اینترنت طبقاتی و زخمهای همزیستی
زمزمه اینترنت طبقاتی به میان آمد، اما نه دولت صراحتی به خرج داد، نه شورای عالی فضای مجازی توضیح شفافی داد و نه مردم دانستند که دقیقا چه اتفاقی افتاده است. اما شائبهای جدی در افکار عمومی شکل گرفت که آیا قرار است دسترسی ما به اینترنت براساس طبقه، جایگاه و نسبت ما با ساختار قدرت تعیین شود؟


به گزارش گروه رسانهای شرق،
زمزمه اینترنت طبقاتی به میان آمد، اما نه دولت صراحتی به خرج داد، نه شورای عالی فضای مجازی توضیح شفافی داد و نه مردم دانستند که دقیقا چه اتفاقی افتاده است. اما شائبهای جدی در افکار عمومی شکل گرفت که آیا قرار است دسترسی ما به اینترنت براساس طبقه، جایگاه و نسبت ما با ساختار قدرت تعیین شود؟ تکذیبهای پیاپی مسئولان هم کمکی به روشنشدن ماجرا نکرد. همانها که مدعیاند اینترنت طبقاتی نیست، درعینحال اذعان میکنند که برای برخی قشرهای خاص، اینترنت پرسرعت و نامحدود فراهم شده، در حالی که عموم مردم باید با سرعتهای محدود و دسترسی قطرهچکانی سر کنند. این همان چیزی است که در عرف و فهم عمومی «طبقاتیسازی» نامیده میشود. فرقی ندارد نامش را چه بگذاریم، آنچه در عمل رخ میدهد، شکلگیری یک حباب تازه در جامعه است؛ حبابی دیجیتال که طبقات را از هم جدا، امکان گفتوگو را تضعیف میکند و همزیستی را به مخاطره میاندازد.
نتیجه طبقاتیسازی اینترنت، بازتولید تبعیض در سپهر نوین ارتباطی است. در روزگاری که زیرساختهای مجازی بستر اصلی آموزش، کسبوکار، فرهنگ و حتی امنیت ملی شدهاند، طبقاتیکردن، نشانه عقبماندگی در فهم فناوری و البته هشداری جدی درباره فروپاشی همزیستی اجتماعی است. اینترنت طبقاتی، آغاز یک شکاف تازه است.
اینترنت در عصر جدید، مثل آب، برق و راه، یک کالای عمومی و یک حق اساسی است و حاکمیت موظف است آن را به شیوهای عادلانه و پایدار در دسترس عموم قرار دهد. اما آنچه در کشورمان میبینیم، مسیر غالب در نهادهای تصمیمگیر، به سوی آینده نیست، بلکه به طرف عقبنشینی از مدرنیته ارتباطی است و به جای همسطحسازی دسترسی و توسعه حکمرانی دیجیتال، به سمت طبقهبندی، گزینش و انحصار پیش میرویم.
اگر روزگاری استفاده از فیلترشکن در خانوادهای زشت تلقی میشد، امروز بر اثر فیلترینگ فلهای، این تابو فروریخته است. نوجوان و بزرگسال، معلم و دانشجو، پزشک و مهندس، همه از ویپیان استفاده میکنند. این شکاف میان قانون و واقعیت، نشانه شکست سیاستگذاری و منشأ بدآموزی و فساد تدریجی در روابط مدنی و اخلاق اجتماعی است. آیا وقتی قانونی را همگان نادیده میگیرند، مردم متخلفاند یا اینکه قانونگذار باید به بازبینی خود بیندیشد؟
حکمرانی فضای مجازی در ایران، گرفتار نوعی بوروکراسی بیپایان شده است. شوراهای متعدد، نهادهای موازی و تصمیمگیرانی که عمدتا به دنبال بستن هستند تا گشودن، دست دولت را از بسیاری از تصمیمهای کلان کوتاه کردهاند. مردم به دولت پزشکیان رأی دادهاند، اما دولت در عمل قدرت چندانی برای تحقق شعارهایش ندارد. در انتصابات، دولت با هفتخان گزینش و نظارت مواجه است و در سیاستگذاری، گرفتار شوراهایی که اکثریتشان باور دارند اینترنت تهدید است، نه فرصت.
این تصور نادرست که میتوان اینترنت را با ابزارهای سخت کنترل کرد، خود به یک بحران تبدیل شده است. فیلترینگ، اجبار به نصب گواهی امنیتی یا کاهش سرعت، نهتنها ناکارآمدند، بلکه در برابر ذات گریزپذیر اینترنت ناتواناند. حتی چین با آن دیوار آتش معروف، نتوانسته مهار کامل ایجاد کند و کاربران میگویند عبور از فیلترینگ آن، سادهتر از ایران است. در مقابل، کره جنوبی راهی عقلانیتر رفته است؛ در آنجا موتورهای جستوجوی بومی مانند Naver و Daum بدون نیاز به فیلترکردن رقبایی مانند گوگل، به محبوبیت رسیدهاند. رمز موفقیت آنها نه در اجبار، بلکه در دو عامل کلیدی است: نخست اعتماد عمومی به حاکمیت و دوم، ارائه خدمات کارآمد، بومیسازیشده و کاربرپسند. در این کشور، گوگل هم در دسترس است و کسی از استفاده از آن منع نمیشود. این مدل نشان میدهد راه برتری فناوری، از مسیر رقابت و رضایت میگذرد، نه از فیلتر و انحصار.
امروز اینترنت نهتنها ابزار ارتباط، بلکه زیرساخت اصلی جنگهای نرم، سیاستگذاری عمومی، آموزش، کسبوکار و فرهنگ است. ما نمیتوانیم مردممان را در زمین دشمن، بیسلاح رها کنیم و انتظار داشته باشیم مقاوم بمانند. همانگونه که در حوزه موشکی، بهدرستی بر الزامات دفاع سخت تأکید میکنیم، در حوزه جنگ نرم نیز باید به زیرساختها و ابزارهای نوین تسلط یابیم. هر عصر، ابزارهای خودش را دارد و امروز، ابزار حاکمیت در فضای دیجیتال، درک عمیق از فناوری و اعمال حاکمیت نرم است، نه صرفا فیلتر و مسدودسازی.
واقعیت آن است که بخشی از بدنه حاکمیت نهتنها به اینترنت اعتماد ندارد، بلکه آن را اساسا برنمیتابد، اما چون میداند حذف کامل آن ممکن نیست، به مدل «اکل میته» روی آورده است؛ یعنی استفاده از اینترنت بهمثابه گوشت مُردار، فقط برای مواقع خیلی اضطراری، فقط برای خودیها و با هزار اما و اگر. این مدل نه پایدار است، نه اخلاقی و نه مفید به حال توسعه کشور.
در همه جای دنیا اینترنت کنترل میشود، اما نه با قفل و زنجیر، بلکه با ضوابط، قانونگذاری شفاف، آگاهیبخشی و توسعه ابزارهای بومی قدرتمند. در آمریکا، سایبرلایفاستایل از مهدکودک آموزش داده میشود، فیسبوک و تیکتاک تحت نظارت قرار میگیرند، اما هیچ کجا طبقهای از مردم را به طور سازمانیافته از دسترسی محروم نمیکنند.
مایکل سندل، فیلسوف سیاسی، نکتهای ظریف دارد که درمورد اینترنت نیز مصداق دارد. میگوید وقتی فرزندان طبقات مختلف در مدارس جدا تحصیل کنند و در صفهای جدا بایستند، دیگر زبان همدیگر را نمیفهمند. جامعه به حبابهای جداگانه تقسیم میشود. این انشقاق، خطرناک است، چون در نهایت به جای انسان واقعی، تصویری کلیشهای از دیگری میسازیم؛ تصویری غیرانسانی که خشونت را توجیهپذیر میکند. مسئله امروز ما فقط اینترنت نیست؛ مسئله این است که رابطه ما با حقوق شهروندی چگونه تعریف شده است؟ آیا دولت تأمینکننده این حقوق است یا محدودکننده آن؟ اگر پاسخ روشنی به این پرسش داده نشود، حتی مسائلی بهظاهر بیربط مانند گواهینامه موتورسیکلت زنان هم حل نخواهد شد.
برای کشوری مثل ایران، راه درست، توسعه اینترنت رقابتی برای عموم مثل کره جنوبی و اینترنت تخصصی برای نخبگان است، نه تقسیم یک منبع ناقص به سهمیههای تبعیضآمیز. به جای اینترنت طبقاتی، باید از «اینترنت مضاعف» سخن گفت؛ از رقابت، توسعه، آموزش، ابزارهای بومی و احترام به حق انتخاب مردم. اگر این مسیر را انتخاب نکنیم، نهتنها در رقابت جهانی عقب خواهیم ماند، بلکه جامعهای حبابی، بسته، پرتنش و مستعد خشونت خواهیم ساخت. این اینترنت طبقاتی نیست؛ این آیندهای طبقاتی و خطرناک است.v
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.