به مناسبت تجدیدچاپ «همزاد» داستایفسکی با ترجمه سروش حبیبی
تخطی فرودستان
اگرچه در میان آثار شاخص داستایفسکی، داستان «همزاد» جزء شاهکارهای این نویسنده برجسته روس جای نمیگیرد، اما بسیاری از نقاط درخشان داستاننویسی داستایفسکی در این داستان بلند دیده میشود. «همزاد» جزء آثار اولیه داستایفسکی است که نخستینبار در سیام ژانویه 1844 منتشر شد، یعنی پانزده روز پس از انتشار اولین اثر او.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
شرق: اگرچه در میان آثار شاخص داستایفسکی، داستان «همزاد» جزء شاهکارهای این نویسنده برجسته روس جای نمیگیرد، اما بسیاری از نقاط درخشان داستاننویسی داستایفسکی در این داستان بلند دیده میشود. «همزاد» جزء آثار اولیه داستایفسکی است که نخستینبار در سیام ژانویه 1844 منتشر شد، یعنی پانزده روز پس از انتشار اولین اثر او.
«همزاد» روایت فروپاشی آدمی معمولی در سلسله مراتب روسیه قرن نوزدهم است. شخصیت اصلی داستان، گالیادکین، کارمند دونپایه ادارهای است که در طول این داستان از نظم مسلط بر ساختار جامعه تخطی میکند و این تخطی به قیمت ازدستدادن سلامت روانش تمام میشود.
فروپاشی روانی گالیادکین در بستر محیط اجتماعی پیرامونش رخ میدهد و ازاینرو داستایفسکی در داستانش تصویری قابل توجه از شهر پترزبورگ ارائه میکند. پترزبورگ اولینبار بهواسطه شعری از الکساندر پوشکین با نام «سوارکار مفرغی» و با عنوان فرعی «حکایتی پترزبورگی» به بستر روایت بخشی از مهمترین شاهکارهای ادبیات روسیه بدل میشود. بولوار نیوسکی این شهر، محل اجتماع شهر و مهمتر از آن، محل بروز تمایزها و فاصلههای اجتماعی و طبقاتی هم بود. «گوگول» در آثارش از جمله در «بولوار نیوسکی»، «یادداشتهای یک دیوانه» و «دماغ» این خصیصه را به تصویر کشیده و بر تمایزهای اجتماعی جامعه جدید دست گذاشته است. بولوار نیوسکی نقطه مواجهه طبقات پایین اجتماعی با افراد صاحبامتیاز بوده و گوگول این بولوار را «خط ارتباطات» پترزبورگ مینامد. به این اعتبار، حضور در نیوسکی برای فرودستان و کارمندان پایینرتبه خالی از ترس و تحقیر نبوده است. نیوسکی قلمرو طبقه حاکم است و کارمندان و کارگران را به بیرون از مرزهای خود میراند. داستایفسکی در اولین رمانش با نام «مردم فقیر»، در پی صدا بخشیدن به کارمند فقیر برمیآید. قهرمان این داستان، کارمندی نسخهبردار و بیاهمیت در ادارهای دولتی است که البته شغل اصلی خود را قربانیشدن میداند. «مردم فقیر»، صدایی هرچند لرزان برای کارمندان پایینرتبه به وجود میآورد و بعد از آن، «همزاد» منتشر میشود. در «همزاد» گالیادکین عزمش را جزم میکند تا با فرار از موقعیتی که در آن قرار دارد، در بلوار نیوسکی حاضر شود. اما این اتفاق به چنان کابوسی تبدیل میشود که او را به مهلکه شک و تردید و در نهایت جنون میکشاند. گالیادکین، زاده پترزبورگ و نظام حاکم بر آن است. گالیادکین شخصیتی دوپاره است که در پی سرکوب آرزوها و امیالش، در فرایندی جنونآمیز آنها را به بیرون از خود پرتاب میکند و گالیادکینی دیگر میآفریند. همزادی که شکل تحققیافته آرزوهای خود اوست. در ماجرای داستان، گالیادکین یک روز صبح از خواب بیدار میشود و با کالسکه و فراکی اجارهای میخواهد از حاشیه به متن، «بلوار نیوسکی»، برود تا در مراسمی که به آن دعوت نشده شرکت کند. حضور گالیادکین با این شکل و شمایل در نیوسکی، چنان فشاری بر او تحمیل میکند که تحملش برای او ممکن نیست. اگرچه همه آدمهای ثروتمند با کالسکه در این خیابان تردد میکنند اما حضور یک کارمند میانمایه در حکم تخطی از قانون حاکم بر عرصه عمومی است. گالیادکین در ابتدا از حضورش در خیابان لذت میبرد اما خیلی زود به بدترین شکلی میفهمد که او فاقد اعتبار لازم برای حضور و اشغال عرصه عمومی است. او وقتی دو کارمند همرتبهاش را در خیابان میبیند، به تاریکترین گوشه کالسکه میخزد تا دیده نشود. بعد از این اتفاق، رئیس اداره سوار بر کالسکهاش از کنار کالسکه اجارهای گالیادکین عبور میکند و دیگر هیچ فرصتی برای پنهانشدن وجود ندارد. در پی مواجهه کارمند و رئیس، گالیادکین از اساس وجودش را انکار میکند و خودش را به هر دری میزند تا اثبات کند که این من نیستم. او درست در نقطه کانونی ماجرا، میلش به برابری با رئیس را انکار میکند و بعد از این تمام آرزوها و امیالش از او جدا میشوند.
زبان گالیادکین پس از آنکه دوچار دوپارگی میشود، از وجوه قابل اهمیت داستان داستایفسکی است. ظاهرا داستایفسکی پیش از آنکه داستان را بنویسد زبان شخصیت اصلیاش را آفریده بود. گالیادکین ذهنی ناسالم دارد و بهدرستی نمیداند چه میخواهد بگوید. منظورش در پرده ابهام است و گفتارش آکنده از تردید و لکنت است. گالیادکین از شخصیتهای بهیادماندنی جهان داستانی داستایفسکی است. سروش حبیبی، سالها پیش درباره ویژگیهای شخصیتی او و شباهتها و تفاوتهایش با قهرمان «جنایت و مکافات» گفته بود: «اشخاص مختلف رمانهای داستایفسکی نماینده وجوه مختلف ذهن خود اویند و با رشد توانمندی او و افزایش تجربهاش بهتدریج سنجیدهتر و به تبلور یعنی خلوص نزدیکتر میشوند.
بهطورکلی میان اشخاص برجسته رمانهای او شباهتهای بسیار موجود است. اما بنده در شباهت راسکولنیکوف با گالیادکین کمی شک دارم. البته هیچیک به آدمهای عادی شباهت ندارند و کارهای غیرعادی میکنند. هر دو از جهان واقعیات دورند. اما راسکولنیکف آدم فرهیختهایست. دانشجوست و سخت کتابخوان. آثار نیچه را با شیفتگی خوانده است و از او سخت متأثر است. خود را ابرمرد میشمارد، یا میخواهد چنین بشود. میخواهد در دنیا نظامی نو حاکم کند و طرحی نو دراندازد و برای رسیدن به این منظور اول میخواهد بر خود چیره شود. به طوری که خود را مجبور میکند پیرزن رباخوار را، که انگل جامعه میشمارد از میان بردارد گرچه آدمکش نیست و این کار برایش بسیار دشوار است. احساسهایش لطیف و نجیبانه است. گرچه بیچیز است و برای مسکن و خوراک خود به صاحبخانهاش بدهکار است، مختصر پولی را که مادرش برایش فرستاده به خانواده مارملادوف میبخشد، آن هم پنهانی... به عکس گالیادکین آدمی است در عین خودپرستی، سبکمغز. آدم نااصلی است و به هیچ روی نمیتواند به راه مستقیم رود. مدام میگوید هنوز آماده نیست. و تازه خود را مثل دیگران میداند. میگوید من هم مثل همهام. هیچ فرقی با دیگران ندارم!
نوکرش پتروشکا، در دل و نیز نزد دیگران مسخرهاش میکند. گالیادکین برای شرکت در مجلسی که به آن دعوت نشده کالسکه و فراک کرایه میکند و برای نوکرش نیز لباس پیشخدمتان اشراف را. از ثروتمندان تقلید میکند و گرچه قصد خرید ندارد، به مغازههای لوکس میرود و چیزهایی سفارش میدهد و بیآنکه بیعانهای بپردازد، میگوید بازمیگردد و کالاهایی را که پسندیده است میبرد. اسکناسهای درشتش را خرد میکند تا کیف پولش، حتی برای خودش، که البته از مقدار پول درون آن خبر دارد پر پول بنماید. گالیادکین مردی تنبل است و بسیار ازخودراضی و از بلندپروازیهای آرمانی راسکولنیکف در او اثری نیست. راسکولنیکف در پست و بلند راه دشوارش، طی سلوکی سخت محنتبار به سوی آرمانی انسانی پیش میرود، حال آنکه گالیادکین زیر فشار جو اداری پترزبورگ و توسریهایی که ناگزیر میخورد خرد میشود».
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.