آسیبشناسی فضای سیاسی بعد از جنگ در گفتوگو با محمدعلی وکیلی
پارادایم نو و رقص وحدت در پساجنگ
فضای سیاسی ایران پس از جنگ اخیر، تحت تأثیر تحولات عمیق داخلی و خارجی، در کانون توجه تحلیلگران قرار گرفته است. مفهوم «تغییر پارادایم» بهعنوان یکی از کلیدواژههای محوری این دوره، بهویژه در زمینه بازشدن فضای سیاسی و حزبی، بحثهای گستردهای را برانگیخته است.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
فضای سیاسی ایران پس از جنگ اخیر، تحت تأثیر تحولات عمیق داخلی و خارجی، در کانون توجه تحلیلگران قرار گرفته است. مفهوم «تغییر پارادایم» بهعنوان یکی از کلیدواژههای محوری این دوره، بهویژه در زمینه بازشدن فضای سیاسی و حزبی، بحثهای گستردهای را برانگیخته است. نشست اخیر اسکندر مؤمنی، وزیر کشور، با فعالان سیاسی و حزبی، که با حضور طیفهای متنوعی از جریانهای فکری برگزار شد، تلاشی برای نمایش انسجام ملی و گشایش سیاسی تلقی میشود.
با این حال، با توجه به تجربه نشستهای مشابه در دولتهای سیزدهم و چهاردهم که اغلب فاقد خروجی ملموس بودند، تردیدهایی درباره کارآمدی این اقدامات در شرایط شکننده کنونی وجود دارد. این نشستها، هرچند با هدف تقویت وفاق ملی و پاسخ به مطالبات سیاسی-اجتماعی برگزار میشوند، گاه به دلیل فقدان سازوکارهای اجرائی مشخص و نبود تداوم در پیگیری نتایج، به ابزاری برای مدیریت موقت بحرانها تقلیل مییابند. حضور چهرههای متنوع حزبی در این گردهماییها، اگرچه نشانهای از تمایل به گفتوگوی فراگیر است، اما بدون ایجاد زمینههای قانونی و عملی برای مشارکت واقعی احزاب، ممکن است صرفا به نمایش وحدت در شرایط حساس پساجنگ محدود شود.
این وضعیت، بهویژه در زمینه چالشهای اقتصادی و اجتماعی پس از جنگ، میتواند اعتماد عمومی به نهادهای سیاسی را تضعیف کند. با این حال نباید از پتانسیلهای مثبت این نشستها غافل شد. چنین اقداماتی میتوانند بهعنوان گامهای اولیه برای بازسازی فضای سیاسی و تقویت مشارکت مدنی عمل کنند، مشروط بر اینکه با برنامهریزی دقیق و تعهد به اصلاحات ساختاری همراه شوند. در شرایط کنونی، که انسجام ملی ضرورتی انکارناپذیر است، حرکت به سوی گشایش تدریجی و حسابشده فضای سیاسی، با حفظ ثبات، میتواند راهگشا باشد. در پیوست نکات یادشده، محمدعلی وکیلی در گفتوگوی خود با «شرق» به بررسی و آسیبشناسی فضای سیاسی ایران پس از جنگ اخیر پرداخته است. این فعال سیاسی-حزبی و نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی، با تکیه بر تجربه اندوختهاش، به تحلیل چالشهای موجود در گشایش فضای سیاسی و نقش حیاتی انسجام ملی در شرایط حساس کنونی میپردازد. در مجموع این فعال رسانهای، نگاهی امیدوارانه به آینده سیاسی ایران پساجنگ دارد که در ادامه مشروح گپوگفت با او را میخوانید.
جناب وکیلی، یکی از کلیدواژههای پرتکرار و پربسامد این روزهای کشور بعد از جنگ اخیر، ناظر به «تغییر پارادایم» است که یکی از مهمترین ابعاد آن به بازشدن فضای سیاسی و حزبی کشور بازمیگردد که مخالفان و موافقان خود را دارد. اما یکشنبه هفته جاری شاهد برگزاری نشست اسکندر مؤمنی، وزیر کشور، با فعالان سیاسی و حزبی کشور بودیم که حضرتعالی هم در آن شرکت داشتید. هرچند ترکیب متفاوت و تقریبا جذابی از فعالان سیاسی و حزبی با طیفهای مختلف، نشست را دیدنی کرده بود، اما به نظر میرسد ما شاهد تکرار یک روند نمایشی بدون خروجی ملموس، آنهم در شرایط حساس و شکننده کنونی پساجنگ هستیم. پس بدون تعارف میخواهم سؤال اول را اینگونه مطرح کنم که آیا با توجه به سابقه اینگونه نشستها، چه در دولت چهاردهم و چه در دولت سیزدهم که حتی با حضور رئیسجمهور برگزار شد، اما اتفاق ملموس و مثبتی را برای فضای سیاسی، اجتماعی و حزبی کشور به دنبال نداشت، آیا میتوان این گزاره را نزدیک به واقعیت دانست که عملا کارکرد چهرههای سیاسی و حزبی، صرفا قرائت «ابزاری» دارد و تنها در مواقع بحرانی با برگزاری این دست نشستها و حضور برخی چهرههای کمتر دیدهشده، به دنبال تلطیف نمایشی فضای سیاسی کشور هستند؟
در مقابل این نگاه آسیبشناسانه و انتقادی شما، من معتقدم که گفتوگو و برقراری دیالوگ، امر پسندیدهای است و برگزاری این دست نشستها و اجازهدادن به فعالان سیاسی و حزبی برای مطرحکردن مواضع خود، برای مدیریت شرایط کنونی کشور که به نظر من هم بحرانی است، کاملا مفید است.
مفید است؟! میشود بگویید کدام فایده؟
به هر حال تجربه ما در گفتوگوها نشان میدهد که هیچکدام از اهالی سیاست و فعالان حزبی قرار نیست مواضع و دیدگاههای پیشین خود را با توجه به اوضاع جدید کشور تغییر دهند. اتفاقا در همان نشست روز یکشنبه وزیر کشور با فعالان سیاسی و حزبی که من هم در آن حضور داشتم، جلسه بسیار خوب و مفید و سازندهای بود، از این نظر که به هر حال فرصتی داده شد که برخی فعالان سیاسی ممنوعالجلسه در نشستهای رسمی دولتی حضور پیدا کنند. وقتی در یک نشست رسمی وزارت کشور از این فعالان سیاسی و حزبی دعوت به عمل میآید، به هر حال یک قدم مثبت است در راستای به رسمیت شناختن جامعهای که به برکت همین جنگ متجاوزانه اسرائیل و آمریکا، اکنون بسط و تنوع پیدا کرده است.
من هم در همان نشست تأکید کردم که جامعه ایران پیش از این جنگ ۱۲روزه، یک جامعه چندپاره بود و بعد از این جنگ، جامعه ایران یکپارچه شد و همچنین بسط پیدا کرد. به عبارت دیگر، جامعه ایران پیشاجنگ، یک جامعه بهحاشیهرفته بود، بهویژه بخش نخبگانی آن که یک بخش مغفولمانده جدی بود. صدای این طبقه، یک صدای زیرزمینی بود و گوشی هم برای شنیدن حرفها، دغدغهها، مطالبات و انتظارات آنها نبود، بنابراین اگر یکی از تجربیات و درسهای این جنگ ۱۲روزه در آن باشد که بخشهای حاکمیتی به این صرافت و ظرافت رسیده باشند که جامعه سیاسی و حزبی ایران، محدود و محصور به سوپرانقلابیها نیست و طیف متنوعی از آرا، نظرات و دیدگاههای متفاوت را شامل میشود، باید آن را ارج نهاد. اگر نشست وزارت کشور، یک گام کوچک، حتی عملی در این باشد که طیف متنوعی از سخنان را بشنوند و حق یکسانی برای همه شهروندان این سرزمین که حق شهروندی و حق اظهارنظر آزادانه دارند، قائل باشند، باید به آن نگاه مثبتی داشت. از این منظر، برگزاری یک نشست مانند آنچه در وزارت کشور برگزار شد، اتفاق بسیار خوبی است.
ولی بحث من این است که جلسات، تشریفاتی و بهمنظور استفاده ابزاری از فعالان سیاسی و حزبی است.
اینکه این دست جلسات تشریفاتی است یا نه، یا اینکه این دست جلسات یک ژست سیاسی دموکراتیک باشد، در آینده ثابت خواهد شد؛ اینکه بخشهایی از حاکمیت به دنبال تغییر رویکرد و شنیدن صدای همه جامعه هستند، این هدفگذاری تابع اقدامات، اتفاقات، تصمیمات و حوادث بعدی است. اگر در اقدامات بعدی و در عمل نشان داده شود که طیف متنوعی از حرفهای جامعه و اظهارنظرهای متفاوت شنیده میشود و آنها را در تصمیمگیریها لحاظ میکنند، نشان داده میشود که برخلاف انتقاد حضرتعالی، اکنون شرایط و اقتضائات ایران بعد از جنگ، موجب شده گوشها برای شنیدن این حرفها باز شود و زمینه برای شنیدن و مهمتر از آن، عملکردن به این خواستهها فراهم است.
اگر چنین نباشد، چطور؟
من قاطعانه در این زمینه اظهارنظر نمیکنم، اما اگر به گفته شما، نهایتا ثابت شود که همان رویکرد قبلی در دستور کار است و در جمعبندیها و تصمیمگیریها و تصمیمسازی، مقامات به این خواستهها و مطالبات متفاوت و متنوع طیف گستردهای از جامعه نخبگانی سیاسی و حزبی توجه ندارند و آرا و نظرات متفاوت دیده و شنیده نمیشود و در نهایت برخی خواستهها و نظرات را به نام کل جامعه و ملت ایران تلقی کنند، نشان میدهد که نشست وزارت کشور با فعالان سیاسی و حزبی، همان چیزی است که شما میگویید؛ یعنی یک ژست سیاسی و یک نشست تشریفاتی. اما باز هم میگویم، من حداقل در این شرایط، خودم را جزء آن دسته از فعالان سیاسی میدانم و میبینم که به این نشست حُسن نظر دارند و با همین جلسه وزارت کشور، اکنون گامهای کوچکی برای شنیدهشدن سخنان و مهمتر از آن، استفاده از این نظرات در تصمیمگیریها و تصمیمسازیها برداشته شده است.
چرا محمدعلی وکیلی بهعنوان یک فعال سیاسی و حزبی و همچنین یک چهره رسانهای، کماکان حسن نظر دارد؟ مگر در دولت سیزدهم از این دست نشستها با فعالان سیاسی و حزبی برگزار نشد؟ مگر از برخی چهرهها در ابتدای دولت سابق که حتی کابینه شکل نگرفته بود، استمزاج نشد، اما ریلگذاری عملی در همه عرصههای سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، اجتماعی و... درست ۱۸۰ درجه مخالف با آن چیزی بود که توصیه شده بود. دولت چهاردهم نیز در این یک سالی که گذشته، نشان داده که در عمل، استعداد و توانی بیش از دولت سابق ندارد، بنابراین حضور برخی چهرههای ممنوعالجلسه در نشست وزارت کشور، دالی چندان قوی برای گامنهادن در مسیر عملی ضرورتی به نام تغییر پارادایم نیست.
ما چوب یک جامعه طردشده، راندهشده، مغفولمانده و کنار گذاشتهشده را در سالهای اخیر خوردهایم. تبعات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و دیپلماتیک آن را هم دیدیم. من در صداوسیما هم گفتم «در جامعه ایران، زمین بازی اعتماد عمومی، پیش از جنگ، باتلاقی شده بود و جنگ باعث شد این زمین باتلاقی اعتماد عمومی تغییر پیدا کند و زمین بازی، تبدیل شود به زمین همبستگی عمومی و اتحاد و انسجام ملی و این تنها برگ برنده ماست». حالا اینکه تصمیمگیران و تصمیمسازان از همین تنها برگ برنده جنگ نامتقارن ۱۲روزه چه استفادهای میکنند و آیا از همین برگ برنده صیانت میکنند یا خیر، بستگی به اتفاقات پیشرو دارد. اما حفظ صیانت از این برگ برنده، مستلزم برخی اقدامات است.
چه اقداماتی؟
اولین اقدام این است که حرف، خواسته و نظر طیف متنوعی از جامعه ایران شنیده شود. دوم این است که این حرفها، خواستهها، مطالبات و نظرات در تصمیمگیریها و تصمیمسازیها اعمال شود و تأثیرگذار باشد. یعنی باید در عمل ما شاهد این تأثیرگذاری باشیم. نمیتوان از هماکنون، به واسطه تجربه سالهای گذشته، پیشاپیش حکم صادر کرد. اگر روند تصمیمگیری و تصمیمسازی تغییر کند و تصمیمات متناسب با خواست ملت و شرایط پس از جنگ باشد، نشان میدهد که پنبهها از گوشها درآمده است. یک قدم به تغییری که مطالبه و جزء الزامات کشور، بعد از جنگ است، نزدیک شدهایم. به همین دلیل، من اکنون خودم را موظف نمیدانم که پیشداوری کنم که با توجه به سابقه گذشته، نشست روز یکشنبه وزارت کشور، یک ژست و نمایش باشد. در شرایط کنونی کشور، خودم را ملزم میدانم این دست اتفاقات، یک گام کوچک به تغییر مسیر و دستفرمانی است که طی سالها و دهههای گذشته داشتهایم. اما نکات شما را هم درست میدانم و به همین واسطه، امیدوارم، تأکید میکنم، امیدوارم، این امید من یک امید واهی نباشد.
اما مجموعهای از پارامترهای متناقض را در جریان جنگ ۱۲روزه و بعد از آن شاهدیم. از یک سو، در میانه جنگ، حتی صدای خوانندگان بیرون از کشور هم در صداوسیما شنیده میشد. کما اینکه شاهد پخش تصویر محمدرضا خاتمی هم در صداوسیما، ذیل همین نشست روز یکشنبه وزارت کشور بودیم. اما بسیاری معتقدند و اذعان دارند که صداوسیما اصطلاحا به تنظیمات کارخانه برگشته و برخی اتفاقات مانند محکومیت جدید سیدمصطفی تاجزاده به پنج سال دیگر، نشان میدهد که برخلاف امید شما برای تغییر در دستفرمان و مسیر طیشده، ما با یک فضای متناقض روبهرو هستیم. اما از منظر محمدعلی وکیلی به عنوان یک فعال سیاسی و حزبی رسانهای، این فضای متناقض چه چیزی را به ما نشان میدهد؟ کما اینکه محمدعلی ابطحی هم به عنوان یکی دیگر از مدعوین نشست روز یکشنبه، طی اظهارنظری عنوان کرده بود، مادامی که صداوسیما ملی نشود، تمام این اتفاقات بینتیجه خواهد بود.
اتفاقا پیرو آن چیزی که عنوان کردید، ما در روز یکشنبه و نشستی که با وزیر کشور داشتیم، شاهد اظهارنظرهایی از جریانات اصولگرا بودیم که بر همان گفتههای پیشین خود تأکید داشتند که واقعا ناراحتکننده بود و بدون تعارف، یأسآور بود.
چرا یأسآور؟
به این دلیل که چرا نخبگان سیاسی و حزبی کشور، متناسب با وضع جدید کشور بعد از جنگ، به الزامات و اقتضائات پایبند نیستند. بهرغم ایندست اظهارنظرها، صرف برگزاری چنین نشستی که از تکثر آرا و نظرات برخوردار بود و تنوع بالایی از دیدگاهها را در خود داشت، بسیار خوب است و من این را به فال نیک میگیرم و همچنان معتقدم همه اصلاحطلبان باید از چنین نشستهایی استقبال کنند. به نظر میرسد در یک روند تدریجی، ولو با سرعت کم، خواستهها و نظرات آنها هم شنیده میشود. آن چیزی که شما عنوان کردید هم وجود دارد.
به هر حال باید اذعان داشت که در صداوسیما هم کماکان شاهد جولان و حضور چهرهها و صداهای هزینهساز برای کشور هستیم که قطعا هزینههای بسیاری هم برای منافع و امنیت ملی در پی دارد. اما این را هم باید عنوان کرد که اگرچه ۱۰ به یک نفر، باز فرصتی کوتاه و محدود به ما و برخی چهرههای سیاسی هم داده میشود که اظهارنظر متفاوتی را از تریبون صداوسیما داشته باشیم، باز باید آن را هم قدر نهاد و همه اینها، این امید را ایجاد میکند که «پلتفرم حکمرانی از یک پلتفرم یکطرفه و یکسویه با جمعبندی به نام کل ملت ایران، به یک پلتفرم جمعبندی حرف واقعی ملت تغییر پیدا کند». پس بهرغم آن چیزی که عنوان داشتید، به لحاظ اخلاقی و سیاسی، خودم را ملزم میدانم این امید را داشته باشم و این امید را در جامعه تزریق کنم که امکان تغییر دستفرمان و ریل سیاسی در کشور وجود دارد. باز هم تأکید میکنم که امیدوارم این امید من، یک امید واهی نباشد.
باز هم در تقابل با آنچه گفتید، به همین دولت چهاردهم بپردازیم. دولتی که از همان ابتدا، گفتمان شکلنگرفتهاش روی کلیدواژه «وفاق ملی» بود و دیدیم چه بر سر وفاق ملی آمد. حالا هم بعد از جنگ ۱۲روزه، مقوله انسجام ملی و وحدت ملی به عنوان یک پارامتر جدید در فضای سیاسی و اجتماعی خودنمایی میکند. آیا این دولت، همان رفتاری را با وحدت و انسجام ملی دارد که با وفاق ملی داشت؟ واقعا این دولت چگونه میتواند ضرورت به الزام تغییر پارادایم و به قول شما استفاده از مهمترین کارت ایرانِ بعد از جنگ، یعنی مسئله انسجام و وحدت داخلی را اجرائی و عملیاتی کند که تجربه تلخ وفاق ملی تکرار نشود؟
نقد شما کاملا درست است و متأسفانه این دولت همه کارتهای خود را در عمل تقدیم جریان منتقد و مخالف خود کرد. به عبارت دیگر، تمام کارتهای شعار وفاق ملی در این راستا خرج شد و باید این را هم اذعان کرد که این دولت با خرجکردن این کارتها برای مخالفانش، عملا خود را خلع سلاح کرد. یعنی به نام شعار وفاق ملی، تمام ابزارها، اهرمها و امتیازهای دولت به منتقدان و مخالفان داده شد. اما این را هم در نظر بگیریم که با چنین عملکردی، دولت مستقر پیش از جنگ، عملا ثابت کرده که به استقبال شعار خود، یعنی وفاق ملی رفت. کمااینکه صداهای مخالف در دولت فعلی، یک صدای «هژمون» است که از دولت سابق به دولت جدید رسوخ پیدا کرد. به عبارت دیگر، رنگ وفاق و رنگ خود مسعود پزشکیان در دولت چهاردهم، کمترین طیف رنگی است. بیشترین و پررنگترینها مربوط به صدای مخالفان و منتقدان است. پس دولت چهاردهم عملا وفاق را در پیش گرفت. پس ضرورت تغییر پارادایم توسط رئیسجمهور و قبل از این جنگ، حداقل در کابینه اجرائی شد. یعنی این دولت و شخص آقای پزشکیان، هزینه وفاق را پرداخته است.
اما سؤال مهمتر اینجاست که آیا دیگر بخشها، نهادها و ارگانهای حاکمیتی، همین مسیر دولت چهاردهم را بهخصوص بعد از جنگ اخیر، در دستور کار خود قرار میدهند؟ این بستگی به تحولات آینده دارد. اما جنگ نشان داد که به بهای شکلگیرشدن انسجام داخلی و وحدت ملی، باید شعار وفاق را ارج نهاد و باید دید که مسیر پیشرو، متأثر از صداهای متکثر و متنوع از جامعه یکپارچه بعد از جنگ خواهد بود یا خیر یا کماکان محور تصمیمگیریها، همان نگاه جامعه کوچک سوپرانقلابی است و بناست که حکمرانی کماکان با همین مسیر پرهزینه ادامه پیدا کند.
باز هم در تقابل با آن چیزی که عنوان کردید، نباید فراموش کنیم که شعار وفاق، اتفاقا برعکس آن چیزی که تحلیل کردید، یک واکنش سیاسی فرصتطلبانه تعبیر شد. هرچند بخشی از خود دولت از همان ابتدا تأکید و اصرار داشت که شعار وفاق که اتفاقا هیچگاه هم به گفتمان این دولت تبدیل نشد، به معنای «دولت سهامی» نیست، اما در عمل، دولت به یک دولت سهامی تبدیل شد. پس چه تضمینی وجود دارد که انسجام و وحدت بعد از جنگ در جامعه سیاسی کنونی، مصادره به مطلوب نشود و از دل آن هم یک «ساختار سهامی» شکل نگیرد؟
نکته شما درست است. من هم عنوان کردم که دولت دکتر پزشکیان کارتهای خود را به نام شعار وفاق ملی تقدیم منتقدان و مخالفان خود کرد و اتفاقا ما به عنوان جریان حامی این دولت، عملا کنار گذاشته شده و مجبور به عقبنشینی شدیم. اما باز هم ما این اقدام را یک اقدام مثبت میدانیم و به آن ارج میدهیم، منتها به شرطی که شعار وفاق، به یک همدلی طی یک سال گذشته بعد از دولت چهاردهم تبدیل میشد. ما به دنبال یک همدلی بودیم که ذیل آن، حرف کل جامعه و ملت ایران در این دولت و در تصمیمگیریها و تصمیمسازیها شنیده شود. واقعا موضوع دولت سهامی، اختصاص پیداکردن پستها و وزارتخانهها به این حزب یا آن جریان سیاسی نبود.
برای سؤال آخر، جا دارد روی ضرورت و الزام دیگری تمرکز کنیم که روی خروج هرچه سریعتر و جدیتر از فضای تعلیق سیاسی و دیپلماتیک تأکید دارد؛ بهخصوص که کشور با مجموعهای از عدم تثبیتها و حتی بیم جنگ مجدد مواجه است. اگر از منظر محمدعلی وکیلی، ایرانِ پس از جنگ، کارتی به نام انسجام ملی دارد، چگونه میتواند از همین کارت خود برای خروج از فضای تعلیق کنونی استفاده کند؟
سؤال مهمی پرسیدید و بدون تعارف باید بگویم خروج از تعلیق کنونی، آن هم با استفاده از کارت کنونی ما، تقریبا یک اقدام محال است.
چرا؟
چون رهایی و خروج از فضای تعلیق کنونی نیازمند استفاده از کارتی است که زمین بازی را برای ایران تغییر دهد. باید کارت یا کارتهایی را برای خود تعریف کنیم و آنها را در اختیار بگیریم که بتواند برای ایران، زمین بازی را تغییر بدهد. ضمن آنکه باید هنر و هوشمندی استفاده از این کارتها با کارکرد تغییر زمین بازی را داشته باشیم.
سؤال آخرم را مطرح کردم، اما واقعا حیف است این را از شما نپرسم که منظور شما چه کارتهایی است؟
اکنون نمیتوانم بگویم چه کارتهایی میتواند برای ایران زمین بازی را تغییر دهد. اگر در آینده گوش شنوایی بود، به شما خواهم گفت که آن کارت، چه کارتی است.
اگر اصرار کنم، چطور؟
الان تمایلی به مطرحکردن و بازکردن این موضوع ندارم.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.