گفتوگوی علی اعطا با اسکندر مختاریطالقانی درباره میراث طبیعی، درختها و قناتهای تهران
میراث طبیعی در محاصره
تهران، شهری که روزی با شبکه قناتهای هزارساله و درختان چنار سرسبز نفس میکشید، امروز در محاصره توسعه بیضابطه شهری و بیمهری مسئولان، در حال خفهشدن است. در گفتوگوی علی اعطا با اسکندر مختاریطالقانی، کارشناس پیشکسوت میراث فرهنگی، فاجعه خشکیدن چشمهعلی پس از هشت هزار سال، قطع قناتها توسط خطوط مترو و مرگ تدریجی درختان تاریخی خیابان فلسطین روایت میشود. هشدار او روشن است: «بیتوجهی به میراث طبیعی، تهران را به شهری بیحافظه و بینفس تبدیل میکند».


به گزارش گروه رسانهای شرق،
تهران، شهری که روزی با شبکه قناتهای هزارساله و درختان چنار سرسبز نفس میکشید، امروز در محاصره توسعه بیضابطه شهری و بیمهری مسئولان، در حال خفهشدن است. در گفتوگوی علی اعطا با اسکندر مختاریطالقانی، کارشناس پیشکسوت میراث فرهنگی، فاجعه خشکیدن چشمهعلی پس از هشت هزار سال، قطع قناتها توسط خطوط مترو و مرگ تدریجی درختان تاریخی خیابان فلسطین روایت میشود. هشدار او روشن است: «بیتوجهی به میراث طبیعی، تهران را به شهری بیحافظه و بینفس تبدیل میکند».
با توجه به مطالبی که در روزهای اخیر درباره وضعیت درختان خیابان ولیعصر مطرح کردهاید، امروز میخواهیم به شکل وسیعتر درباره میراث طبیعی تهران و به طور خاص، وضعیت قناتها و همچنین وضعیت درختان صحبت کرده و موضوع را از ابعاد مختلف بررسی کنیم. موضوع درختها در خیابانهایی مثل ولیعصر در سالهای اخیر همواره مورد توجه بوده، ولی به نظرم اولین بار بود که شما به همین مسئله وضعیت درختان در خیابان فلسطین اشاره کردید و توجه دادید. این پرسش مطرح است که چرا این درختها به این وضعیت درآمدهاند؟ اغلب ریشههایشان از خاک خارج شده و وضعیت خوبی ندارند. بحث در چشماندازی وسیعتر به موضوع میراث طبیعی ما برمیگردد؛ درختهای چنار تهران، قدمت آنها، قناتهایی که اینها را آبیاری میکرد، ساختار خیابانها، باغهایی که وجود داشت و به تدریج تفکیک و به پلاکهایی تقسیم شد، ساختوساز شکل گرفت، تراکم ساختوسازها بالا رفت و مسائلی از این قبیل. همچنین موضوع تغییرات اقلیمی که به تدریج رخ داده، بهعلاوه برخی عوامل انسانی، عدم رسیدگی و گاهی حتی تخریب عمدی، شاید باعث شده امروز در چنین شرایطی قرار بگیریم. اینها بهانههایی بود که به نظر رسید میتواند محورهای گفتوگوی امروز باشد.
خیلی متشکرم از شما که این دغدغه را عمومیتر میکنید. بعضی وقتها آدم نمیداند چه کار کند و کاری از دستش برنمیآید. اولین باری که با این مسئله مواجه شدم، در خیابان فلسطین سر تقاطع انقلاب بود؛ جایی که نهایتا ۶۰ سال خاطره از آن داشتم. یکباره فضا برایم بیگانه شد. وقتی محصل بودیم، وقتی به دانشگاه میرفتیم، وقتی درس میخواندیم، وقتی درس میدادیم و... اینجا جایی بود که شما دو تونل سبز میدیدید؛ یکی به سمت شمال، یکی به سمت جنوب. الان هیچکدام نیست. من آنجا رسیدم، نگاه کردم و فکر کردم «چه شد؟»، همه آن درختها، درختانی که این فضا را عوض میکردند. با این چیزی که الان هست، این ساختمانها چقدر زشتاند. چرا هیچوقت اینقدر زشت به نظرم نمیآمدند؟ آنجا صحنه عوض شده بود. مکان تغییر نکرده بود، ولی از دید زیباییشناسی اتفاقی افتاده بود؛ مثل یک برهوت. بعد متوجه جنوب خیابان فلسطین شدم. دیدم آنجا وضع درختها مثل انسانهای مجروحی است که هنوز ایستادهاند. این درختها را دیدم، هنوز نیفتاده بودند. مثل آدمهایی بودند که با جراحت ایستادهاند و ممکن است لحظه بعد بیفتند. درحالیکه این کریدور، چون خیابان فلسطین تنگ است، درختها دست به دست هم داده بودند. آنجا نهر بود. این نهر بهجای سنگ و اینچیزها، با آجر «نره» فرش شده بود. در خیابان سی تیر هم همینطور بود، مخصوصا در حد شمالیاش. بخشهایی مانده بود که با آجرهای ایستاده کار کرده بودند؛ که آجر هم برود در عمق و هم کمتر صدمه ببیند. این آجر را با ملات گل میشود کار کرد و ماندگار میشود؛ چون در عمق است و خاک آن را نگه میدارد. اما الان دیگر اینها نیست.
اگر بخواهیم این مسئله را در یک چشمانداز وسیعتر میراث طبیعی ببینیم و به آن بپردازیم، چطور میشود موضوع را تحلیل کرد؟
تهران یک میراث شهری طبیعی دارد؛ یکی شیب زمین است. این امتیازی برای شهر است که شیب داشته باشد. این امتیاز در خیابانهای شمالی-جنوبی بهتر و بیشتر دیده میشود. بنابراین خیابانهای پردرخت ما شمالی-جنوبی هستند. خیابانهای شرقی-غربی اینطور نمیتوانند باشند. دلیلش حرکت آب است و اینکه شیب در خیابانهای شرقی-غربی تهران کم است. تهران یک امتیاز دیگر هم از قدیم داشته که چون حوزه آبرسانیاش ارتفاعات البرز است، آنجا یکسری مخزن آب وجود دارد. این مخزنهای آب را کسانی که با قنات آشنایی داشتند، میفهمیدند. از نوع رویش گیاهان در هر منطقه، حتی عمق مادرچاه و عمق مخزن را حدس میزدند. افراد متمول اگر میخواستند سرمایهگذاری کنند، سرمایهگذاری اصلیشان این بود که این آب را بیاورند به یک محل. ثمره آبآوردن به محل، تولید درخت است و فضای سبز. این کار میتوانست اقامتگاه، تفرجگاه و فضای عمومی ایجاد کند. ولی این باغ از آن به بعد دیگر هزینه زیادی نداشت؛ چون برای آبیاری نیازی به پمپاژ نبود. آب از همان مسیر پیشبینیشده میآمد. مثلا مادرچاه قنات مهرگرد در مهران بود که راه دوری هم نبود تا به شهر بیاورند. این تخصصها وجود داشت که تشخیص بدهند کجا مخزن آب هست. از این مخزن آبها را به روش حفر قنات استحصال میکردند و میآوردند. این یک فرهنگ بود.
در همین باره، قنات مهرگرد که اشاره داشتید، چه نقشی داشت و چه نوع استفادهای از آن میشد؟ یا حتی میتوان این پرسش را هم مطرح کرد که چه اثری در شیوه زیست ما داشت؟
قنات مهرگرد یک قنات قدیمی است. قدمتش حداقل به چند صد سال پیش میرسد و به گمان من، به خاطر اسمش، به پیش از اسلام برمیگردد. این قناتی بوده که روستای تهران و باغات تهران را مشروب میکرده است. قناتهای دیگر هم بودهاند؛ قنات حاج علیرضا یا قنات ناصری که مجموعه کاخهای سلطنتی را مشروب میکردند. قناتها آبهای متفاوتی داشتند. مثلا آب قنات مهرگرد قابل آشامیدن بود. در خیابان یارجانی فعلی (سمت شرق کاخ شهربانی یا ساختمان وزارت خارجه) پشت جایی که الان بانک سپه هست، قنات «آبشاه» بود. الان عکس گاریهایی هست که از قنات مهرگرد آب برمیداشتند و میبردند و میفروختند؛ چون آب قناتهای دیگر یا به این اندازه تمیز نبود، یا سرد نبود یا مثلا نمک داشت، اما قنات مهرگرد آب خوبی داشت. آن طرف تهران، یعنی سمت شرق هم قنات حاج علیرضا آب شیرین و گوارایی داشت و قابل خوردن بود.
به لحاظ فرهنگی، همیشه گفته میشود قنات و زندگی با قنات به طور طبیعی حامل نوعی فرهنگ زیستی هم بود. این موضوع را چطور میتوان توضیح داد؟
داشتن قنات در شهر و استفاده از آن، فرهنگ خاص خودش را داشت. فرض کنید قنات حاج علیرضا، یادم میآید در سال ۵۳، ۵۴ که ما در دفتر فنی سازمان حفاظت آثار باستانی در محله سرچشمه بودیم، در کوچه میرزامحمود، همین خانهای که الان ایکوموس در آن مستقر است، در خانه بالایی ما، قنات حاج علیرضا آشکار میشد، بعد دوباره پنهان میشد و وارد حیاط شمالی خانه قوام میشد. سپس از حیاط جنوبی هم آشکار و پنهان میشد و به ساختمانهای پایینتر میرفت. این آب، آب پاکی بود؛ بو نمیداد و هم برای آبیاری و هم برای شستوشو قابل استفاده بود.
الان چه وضعی دارد؟
یک زمانی در اواخر دوران پهلوی، معاودین عراقی به ایران آمدند. از فرهنگ متفاوتی آمده بودند. کسانی بودند که آنها را از عراق اخراج کردند، آمدند در محله ساکن شدند. رفتند کوچه مروی و بعد آمدند در اطراف خانه قوام و در محله عودلاجان مستقر شدند. نوع مواجهه آنها با این آب، اساسا با فرهنگ استفاده از قنات سازگار نبود. آب قنات خراب شد.
چرا؟
خب، بعضا به اندازه کافی رعایت نمیکردند. آب پاکیزه نمیماند؛ چون آن بالا آب یک بار آشکار و پنهان میشد، این معاودین تازهوارد به محله، در این آب شستوشو میکردند و حرمت آب را نگه نمیداشتند. آب با کثیفی همراه میشد و دیگر قابل استفاده نبود.
نمیشد به آنها آموزش داد؟
موضوعی نبود که بشود آموزش داد که رعایت شود. این موارد یکی، دو مورد نبود. ضمن اینکه اهمیتش به اندازه امروز نبود؛ چون آب لولهکشی بود و کمبود آب به این صورت نبود. یک بههمریختگی به وجود آمده بود. مثلا فرض کنید در همسایه شمالی ما قبل از این، آقای مهدوی زندگی میکرد که امامجماعت مسجد سپهسالار بود. آنها خانواده باحسابوکتابی بودند. اما برخی کسانی تازه که آمده بودند، اصلا به این چیزها توجه نداشتند. ما پیشتر خیلی از این آب استفاده میکردیم؛ مثلا دست و صورت میشستیم. اما بعدها این آب آلوده شده بود.
این وضع تا چه زمانی ادامه پیدا کرد؟
ادامه پیدا کرد. خانهها خودشان را از قنات محروم کردند. ساختوسازهای جدید خودشان را محروم میکردند. خانههای قدیمی هم خودشان را محروم کردند. ولی در مواردی مثل آبیاری مثلا کاخ گلستان وضع فرق میکرد. اینها داستان دیگری داشت.
خب تأمین آب جایگزین را به چه ترتیبی انجام میدادند؟ صرفا موضوع لولهکشی مطرح بود یا راههای جایگزین دیگری هم مطرح شده بود؟
دیگر نیازی نبود. با لولهکشی دچار یک سرمستی شدیم. اصلا فکر نمیکردیم که این آب لولهکشی گران است. هیچکس تا ۱۰ سال اخیر فکر نمیکرد آب گران است، کم است، نمیشود درختها را رها کرد. الان ۱۰، ۱۵ سال است شهرداری منطقه آمده و مثلا در پارک بالا، همین خانه قوامالدوله، سر کوچه میرزامحمود وزیر از آب چاه لولهکشی کرده و به خانه قوامالدوله میدهد که هر وقت خواستند به درختها آب بدهند. یعنی شهرداری هم رفته به سمت سیستمهای جایگزین.
به نظر شما در همان مقطع چطور باید عمل میشد؟ الان که از یک فاصله زمانی قضاوت میکنید، فکر میکنید چه باید میشد؟
ما نباید از قنات دست میکشیدیم. ما نباید بیتوجه میشدیم به مسیر قناتها. در سال ۱۳۶۵ ما برای تعاونی مسکن کارکنان سازمان حفاظت آثار باستانی، زمینی در پونک گرفتیم که برای پرسنل خانه بسازیم. آنجا شهرداری منطقه ۵ از ما تعهد گرفت که سه میله چاه قنات سردار در زمین قرار دارد و باید امکان بازدید داشته باشد. در پروانه هم نوشته بودند. حتی شهرداریها اداره قنوات داشتند. در پروانه مینوشتند که اگر مظهر قنات در زمین کسی بود، باید امکان بازدید داشته باشد. در آن سال این را تعهد گرفتند از ما و در پروانه ساختمانی قید کردند. بنابراین شهرداری یک سیستم داشت برای نگهداری قناتها ولی از یک زمانی دیگر اینطور نبود. اما جاهایی که هنوز از قنات استفاده میکردند، پارک شهر بود، کاخ گلستان بود، فضاهای عمومی و درختهای خیابانها بود.
این اداره قناتها تا چه زمانی در شهرداری وجود داشت؟
جایی که الان معاونت شهرسازی است؛ پایینترش یک کوچه است که دبیرخانه کمیسیون ماده 5 آنجاست. جنوب کوچه یک ساختمان هست که یک طرفش به خیابان ایرانشهر و طرف دیگرش به خیابان طالقانی میرسد. آن ساختمان بود. واحدی بود که با این اداره در منطقه... ببینید اینها یکسری میراب داشتند. همین الان هم بعضیشان ممکن است باشند. آنها حافظه این شهر هستند که دارد از دست میرود. این میرابها حامل بخشی از حافظه این شهرند.
در مورد کاخ گلستان اشاره کردید...
دردناکترینش برای کاخ گلستان وقتی بود که ایستگاه مترو مرکزی (تقاطع خط یک و دو) را میخواستند بکشند. مسیر قنات مهرگان و قنات ناصری قطع شد. آقای مهندس احمد مالکی که کتاب «قناتهای تهران» را نوشته را صدا زدند و گفتند: «بیا این مسیر قنات را از اینجا قطع کن که ما بتوانیم کار را انجام دهیم». میشد با شترگلو قنات را برگرداند ولی در واقع مسئولان اجرائی نپذیرفتند. درمورد قناتهای تهران، مترو حساسیت ندارد که آنها را به حالت قبلی برگرداند. من الان حرفم این است: حتی برای ساختمانهایی که پنج طبقه زیرزمین میدهند، بیشتر این زیرزمینها در مسیر قناتها قرار میگیرند و آن را قطع میکنند. خب این را میتوانند الزام بگیرند از مالک که آن را به مسیر قبلی برگرداند. ساختمانش را که ساخت، با یک شترگلو آن را برگرداند به مسیر قبلیاش. الان مثلا قنات خانم فخرالدوله در شمیران مسیرش را یک برج قطع کرده که پمپاژ می شود توی جوی آب. هر جایی که ساختمان عمیق میخورد به قنات، این آبها را پمپاژ میکنند توی فاضلاب. درختهای کاخ گلستان در اثر این سهلانگاری خشک شدند، درختهای آن چهارباغ شاهعباسی را میگویم که دیگر نیستد. روبهروی عمارت تخت مرمر، این آب قنات کم شد و خشک شد. یا مسیر را منحرف کردند. به هر حال این توسعه به شهر صدمه زد. فاجعهبارترینش خشکشدن چشمهعلی شهر ری بود. محل تغذیهاش کوههای بیبی شهربانو است. وقتی آن خط مترو آمد این اتفاق افتاد. مترو آمد از شرق دژ رشکان عبور کرد و مسیر را قطع کرد. احساس مسئولیتی در کار نبود. یک اتفاق بد افتاده برای این شهر. این چشمه تا هفت، هشت هزار سال پیش (یعنی از هزاره ششم پیش از میلاد) محل سکونت انسان بوده. مادر ری، مادر تهران. یک تمدن چندهزارساله کنار این چشمه به برکت آب شکل گرفته بود. الان هم که بالاخره یک تفرجگاه زیبا بود. بچههای محل همیشه آنجا شنا میکردند. خشک شد، خشک. با بخردی ما با سهلانگاری ما.
برگردیم به وضعیت خیابان فلسطین و درختهایی که وضعیت خوبی ندارند. امروز کمی درباره زمینههای این اتفاق صحبت کنیم. چه شده که این روند تدریجی بوده (نه دفعی) و الان بخشی از آنها هنوز سالم یا نیمهجان هستند. برای درختانی که هنوز نیمهجاناند، چه میشود کرد؟ ابتدا یک آسیبشناسی داشته باشیم که چه زمینههایی باعث شده به این وضعیت دربیایند.
ببینید، در یک کلمه: آسیب اصلی در اثر بیتوجهی است. چیزی که میتواند اینجا را نجات دهد، «توجه» است. از خیابان بلوار کشاورز به سمت جنوب، این کریدور درختان سبز وجود داشت. منابع تغذیه آب چه بود؟ یکی خود نهر کرج، یکی قنات جلالیه. آدرسها این است. شما همیشه این خیابان را سرحال دیده بودید. اتفاقی برای این دو منبع تغدیه افتاده؟ البته نهر کرج خیلی وقت است برایش این اتفاق افتاده. بیشتر آب راکد دارد تا جاری. اصلا معلوم نیست از کجا آب میگیرد. از کرج آبی نمیآید. قنات جلالیه؟ من نمیدانم چه بر سرش آمده. حتی در خیابان سهیل (که الان شده نادری) موازی خیابان فلسطین به سمت شرق آن (که الان پر درخت است) همیشه نهری پرآب بود. الان میگویند پساب سازمان آب است، من نمیدانم برای قنات جلالیه چه اتفاقی افتاده. ولی تصورم این است که این اتفاق با عبور خط مترو بیربط نیست، چون برای تونل مترو مجبورند به عمق بروند و به جایی میرسند که مسیر قناتها قطع میشود. شهرداری تهران است که وظیفه احداث خطوط مترو را برعهده دارد و شهرداری مناطق در درجه دوم مسئولیت نگهداری درختان را دارند نباید بگذارند مسیر قناتها مسدود شود. مثلا الان بلوار کشاورز درختانش خیلی خوب نگهداری میشوند. همیشه نگاه میکنم لذت میبرم. حتی بعضی وقتها میگویم: «دیگه اینقدر اینجا درخت نکارید». خواناییاش از بین رفته. چون متراکم شده. زیباییاش به آن خوانایی بود. اینقدر بوته کاشته شده که دیگر خوانا نیست. آنجا باید کمی برگردد به حالت قبل. درختان جنوب بلوار کشاورز هم همینطور.
ولی به نظر من اتفاق حاد از تقاطع بزرگمهر به پایین افتاده: در خیابان فلسطین بعد از خیابان انقلاب تا خیابان جمهوری. جالب اینجاست که از خیابان جمهوری به سمت جنوب (به سمت خیابان امام خمینی که پردیس حکومتی آنجاست) باز هم درختها سالم است! بررسی تخصصی این موضوع کار من نیست، کار آدمی است که تخصص محیطزیستی دارد.
پیشنهاد شما برای وضعیت درختان خیابان فلسطین چیست؟ موضوع به چه ترتیب باید پیگیری شود؟ فکر میکنید چطور باید موضوع را دنبال کرد تا لااقل درختانی که هنوز حیات دارند، وضع بدتری پیدا نکنند؟
به نظر من گام اول این است که یک مطالعه انجام دهیم: این درختان در چه شرایطی هستند؟ برای درختان خیابان ولیعصر ما این کار را کردیم: درختان کهن داشتیم، خشکشده داشتیم، قطعشده داشتیم. همه را آمار گرفتیم (سال ۹۵ که من منتشر کردم). در ایسنا خانم کارگر آوردند اینجا هم عنوان کردم که چطور مثلا درختان غیرچنار، چنار جوان... همه را در سال ۹۵ در یک درس به نام «میراث شهری» با دانشجویان سرشماری کردیم. رفتیم با دانشجوها خیابان ولیعصر را کار کردیم. یک گروه روی ارزشهای عاطفی کار کردند، یک گروه روی فضای فرهنگی، یک گروه روی کاربری عمومی، یک گروه روی سکونت و یک گروه روی درختان. قسمتی از آن در کتاب آمده به اسم «بنیانهای خیابان ولیعصر». ببینید درمورد خیابان ولیعصر، استدلال من این بود که ولیعصر حاصل یک طرح شهری نبوده؛ بلکه یک خواسته حکمرانانه بوده. حتی خواسته حکومتی هم نبوده. من در آن کتاب ثابت میکنم که اگر خانه رضاشاه (که از کوچه کنار بیمارستان سینا میآید به جایی که الان کاخ مرمر است) جای دیگری بود، این مسیر تغییر میکرد. از وقتی که او به سالاریه آمد (در محل کاخ مرمر فعلی) و مدتی بعد باغی را در سعدآباد خرید که ییلاق و قشلاق کند برای رفت و آمد بین این دو خانه دچار مشکل بود و مجبور بود از داخل شهر به دروازه دولت برود و از آنجا از طریق جاده شمیران خود را به سعدآباد برساند؛ این راه را آسان و کوتاه کرد. خندق شمال شهر را پرکردند و جاده جدید شمیران را ساختند و نامش را گذاشتند جاده پهلوی.
درمورد تاریخچه خیابان فلسطین چه نکاتی میشود گفت؟ این خیابان، قدیمی است ولی یک بافت ارگانیک ندارد و از این جنبه قابل توجه است.
خوب، خیابان مهمی بوده. گفتم: آن بالاتر اراضی جلالیه بود. قسمت جنوبیتر مال فرمانفرما و حشمتالدوله. اینجا یک خیابان موازی ولیعصر بوده. ولیعصر در باغهای انگور بوده، اینجا هم یک راه بین اراضی. آب فرمانفرما (قنات فرمانفرما) آمد و این باغها را آبیاری میکرد... . بنابراین این قسمت اراضی فرمانفرما و پر از باغ بوده. ابتدا این خیابان در میان آن باغهاست. در دوره مظفرالدینشاه در نقشهای که اردشیر زارع تهیه کرده این خیابان هست. پایینش میخورد به باغ کامرانمیرزا (که الان دانشکده افسری است). رضاشاه این اراضی را بهتدریج در اختیار میگیرد. پس این خیابانی بوده در میان باغها. از جهت موقعیت شهری جایی مثل لواسانات فعلی تهران. چون زمین بزرگ بوده. خانوادههای پولدار میرفتند آنجا اما نظم هندسی داشت و ارگانیک نبود! افراز زمین اینجا اصلا براساس توپوگرافی تقسیم اراضی صورت نگرفته است. نقشه ۱۳۲۲ قمری را نگاه کنید (دو سال قبل از مشروطیت). میبینید مالکان زمینهای بزرگ، خیابانکشیهایشان را قبل از اینکه شهر توسعه یابد انجام دادهاند. اینها مثلا زمینخوارهای دوره قاجار بودند. مستوفیالممالک، فرمانفرما، ارباب جمشید، ارباب کیخسرو، اتحادیه و... از ملاکان بزرگ اواخر قاجار به حساب میآمدند.
و این مجموعه اقدامات چه اثری روی ساختار این خیابان گذاشت؟
همانطور که گفتید خط و ربط خیابان فلسطین کاملا هندسی است. چون قبل از هر اتفاقی، این اراضی تفکیک شده و هویت پیدا کرده بود. برای اینکه آدرس معلوم باشد، میگفتند: «بغل باغ حشمتالدوله، بغل باغ فلان...». ببینید الان بخشهای جنوبی خیابان فلسطین جای حساسی است چون پردیس حکومتی است. حساسیت رویش زیاد است. یک اتفاقی که افتاده این است آن بخش نزدیک به پردیس حکومتی، درختان وضعیت خوبی دارند. خیلی نکته مهمی است.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.