریفنگری در تئاتر دانست، میلاد شجره با کارگردانی و بازی در نمایش «مبانی تاریکی» هم روی صحنه حضور دارد.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
شیرین کاظمیان: میلاد شجره، بازیگری است که تماشاگر حرفهای تئاتر او را بهخوبی میشناسد. هر نقشی که در سالهای گذشته از او دیدهایم، با تألیف شخصیاش از مهارت بدن و لحن همراه بوده است. بازیگری گزیدهکار در تئاتر که علاوه بر آموزش بازیگری به کارگردانی هم میپردازد. این روزها در کنار بازی و طراحی تمرینهای بدنی نمایش «برادران کارامازوف» به کارگردانی اشکان خیلنژاد که میتوان آن را حاصل ممارست، صبر و ظریفنگری در تئاتر دانست، میلاد شجره با کارگردانی و بازی در نمایش «مبانی تاریکی» هم روی صحنه حضور دارد. این همزمانی حضور در دو اثر پرزحمت، علاوه بر توانمندی و تجربه زیسته قابل توجه، درک زیباییشناسی تأملبرانگیز یک «بازیگر» را نشان میدهد که نیرو از صحنه میگیرد و به آن نیز نیرو و زیبایی میبخشد. با او درباره دو تجربه اخیرش گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
چه شد که «مبانی تاریکی» با این عنوان جالب که بیربط به زندگی این روزهایمان نیست، شکل گرفت و بازی در نقش خودتان را در فرمی متفاوت، در فضایی با ویژگیهای کمدی برای اجرا و کارگردانی انتخاب کردید؟
نکته مهم این است که از ابتدا قرار نبود و نمیخواستم خودم در «مبانی تاریکی» بازی کنم، اما به دلایلی این اتفاق افتاد و البته موردی که این تصمیم را وسوسهکننده میکرد، تجربه بازی در فضای رئالیستیِ یک کمدی سیاه بود که همیشه برای من در بازیگری محل سؤال بوده. اما درباره انتخاب این کار، تقریبا از شروع دوره کرونا تا امروز، حرفه ما یعنی تئاتر (و البته همهچیز) هر روز بیثباتتر شده. ما از همان سالها روی این ایده فکر کردیم؛ یعنی مهام بیشتر. بارها این سؤال مطرح شد که قرارگرفتن در چنین وضعیتی (مثل کرونا و به طور کل شرایط ناپایدار بعد از آن) که ممکن است همه ما را از لحاظ اقتصادی به صفر برساند و در مقابل هرجا که پول هست (پول زیاد) رگههایی از فساد اقتصادی هم قابل مشاهده است، اگر امکان دزدی وجود داشت و این دزدی تبعات خاصی برایتان نداشت، آیا دزدی نمیکردید؟ وقتی بدانید خبری از زندان نیست و کسی از زندگی محرومتان نمیکند، دست به چنین کاری نمیزنید؟ پاسخ به این سؤال برای ما جذاب شد و ایده این نمایش را شکل داد.
برایتان مشخص است که این کار را نمیکنید؟
حتما که نمیکنیم! چون در نهایت هنرمند هستیم و کارمان چیز دیگری است. در ساحت اجرا هم مشخص است که دست به چنین کاری نمیزنیم. همانطور که در پایان میبینیم، جایی که بعد از پخش پیام خوشامدگویی به تماشاگران، یکی از شخصیتها لباس نمایش به تن میکند، نور اسپات داده میشود و خاطرهای از یک محرومیت را بیان میکند. نکته جذابی که برای من دارد، این است که اجرای مونولوگ برعهده شخصیتی است که در طول اجرا توسط دیگران نادیده گرفته شده. خاطرم هست یک نقد درباره کار خواندم که نوشته بود: زنان نمایش فاقد کنشگری هستند. درست نبود. ما در طول نمایش اشاره میکنیم که اجرائی در کار نیست، کل این حضورها برای پیادهکردن ایده دزدی است، اما در پایان همان زنی که در طول نمایش به ظاهر منفعل و گوشبهفرمان بوده علیه ایده دزدی طغیان میکند. تئاتر اجرا میکند. انگار نمایندهای از فکر ماست که دزد نیست، هنرمند است. راستش به نظر من خیلی هم گنگ نیست.
ایدئال هر بازیگری، حضور مداوم و باکیفیت بر صحنه است. اکنون با توجه به بازی در نمایش «برادران کارامازوف» که اجرائی طولانی و نیازمند توانایی روانی و جسمانی بسیار برای بازیگر است، همزمانی کارگردانی و بازیگری «مبانی تاریکی» در شرایطی کاملا بیاستراحت را برای خودتان چطور میبینید؟
خیلی سخت، خیلیخیلی سخت. از لحاظ روانی و فیزیکی فشار بسیار زیادی است ولی شاید از بیرون وضعیت جالبی به نظر بیاید. البته حتما هم جالب بوده که تن به انجامدادنش دادم. موقعی که فقط بازی میکنم، انگار کودکم و بازی میکنم. اما کارگردانی برایم همراه است با مسئولیت و اضطراب. شبیه یک پدر نگران میشوم. البته نمیخواهم بگویم همهاش رنج است؛ به هر حال پدربودن هم جالب است.
با وقایعی که طی سالهای گذشته شکل گرفت، تماشاگرها به دو دسته تقسیم شدند که عدهای میخواهند کار رسمی در سالنهای رسمی نبینند و عده دیگر که تماشاگر همیشگی باقی ماندند. در این میان نقدهای منفیای که بابت این موضوع دریافت کردید، تأثیری روی شما گذاشت؟
در مواجهه با این دودستگی من همیشه از خودم یک سؤال پرسیدم، اینکه اگر این کار را انجام ندهم باید چه کار کنم؟ و به این فکر میکنم که اگر کار مفیدتری میتوانستم بکنم، یا اگر کسی کار مفیدتری میتواند انجام دهد، باید آن کار را انجام دهد، اما من کار دیگری بلد نبودم. من باید خودم و هویتم را حفظ میکردم که مثلا به افسردگی کشیده نشوم. باید تأکید کنم هرکس که با امتناع از اجرای اصطلاحا رسمی، کار مفیدتری میکند، بهشدت برای من قابل احترام است؛ اما راجعبه خودم اینطور پاسخ دادم که اگر این کار را نکنم، یا بازی نکنم چه اتفاقی برایم میافتد؟ برای مدتی هم که همه کار نکردیم و من به خودم آمدم و دیدم که دارم مهاجرت میکنم، پیش خودم گفتم الان از ایران بروم کار مفیدتری است؟ این سؤال یکهو خیلی برایم بزرگ شد.
آیا این نقدها آزاردهنده نبود؟
نه. راستش صحبتکردن راجعبه این مسائل ساده نیست؛ نکات زیادی را باید در نظر گرفت و در موردشان حرف زد. خلاصه بخواهم بگویم: سعی کردم خیلی اذیت نشوم، ضمن اینکه به من خیلی هم گفته نشد چرا داری کار میکنی؟
رفاقت نزدیک با نویسندهای که در سالهای گذشته چندین کار را با هم تجربه کردید و پیش بردید، این همزیستی و دوستی با مهام میقانی چقدر در بازیگری برایتان مؤثر بوده؟
مهمترین اثر و نتیجه رفاقت من با مهام در همکاری این بوده که مهام به واسطه روحیهای که دارد، قصه آدمها را خیلی بهتر از من میبیند و این ظرافت در نگاهکردن، بررسی آدمها و محیط پیرامون، خیلی به من در مقام بازیگر کمک کرده. یعنی یک جایی به خودم میگویم، اگر قرار باشد شخصیتها را بهتر پیدا کنی و بهتر بازیشان کنی، دقت به این قصهها ضرورت دارد.
با توجه به آموزش بازیگری هم در محیط آکادمیک هم در کارگاههای شخصی خودتان، نسل جدید را در بازیگری و آموزش، اشتیاق و انگیزه نسبت به دورهای که خودتان این رشته را آغاز کردید، چطور میبینید؟
تفاوت عمدهشان این است که همگی لزوما به آن موفقیتی که در گذشته خیلی بین هنرجوها مشترک بود، فکر نمیکنند. منظورم موفقیت در بازیگری است. قدیمتر که سازوکار تئاتر و بازیگری بازار مهیاتری داشت، آدمها بیشتر به موفقیت در بازیگری فکر میکردند. الان که یکجورهایی اوضاع روی هواست! انگار بچهها به چیزهای دیگری فکر میکنند. برای نمونه در همین آخرین دوره کلاس خودم، تقریبا نصف کلاس برایشان مهم نیست که به بازیگر موفقی بدل شوند، یعنی حتی بازیگرشدن برایشان مطرح نیست. انگار فقط آمدهاند چیز جدیدتری تجربه کنند، فقط قصد دارند ببینند چطور میتوانند مؤلف شوند. مؤلف به این معنا که خودشان چطور کار تولید کنند. انگار دغدغههای دیگری مطرح است. عدهای هم آمدهاند خودشان را از حالت بقا خارج کنند و به حالت آفرینش نزدیک شوند. در واقع دنبال خلاقیتی در حضور جسمانی و ذهنیشان هستند. دغدغههای فرهنگی-اجتماعی-سیاسی خیلی بیشتری دارند. داستانها زیاد شده و آدمها میخواهند ماجرای خودشان را تعریف کنند.
این تغییری که گفتید را در تماشاگران اجراهایتان هم میبینید؟
بهشدت. انگار الان باید بیشتر تلاش کرد، چون تماشاگر هم دارد بیشتر تلاش میکند. این روزها رنج مضاعفی در اجراهای موفق هست.
فرایند تولید تئاتر و به اجرا بردن رسمی یک نمایش در سالنهای اصلی تهران را نسبت به چند سال قبل سادهتر میبینید؟ فکر میکنید محدودیتها و نظارت مرکز هنرهای نمایشی نسبت به قبل تفاوت کرده؟
این سؤال را میشود از شما هم پرسید. آیا کارهایی که اخیرا دیدید، چند سال قبل میشد به این شکل اجرا کرد؟ اگر امکان اجرا نداشت، پس حتما تغییر کرده.
بیشتر نقشهایی که از میلاد شجره به یاد میآورم رگههایی از شرارت و انگیزههای منفی را در شخصیتش داشته. اگر قرار باشد یکی از نقشهای سابق خودتان را که قبلا بازی کردید انتخاب کنید و دوباره بازآفرینیاش کنید، سراغ کدام میروید؟
ترجیح میدهم نقشآفرینی جدیدی را تجربه کنم. رجوع به یک نقش قدیمی برای من مثل اسبابکشی به خانه قبلی است. احضار خاطرات مرده غمگینم میکند.
برای میلاد شجره، بازی در تصویر ارجحیت دارد یا تئاتر؟
یک زمانی تئاتر مهمتر بود، اما حالا اینطورم که خیلی تعصب بیموردی بود. انگار از یک ناآگاهی سرچشمه میگرفت. خب بازیگر باید مدیومهای دیگری را هم تجربه کند، باید بتواند. اما اینکه من در کدام راحتتر هستم، حتما تئاتر. تئاتر خانه من است.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.