|

زبان و وطن و روایت استبداد

روایت‌هایی که پس از فروپاشی حکومت‌های مستبد منتشر می‌شوند، به‌ویژه آن دست از روایت‌هایی که فرم ادبی و هنری دارند، تصویری تکان‌دهنده از وضعیتی به دست می‌دهند که تا پیش از این به نظر نمی‌رسید روزی بتوان آن را به تصویر کشید. این روایت‌ها تصویری با جزئیات از روزهای دشوار سپری‌شده ارائه می‌کنند و نه‌تنها تصویر دقیقی از رژیمی مستبد ترسیم می‌کنند، بلکه نشان می‌دهند جامعه چگونه چنین وضعیتی را تحمل کرد یا چه نقشی در شکل‌گیری آن داشت. این کاری است که هرتا مولر در کتاب «شاه کرنش‌کنان می‌کشد» انجام داده است.

زبان و وطن و روایت استبداد

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شرق: روایت‌هایی که پس از فروپاشی حکومت‌های مستبد منتشر می‌شوند، به‌ویژه آن دست از روایت‌هایی که فرم ادبی و هنری دارند، تصویری تکان‌دهنده از وضعیتی به دست می‌دهند که تا پیش از این به نظر نمی‌رسید روزی بتوان آن را به تصویر کشید. این روایت‌ها تصویری با جزئیات از روزهای دشوار سپری‌شده ارائه می‌کنند و نه‌تنها تصویر دقیقی از رژیمی مستبد ترسیم می‌کنند، بلکه نشان می‌دهند جامعه چگونه چنین وضعیتی را تحمل کرد یا چه نقشی در شکل‌گیری آن داشت. این کاری است که هرتا مولر در کتاب «شاه کرنش‌کنان می‌کشد» انجام داده است.

هرتا مولر از نویسندگان مشهور معاصر است که در کتاب «شاه کرنش‌کنان می‌کشد» در قالب 9 جستار شرح حال تکان‌دهنده‌ای از زندگی‌اش در رومانی دوران چائوشسکو نوشته است. او در این کتاب، که می‌توان آن را نوعی خودزندگینامه هم دانست، حکایت مسیر پرچالشی را که به‌سوی غرب و ادبیات پیموده بیان کرده است. او از پیامدهای مخالفت با نظم مسلط، دگراندیشی، اخراج از کار و تعقیب و گریز و احساس ناامنی مدام نوشته است. در توضیحات کتاب به این ویژگی اثر اشاره شده که «مولر از دل رنج‌های خود و دگراندیشان تبعیدی و قربانی حکومت خودکامه، تقابل میان فردیت و نظام‌های تمامیت‌خواه را به تصویر می‌کشد و از همه مهم‌تر نشان‌مان می‌دهد چگونه زبان نیز ابزاری می‌شود برای سرکوب و در عین حال چراغی برای رهایی و ایستادگی».

مولر کتاب را با طرح بحث‌هایی پیرامون مقولاتی چون زبان، وطن و اشیا آغاز می‌کند و نشان می‌دهدکه چگونه دیکتاتورها زبان را به خدمت خود می‌گیرند. او البته می‌پرسد حرف زدن به چه کار می‌آید چرا که اگر «بخش عمده زندگی بلنگد کلمات هم می‌ریزند زمین. من به چشم خودم دیدم کلماتی که داشتم ریختند. ریختنشان را دیدم و مطمئن شدم کلماتی که نداشته‌ام هم با کلماتی که داشته‌ام ریخته‌اند. کلمات دور از دسترس هم به روز کلمات در دسترس افتادند. هرگز ندانستم برای پوشاندن سرگشتگی به چه تعداد جمله نیاز است. سرگشتگی از جمله‌های بیانگرش می‌گریزد. کدام واژه‌ها و با چه سرعتی بایست کنار هم قرار بگیرند تا در ترکیب با هم به پای اندیشه‌ها برسند؟ رسیدن یعنی چه؟ اندیشه با خودش به شیوه‌ای دیگر حرف می‌زند که زمین تا آسمان فرق دارد با شیوه سخن گفتن واژه‌ها از اندیشه. با این همه آرزو داشتم بتوان بیانش کرد.»

هرتا مولر، در سال 1953 در روستایی در کشور رومانی به دنیا آمد. خانواده او از اقلیت آلمانی‌زبان بودند و در آن دوران از نظام دیکتاتوری این کشور زخم خورده بودند. مادر هرتا مولر، از بازماندگان اردوگاه کار اجباری بود و پدرش راننده‌ای الکلی بود. رژیم چائوشسکو دارایی‌های پدربزرگش را مصادره کرده بود و خانواده در دشواری زندگی می‌کردند. مولر پس از پایان تحصیلاتش به بازار کار وارد شد اما در این‌جا هم از تبعات حکومت سرکوبگر در امان نبود. او را از کار مترجمی و آموزگاری منع کرد و با تهدیدهای مدام او را مجبور به مهاجرت کردند. هرتا مولر نویسندگی را از زمان زندگی در رومانی آغاز کرد و در آلمان جدی‌تر به این کار پرداخت و مقاله و رمان و متن ادبی منتشر کرد. زندگی در نظام دیکتاتوریِ رومانی زخم‌های کاری و درمان‌ناپذیر بر جانش زد و او را وادار به نوشتن و واشکافی همان زخم‌ها کرد تا از این را بتواند حتی شده اندکی از رنج خود بکاهد. هرتا مولر در سال 2009 برنده جایزه نوبل ادبی شد. هرتا مولر به جز نویسنده به عنوان شاعر هم شناخته می‌شود. او در ایران هم چهره‌ای آشنا است و آثار زیادی از او توسط مترجمان مختلف به فارسی برگردانده شده است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «هربار که پس از بازجویی‌های عذاب‌آور به خیابان پا می‌گذاشتم سرم گیج می‌رفت، چشمانم مثل سنگ ثابت می‌ماند، پاهایم گویی مال کسی دیگر بود. وقتی با این حال و روز سمت خانه می‌رفتم گیاهان نشانم می‌دادند چه بر سرم آمده که در کلمه نمی‌گنجد. برای نشان دادنش هم به چیزی نیازمند نبودند جز جایی که در آن قرار داشتند و عطر و رنگ و شکل، که خب همیشه داشتند. آنها چیزی را که روی داده بود بی‌اندازه بزرگ می‌کردند و بعد بادش را خالی می‌کردند زیرا این کار برای پیدا کردن خود در داستان لازم است تا واپسین چیزی را که روی داده در میان چیزهای گذشته دسته‌بندی کنند. کوکب نشانم می‌داد باید بازجویی را به عنوان وظیفه بازجو درک کنم، شکاف روزی میز بازجویی مال کسانی است که پیش از من بازجویی شده‌اند یا پس از من خواهند شد، و من یکی‌ام از میان صدها تن دیگر، اما همچنین موردی یگانه‌ام. چیزی که آزارم می‌دهد کارهای روزانه معمول بازجو است. شغل وحشتناکش جز تکرار چیزی ندارد و این را کوکب نشانم داد؛ این‌که همان کار تکراری با پیاده‌سازی روی من می‌شود چیزی ویژه، و من باید این چیز ویژه را شخصی در نظر بیاورم و هوای شخص خودم را داشته باشم.»

«شاه کرنش‌کنان می‌کشد» با ترجمه امیر معدنی‌پور توسط نشر برج منتشر شده است. او در توضیحات کوتاه ابتدایی کتاب نوشته که این اثر از نه گفتار زندگی‌نامه‌وار تشکیل شده که شامل رنج‌ها و بیم‌ها و تجربه‌های شخصی و خاطره‌های تلخ مولر است: «مولر به زبان ساده از رنج‌های خود و دیگر دگراندیشان تبعیدی و مهاجر و تمامی ستم‌دیدگان قربانی حکومت خودکامه می‌گوید و بی‌پیرایگی گفتارش همدلی خوانندگان دردآشنا را برمی‌انگیزد.»

 در بخشی دیگر از این کتاب می‌خوانیم: «از واژه وطن دل خوشی ندارم. در رومانی دو گروه این واژه را به کار می‌بردند: یکی خوش‌رقصان و فاضل‌مآبان روستا، و دیگری کارگزاران و کاسه‌لیسان دیکتاتوری. نمود وطن در روستا آلمان‌گرایی بود و نمود وطن در دستگاه حاکم فرمان‌برداری بی‌چون و چرا و ترس کورکورانه از سرکوب. هر دو برداشت از وطن عقب‌مانده و بیگانه‌ستیز و خودبرتربینانه بود. این دو همه‌جا در پی افشاگری بودند و نیازمند دشمن. داور‌ی‌شان هم کلی بود و از سر نفرت و بازگشت‌ناپذیر. هیچ یک حتی یک بار در داوری خطایش بازنگری نکرد. هر دو در خدمت زندان بودند. مردم روستا پس از چاپ نخستین کتابم وقتی مرا در خیابانی از شهر می‌دیدند توی صورتم تف می‌انداختند. جرئت نمی‌کردم به روستا بروم. پیرایشگر روستا که آن موقع نوزده ساله بود به پدربزرگم که سالیان سال هرچند هفته یکبار پیشش می‌رفت گفته بود دیگر موهایش را نمی‌زند.»

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.