موزه صلح سردشت
در چنبره ناصلحیهای چرخ زنگزده بوروکراسی!
در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و یک سال قبل از برقراری آتشبس، در هفتم تیر ۱۳۶۶ شهر سردشت مورد اصابت چهار بمب شیمیایی رژیم بعث قرار گرفت و بیش از صد نفر شهید و هشت هزار و 24 نفر مصدوم شیمیایی بر جای گذاشت و همان موجب شد عنوان نامبارک اولین شهر غیرنظامی قربانی جنگافزارهای شیمیایی جهان، کاملا تحمیلی بر پیشانی سردشت قرار گیرد و چندسالی تابلوی ورودی شهر با این عنوان، خیرمقدمگویان به پیشواز مسافران و میهمانان و گردشگران بشتابد!


به گزارش گروه رسانهای شرق،
رئوف آذری - کنشگر صلح و محیط زیست
«از نخستین روزهای کارم به عنوان دبیر کل، اهمیت دیپلماسی پیشگیری را مورد تأکید قرار دادم که این میتواند بهترین و ارزانترین راه برقراری صلح باشد»
خاویر پرز دکوئیار
در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و یک سال قبل از برقراری آتشبس، در هفتم تیر ۱۳۶۶ شهر سردشت مورد اصابت چهار بمب شیمیایی رژیم بعث قرار گرفت و بیش از صد نفر شهید و هشت هزار و 24 نفر مصدوم شیمیایی بر جای گذاشت و همان موجب شد عنوان نامبارک اولین شهر غیرنظامی قربانی جنگافزارهای شیمیایی جهان، کاملا تحمیلی بر پیشانی سردشت قرار گیرد و چندسالی تابلوی ورودی شهر با این عنوان، خیرمقدمگویان به پیشواز مسافران و میهمانان و گردشگران بشتابد!
تابلویی که بیش از آنکه جذبکننده باشد، دفعکننده بود و با مشاهده آن در ورودی شهر، مسافران و گردشگران را به لحظهشماری برای فرار ترغیب میکرد.
حدود 38 سال از آن فاجعه انسانی و محیطزیستی گذشت و هنوز وقتی به شهر وارد میشوی، با وجود همه تلاش صلحسازان و حتی تغییر تابلوی ورودی، باز آثار آن سالها، بر پیکر و سیمای شهر و روح و روان شهروندانش باقی است.
از جادههای مرگ ارتباطی چندضلعی و چالهچولههای سنگرمانند تا پیچدرپیچ و مارپیچ غیراستاندارد آنها، سدکردن جریان آب زاب (پرستار تاولزدا) و انتقال سرشاخههای آن و تهدید همان مرداب حاصل از سد به نام دریاچه ملی و به کام بودجهخواران میلی، تا ورودی سهراهی بیزیله و پلیس راه که بیشتر شبیه دژبانیهای دوران جنگ تحمیلی پیرایش شده و هر ماشین غریبهای را ایست و تفتیش کرده تا از همان دقایق اولیه از ورود به شهر پشیمان شوند و بعد فضای سبز و جنگل بلوطهای نابی (کارخانههای اکسیژنسازی) که با تیغ گیوتین آز و نیاز خودیها و سوءقدرت نخودیها، تحلیل رفته و بسیار بیش از بمباران شیمیایی آسیب وارد کردهاست.
ورودی سرد و بیروح شهر که همچنان ذیل زنجیر و چنگال بیل مکانیکیها مینالد و چشمانداز میبازد و تابلوهای صلحسازان نیز ذیل چتر تابلوهای تبلیغی- امنیتی رمق از نشانگان بارز شهری میستانند و یادمانی که جز پودمانی به هر جیب عدهای نبوده و نیست و ساختمان نریمانی و میدان سرچشمهای که سیبل بمبها شده و اینک میتوانستند موزه میراث جنگ شوند و نشدند و جز ویرانهای و وانتهای سدمعبر و پیادهرو تجارت پرندههای قمری و قناری بیش نیستند و پارک شهری که همین دیروزها، چنگال لودر در آن فرو رفت و قبلتر جز آلونک دستفروشان و میوهفروشان و پاتوق سناریونویسان تئاتر مهاجرت جوانان شهر نبود و سینمایی که آشیانه کبوتران شده و بعد ساختمان بلندبالایی که با تخصیص حدود هشتبرابری بودجه استانی مصوبشده موزه صلحی که هیچگاه جذب نشد، قرار شد کلینیک مصدومان شیمیایی باشد و نشد و بودجه هم کس ندانست چه شد تا آن دود شیمیایی دیگر که هر خرداد تا تیر و مردادی باز از گُنده شهر زبالهها بلند میشود و چون روزگاران شیمیایی در سینه و ریه جانبازان و شهروندان فرومیخزد!
همه و همه، نشانگانی از نامرادی شهروندان و نابرخورداری شهر از حداقلها هستند و اما از درهمتنیدگی شهری و ساختمانهای چندطبقه و برجهای سیمانی و سازههای فولادی (ظاهر امر بودجه اشخاص، پرپیمانهتر از بودجه حکومت و دولت و ساختار در شهر انباشت شده و بیمحابا در تراکم بیضابطه میدمند و صعود میکنند) که عبور کنیم، میرسیم به بلوارهای هیروشیما و حلبچهای که همچنان استوار بر خواهرخواندگی شهرشان با سردشت، ابرام دارند و اما در دل شورا و شهرداری، حتی یک کرسی خالی هم به عنوان دبیرخانه شهر صلح یا دفتر بینالملل و تعامل با خواهرخواندگانش، کسی سراغ ندارد و باز در سربالایی غیرقابل ایست و درنگ منتهی به بازاچه مرزی، تندیس مام قادر مولانپور در تنهایی خود استوار است و حسرت روزهای رفته بر شهر و روستایشان رهش ههرم و روح سرگردان ملی را میخورد و البته که همان نیز جای صد شکرش باقی است. آنسوتر هم گرده سور، دیده میشود که هزار زخم بر تن و روح آن مشهود است و از آن نماد مقاومت و ایستادگی، جز نعشی فرسوده با زخمی عمیق، تصویری دریافتنی نیست که نیست.
آنقدر تیغ اسباب سازهگرایان و چنگال زمینخواران و چراغ سبز اهالی قدرت در دل آن فرو رفته که از آن صلابت تاریخی چیزی دیگر باقی نیست، مگر دل آن قله ستبر روزگاران و نماد ایستادگی شهریاران، جای مسکن مهر و اقدام ملی مسکن و... است که چنین فاجعهای بر جان آن تحمیل کردهاند؟
حال که شهر را از آن بالا بالاها نگاه میکنیم، چشم در دو به ظاهر مجتمع داخل و حاشیه شهر، قلاب میشود که هر دو پرشور محتمل از اقدام ملی مسکن یا بودجه نمیدانیم از کجا، سازهها را در پهندشت زمین مردم گسترانیده و در طبقات فوقانی ضرب میکنند و شهرکی در دل خود بدون هیچ توجیه ملت فهم و محتمل بدون پرداخت عوارض و حقوق شهری، جان میبخشند و بر ما و محتمل دیگران پوشیده که آپارتمانهای آن مجتمع به نام چه کسی و به چه عنوان، سند میخورند؟
گرچه این واگویهها به ظاهر بیربط است اما وقتی سالها، انتظار برای تخصیص زمینی به دانشگاه، مدارس و اماکن فرهنگی و حتی موزه طرح میشود، خدا میداند که چه مصیبتهایی برای یافتن زمین در شهری که قرار بود غیرنظامی باشد، باید پشت سر گذاشته شود و چه میزان تابلوها باید جابهجا شوند تا آخر نیز دست خالی و مستأصل به نقطه اول برگردی و اما آنان چنین بیچالش، تراکم بذل و بخشش میکنند.
چگونه است که زمین آبا و اجدادی همین مردم، در چشمبرهمزدنی، تغییر کاربری میخورد یا تغییر نکرده، در وسعت تعجببرانگیز و طبقاتی آسمان را میشکافد و موزه اما همچنان بیرمق، سالها در انتظار و سکوت، از طرح توجیهی روی کاغذ، سر برنمیدارد؟!
این نمودی از بود شهری است که اولینهای قربانی جنگ در سده بیستم بود و اینک در سده بیستویکم، گرچه بیانصافی است از برخی خدمات چون آب لولهکشی، برق و گاز و سوخت و امنیت تکبعدی پایدار نگوییم ولی ناحرفهای هم خواهد بود، اگر همچنان، از زخم و نابرخورداری پایدارش به تناسب روزگاران گزارش نکنیم و صدالبته ناجوانمردی است از برخی متولیان خالص، ناب و خدمتگزار، فعالان مدنی همواره در میدان و کنشگران صلح و محیط زیست که چون ققنوسی از دل خاکستر جنگ و نابرخورداری و بمباران شیمیایی، سر برآورده و مسئولیتفهمانه و مسئولیتپذیرانه، ادای مسئولیت کرده و درهها به سمت قلهها، پشت سر گذاشته و افتخارات نصیب خود و شهر و شهروندان و حتی جغرافیای زیست جمعی بزرگتر خود کردهاند، صفحهها نسراییم ولی حال کمترین خواست و تمنای آنان چرا در طول این سالها، همچنان بلاتکلیف و گرفتار در منازل بوروکراسی باقی است، هزارمن کاغذ توضیح، دلیل و توجیه نابخشودنی میطلبد؟
چرا در این وانفسای شهر، جویندگان نشانی موزه صلح سردشت که همواره مطالبه بهحق کنشگران صلح و محیط زیست شهر و قسمی از میراث فهمیدگان دیار بوده، همچنان ناکام از یافتن نشانی آناند و جز زمینی خالی که بر خاکستر قسمی کوچک از میراث جنگ و یادبود مقاومت و تابلوی رنگ و رو رفته قابل ردگیری از مراجع رسمی است، نصیبی نخواهند برد (که البته این روزها، آن تابلو هم جز فنسی بر تن چندصد متر زمین موجود بر بلوار هیروشیما باقی نیست!)
بله، درست متوجه شدهاید؛ موزه صلح سردشت، همچنان، جز نامی کمکاربست و مطالبهای مستمر، در ابهام است و بود و نبودش در چنبره ساختار بوروکراسی، آرمان و آرزویی دستنایافتنی مینمایاند!
امروز و در سیوهشتمین سالگرد بمباران شیمیایی سردشت، وقتی آدرس موزه صلح سردشت را از متولیان سراغ بگیریم، شاید از شرم و استیصال، جز پارک شهر پایتخت و موزه صلح تهران که آن هم جز دو تصویر و چند پوستر از سردشت بر دیوار ندارد، آدرسی سراغ ندارند! رئیس اداره میراث فرهنگی، جز چند صفحه طرح توجیهی و تصویر سندی از زمینی که گویا بخشش خیرین فرهنگی بوده ولی قطع به یقین فقط مشتی خاکستر از چندده و چندصد هکتار مرتع و جنگل ملی و صدالبته سنگرهای دفاع مقدس و برجکهای مقاومت نیست، مستندی ندارد و آنچه دارد شماره نامهای از رد مکاتبه نماینده مردم در مجلس شورا با وزیر میراث و بعد تداوم فرایند تا خطاب مدیرکل برنامهریزی و بودجه توسط مدیرکل موزهها را با ذکر مستندات ارسالی سالهای قبل اداره کل میراث استان آ.غ است که وقتی تاریخ نامهها را بعد از سپریشدن ۳٨ سال مشاهده میکنید، عرق شرم بابت ناصلحی چرخ زنگزده بوروکراسی و تیغ گیوتین فرایندها و روندها بر پیشانی ساختاری مشاهده میکنید که جز مستأصل و وامانده، تعبیری برای خطابش در فرهنگ غنی لغات فرهنگستان فارسی نخواهی یافت!
مولانای عزیز، شاید سالها قبل این فرایند و روال ناصلح را در ساختار بوروکراسی ایرانزمین سراغ گرفته که چنین مثنوی رنجوری را به تصویر کشیده است:
«ما در این انبار، گندم میکنیم/گندم جمع آمده، گُم میکنیم/ مینیندیشیم آخر، ما به هوش/کین خلل در گندم است از مکر موش/موش تا انبار ما حفره زدهست/ وز فنش، انبار ما ویران شدهست/ اول، ای جان، دفع شر موش کن/ وانگهان، در جمع گندم جوش کن/ گر، نه موشی دزد در انبار ماست/ گندم اعمال چلساله کجاست؟/ ریزه ریزه، صدق هر روزه چرا/ جمع میناید در این انبار ما؟».
آن چهلساله مثنوی شیخ، مصداقی از ۳٨ سال انتظار ما و آن اعمال، استعارهای از مطالبه مکرر و فریاد صلحورزان کنشگر سردشت در باب عمل به وعده ساخت و راهاندازی موزه صلح سردشت میتواند باشد که وااسفا در هفتخوان رستم و چندده منزل و فرایند خشک و انعطافناپذیر بوروکراسی در حال طی طریق است و همچون روح ملی و روان مام قادر مولانپور، ویلان و سرگردان باختههای خود است و یاختهها در طی این مسیر، در کمین موشها، گم یا قربانی شدهاند.
وا مصیبتا که این سالها، هرچه در رؤیا، معماری و سالنهای نمایشگاهی و پانورامای موزه صلح سردشت در ذهن پروردیم، نتیجهای جز نقشهای در بطن طرح توجیهی و قطعه زمینی فنسکشیشده نیافتیم و چنین آرزوی دیرین خود را در گذر زمان و زیر تیغ تیز گیوتین بوروکراسی قربانی یافتیم و موشهای به انبار بودجه ملی خزیده، انبان خواست و درخواست و سیر درخواست کنشگران صلح را عقیم و ناکام کرده و انبان خالیشده تحویل گرفتیم.
بیجهت نبوده که چند سال قبل، خبرگزاری جمهوری اسلامی لید و تیتری کار کرده بود با عنوان «سردشت، شهری با کوچههای بینام و نشان!».
گرچه آن عنوان و محتوای مصاحبه با تنها بانوی عضو شورای شهر و رئیس کمیسیون فرهنگی، اجتماعی و حقوقی و نیز چند شهروند، سنخیتی با مسئله موزه نداشت، ولی حقیقت امر، چنین تعبیری را میتوان به داستان موزه صلح در شهری که از ابتدای دهه ۹۰ با ابرام شهروندان صلح منشش، تابلوی میعادگاه صلح جهانی بر پیشانی جایگزین داشته و اینک باز با ابرام همانها و جسارت و لطف شهردار و حمایت فرماندار و نماینده مردم در مجلس شورا، تابلوی «شهر صلح و مهربانی» را بر پیشانی لمس میکند، نسبت داد: سردشت، موزهای بینامونشان در شبکه بینالمللی موزهها برای صلح (INMP). در بخشی از مصاحبه مندرج در خبرگزاری جمهوری اسلامی آمده است:
«به گزارش ایرنا، نصب تابلوهای شهرى کمترین کاری است که باید برای راهنمایی شهروندان و مسافران انجام شود اما تاکنون مورد توجه مسئولان امر قرار نگرفته است».
در ادامه به نقل از شهروندی دلیل آورده و نوشته است: «مشکل سالهاست که در این شهر وجود دارد ولى تاکنون شهردارى و شوراى اسلامى شهر اقدامى در این زمینه انجام نداده است و این امر جاى سؤال دارد».
به استناد اظهارنظر دیگری از شهروندی تاکسیران، اضافه میکند: «نبود تابلوى نامگذارىشده در معابر سبب سردرگمى مردم شده است... شهروندان به علت نبود تابلوهاى راهنما در سطح شهر، خودشان به عنوان یک راهنما مسافران را تا مقصد هدایت مىکنند... این امر مشکلات عدیدهاى را براى این شهر گردشگرپذیر به وجود آورده، به طورى که بارها موجب سردرگمى آنان شده است».
سپس در ادامه نظرات آن مقام مسئول شهری، ختم به جوک میکند و مینویسد: «مسئول کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر سردشت، نبود تابلو در بیش از ۷۵ درصد معابر و کوچههاى شهر سردشت را تأیید کرد و گفت: این وضعیت به مشکلات مالى شهردارى این شهر برمىگردد».
اگر این قیاس و جوک فکاهی منتهی به استدلال مقام مسئول وقت شهری را در باب موزه ادامه دهیم، به این نتیجه میرسیم: درخواست حدود چهاردههای جانبازان و شهروندان و خاصه کنشگران صلح و محیط زیست مبنی بر راهاندازی موزه صلح سردشت و موافقت مدعایی بیش از سه دهه متولیان و تعهدات مکتوبشان برای ساخت، اینک چیزی جز آدرس بینامونشان و سردرگمی شهروندان، مسافران و گردشگران حاصل نیاورده و صدالبته نه با بدفهمی شبیه مقام مسئول وقت شهری، بلکه با پاسخ روتین متولیان امروز میراث فرهنگی، برگشت بودجه پنجمیلیاردی تخصیصی استانی در سالهای قبل به بهانه جایگزینی ردیف بودجه ملی و النهایه تابهامروز با وجود پیگیریهای موردی اداره میراث فرهنگی سردشت و نامهنگاری اداره کل و نماینده مردم در مجلس با وزارت و آنان نیز با سازمان برنامه و بودجه، ردیفی از بودجه ملی به نام سردشت و موزه صلحش مشهود نیست و محتمل ما را نیز بر همین جوک رهنمون شود که اگر اینک تابلویی در شهر به نام موزه صلح در اولین شهر قربانی جنگافزارهای شیمیایی یافتنی نیست، اول به دلیل مشکلات مالی دولت و عدم امکان تخصیص بودجه پس از حدود چهار دهه انتظار فعالان صلح و دوم، محتمل سردرگمی متولیان شهری در اختیار کردن پسوند موزه بین صلح و جنگ است. و سومی که باز امکان دارد گَزَکِ ناکسان و اخلال در فرایندها و روندها، دور از چشم بماند.
خوانندگان عزیز و اهالی علم و عمل و میدان، نیک میدانند: «... موزههاى صلح به جهان و ساکنان آن اهمیت داده و براى ایجاد تغییرات مثبت، بدون توسل به خشونت، تلاش مىکنند.
... موزههاى صلح نهادهای فرهنگیای هستند براى نمایش تغییر نگرشهاى انسانی، تغییر تعارضات، استفاده از تواناییهاى مختلف انسانى و الهام براى ایجاد و برقرارى صلح در جامعه و دفاع از فضایی که براى آگاهی از مواردى که منجر به نابودى نسل بشر مىشود.
مکانى برای پدیداری تمدنها، فرهنگها، عقاید و ارتقای سیاستهاى توسعه پایدار انسان، یادگیرى دموکراسى، مشارکت، بحث و گفتوگوهاى عمومى-اجتماعى و توانمندسازی افراد و گروههایى که در حاشیه ماندهاند» .
بازنمایی آثار جنگ و خشونت ماسبق برای عبرتگیری و ترغیب به فعالیت منسجم صلحسازی
به تعبیری دیگر، موزههای صلح، مجموعهای از موزهها هستند که بر فرهنگ و تاریخ صلح تمرکز دارند و پیامهای ضدجنگ و ضدخشونت را ترویج میکنند.
در سراسر جهان، موزههای صلح متعددی وجود دارند که هرکدام به نوعی به این موضوع میپردازند.
برای مثال، «موزه بینالمللی جنگ و صلح که در هفتم ژوئن ۱۹۰۲ در لوزان سوئیس گشایش یافت، معمولا به عنوان اولین موزه صلح امروزی توصیف میشود. این موزه بهوضوح یک مکان ضدجنگ محسوب میشد که به نمایش تاریخ و تکنولوژی جنگافزارها میپرداخت».
راهاندازی موزههای صلح از آن زمان تابهامروز ادامه داشته، «به نحوی که تعداد این موزهها از رقم 300 در حال تجاوز است که ۴۶ کشور جهان رادر برمیگیرند و شبکهای با همین نام از سال ۱۹٨۰ تا ۱۹٨۵ در برادفورد انگلستان برای ساماندهی و همافزایی این موزهها ایجاد شده که اینک البته با نام شبکه بینالمللی موزهها برای صلح و علامت اختصاری INMP شناخته میشود» (همان).
مخلص کلام
آنچه صاحب این قلم در مقام یکی از مطالبهگران همیشگی و مصر احداث موزه، در این فصل عریان برای رونق دوباره موضوع و بازگشت به تیتر سبد مطالبات مردمی، انتظار دارد، این است:
1. فرماندار، شهردار و رئیس اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، هیئتی سهنفره برای دعوت نماینده مردم در مجلس شورا و نماینده انجمن دفاع از حقوق مصدومین و چهار نفر از مطالبهگران شاخص یا متخصصان و صاحبنظران این حوزه، شکل دهند و با تشکیل کمیتهای ویژه یا دبیرخانهای ثابت، مطالبه جانبازان و صلحسازان شهرستان را مجدد و این بار با فرمتهای گونهگون و بهروز، تدوین کنند و به سمع و نظر متولیان برسانند.
2. انجمن دفاع از حقوق مصدومین شیمیایی، مستقل و پیشگام تحقق این خواست فعالان را در اولویت مطالبات و خواستههای انجمن قرار داده و کارشناسی ویژه به عنوان نماینده تامالاختیار برای همراهی در رایزنیهای جمعی شهرستانی، معرفی و با وجود آن طی نامههای مکتوب و خطابههای موردی و سالگرد، از سران نظام این انتظار بحق را طلب کنند.
3. شورای شهر و شهرداری سعی کنند واحد بینالملل را فعال و ضمن برنامهریزی و تسهیلگری مطالعات و پژوهشهای میدانی موزههای صلح مستقر در شهرهای صلح جهان، بر مطالبه موزه در مقام نمایندگان شهری تأکید مجدد ورزیده و تعهد مسئولیت اداره آن را متعهد شوند.
4. نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی، از پتانسیل و ظرفیت کرسی نمایندگی و نیز سطح عالی تعاملات و ارتباطات دروندستگاهی ساختار بوروکراسی کشور، نهایت استفاده را معمول کرده و با واردکردن مطالبه جدی موزه صلح همسنگ تلاش برای اخذ مصوبه عنوان شهر صلح و مهربانی برای سردشت و درج روز ملی صلح سردشت -هفتم تیر هر سال- مأموریت خود را غنا ببخشند.
5. فعالان و کنشگران مدنی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، ورزشی، هنری، معماری، اصناف، بازاریان و بهویژه فعالان حوزه میراث و تاریخ، مردمشناسی و جامعهشناسی، هریک به سهم خود بر مطالبه صنفی خود و ارائه پیشنهادات اجرایی و طرحهای عملیاتی با روشهای متناسب با هنر، تخصص و شغل خود، همراهی کرده و سهیم در ادای مسئولیت اجتماعی خود باشند.
به امید آنکه چرخ زنگزده بوروکراسی کشور، با تلاش شایستگان و مطالبه بهوقت فرهیختگان، روغنکاری شده و دیپلماسی فرهنگی با وجود خاویر دکوئیار، «دیپلماسی پیشگیری»، بسترساز خلق تجربههای شگرفی شود که سالها اثر آن را در زیست آرام و مبرا از تنش و روح خشونت پرهیز شهروندان شهر صلح و مهربانی و سایر نقاط کشور و جهان شاهد باشیم و ردیابی نام و نشان موزه صلح سردشت و نقش پیشگیرانه آن از جنگ و بمباران و خشونت مشابه آنچه تجربه شده و آنچه این روزها توسط جنگافروزان مجدد به جهان زیست جمعی ما تحمیل شده، در کانون توجه جستوجوهای جهان واقعی و مجاز قرار دهد.
موزههای صلح، مکان مهم و استراتژیکی در تسهیلگری نهادینهکردن ابزارهای پیشگیری و نیز پیشسازهای صلح پایدار یک سرزمین و جهاناند که سردشت در مقام اولین شهر قربانی جنگافزارهای شیمیایی جهان، بیش از هر شهر دیگر این جغرافیا، مستحق برخورداری از نام و عنوان، مکان و فعالیت و پیشرانی آن است.
آنگاه که در حادثه اتمی هیروشیما و ناگازاکی غور کرده و میبینیم که محل اصابت بمبها از یک مرکز تجاری و شلوغ شهری قبل از بمباران، چگونه با مطالبه مردمی و خرد حکمرانی به یک پارک-موزه صلح به وسعت ۱۲۰ هزار مترمربع بعد از فاجعه تبدیل شده و هرساله رقمی چندمیلیونی و تا به امسال بیش از ۶۰ میلیون گردشگر را جذب کرده و چه سان در تقویت بنیه اقتصادی و پیشسازهای صلح پایدار و معرفی فرهنگ و آداب و هنر ژاپنیها نقشآفرینی داشته، باید که به خود آییم و این مطالبه جدی و مهم برجایمانده روزگاران از لای چرخ گیوتین بوروکراسی در سازمان برنامه و بودجه را مجدد روی رینگ مواجهه و مسیر تحقق خواست صلحورزان سردشت، برگردانیم.
باشد که دولت وفاق، پیشگام تحقق این خواست شهروندان جانباز سردشت و کنشگران صلحساز پیشگامش باشد.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.