|

واکاوی فضای سیاسی-دیپلماتیک کشور پس از جنگ ۱۲‌روزه در گفت‌وگو با علی ماجدی

‌انسجام داخلی؛ راهکار‌ بازسازی ایران پس از جنگ‌

جنگ تحمیلی ۱۲‌روزه اسرائیل علیه ایران، علاوه بر خسارات مادی و انسانی، موجی از فضاسازی‌های سیاسی-رسانه‌ای علیه دولت و شخص رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه به راه انداخته است که با مصاحبه تاکر کارلسون به اوج رسید. این هجمه‌ها که در بستر شکننده پساجنگ، نه‌تنها با اقتضائات کنونی کشور همخوانی ندارد، بلکه می‌تواند به بی‌ثباتی داخلی و تضعیف جایگاه ایران در معادلات منطقه‌ای منجر شود.

‌انسجام داخلی؛ راهکار‌ بازسازی ایران پس از جنگ‌

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

جنگ تحمیلی ۱۲‌روزه اسرائیل علیه ایران، علاوه بر خسارات مادی و انسانی، موجی از فضاسازی‌های سیاسی-رسانه‌ای علیه دولت و شخص رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه به راه انداخته است که با مصاحبه تاکر کارلسون به اوج رسید. این هجمه‌ها که در بستر شکننده پساجنگ، نه‌تنها با اقتضائات کنونی کشور همخوانی ندارد، بلکه می‌تواند به بی‌ثباتی داخلی و تضعیف جایگاه ایران در معادلات منطقه‌ای منجر شود. در شرایطی که ایران با چالش‌هایی چون بازسازی توان دفاعی، مدیریت تحریم‌ها و تقویت دیپلماسی برای مقابله با هر سناریویی مواجه است، دوقطبی‌سازی‌های سیاسی بدون پشتوانه منطقی در میانه عدم‌قطعیت‌های فعلی، بیش از آنکه سازنده باشد، به مثابه خودزنی علیه منافع و امنیت ملی عمل می‌کند. این رویکرد، که اغلب ریشه در رقابت‌های داخلی و بهره‌برداری‌های جناحی دارد، وحدت ملی را که در شرایط بحرانی کنونی ضرورتی حیاتی است، مخدوش می‌کند.

فضاسازی‌های رسانه‌ای، به‌ویژه در شبکه‌های اجتماعی با بزرگ‌نمایی ضعف‌ها و نادیده‌گرفتن دستاوردها در مدیریت بحران جنگ، عملا تضعیف مشروعیت دولت را به همراه دارد. این در حالی است که دولت جمهوری اسلامی ایران به عنوان بخشی از حاکمیت با تأکید بر دیپلماسی سازنده و پاسخ قاطع به تجاوزات، توانسته ایران را در مسیر حفظ تمامیت ارضی و احیای جایگاه منطقه‌ای هدایت کند. چنین هجمه‌هایی، بدون توجه به پیچیدگی‌های شرایط کنونی، فقط به سود دشمنان ایران و مشخصا صهیونیست‌هاست. اما برای واکاوی دقیق‌تر و عمیق‌تر فضای  سیاسی-‌دیپلماتیک ایران پس از جنگ ۱۲‌روزه، به گفت‌وگویی با علی ماجدی نشسته‌ایم تا ارزیابی سفیر پیشین ایران در آلمان و ژاپن را دراین‌باره جویا شویم.

 

‌‌یکی از نکات مهم بعد از جنگ ۱۲‌روزه تحمیلی به فضاسازی‌های سیاسی‌-رسانه‌ای علیه دولت و شخص رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه بازمی‌گردد؛ تا جایی که موضوع عدم کفایت و برکناری مسعود پزشکیان هم مطرح شده است. اما در شرایط فعلی و با توجه به عدم قطعیت‌ها در همه موضوعات که امکان وقوع هر سناریویی وجود دارد، چرا شاهد این دست موضع‌گیری‌ها هستیم که کوچک‌ترین انطباقی با اقتضائات کنونی کشور ندارد؟

واقع امر این است که اکنون یکی از مهم‌ترین موضوعاتی که باید مد نظر تمام جریان‌های سیاسی، احزاب و رسانه‌ها در کشور باشد به مسئله انسجام، حفظ وحدت و شنیده‌شدن صدای واحد از ایران بازمی‌گردد و در این بین باید هر فردی، هر جریانی و هر رسانه‌ای به اندازه وزن و سهم خود به تقویت و پررنگ‌کردن این انسجام و وحدت داخلی کمک کند. نکته مهم‌تری که اکنون باید مد نظر قرار گیرد این است که اکنون زمان تدبیر و خرد و به‌کارگیری عقل جمعی و هوشمندی سیاسی و دیپلماتیک است. به‌هیچ‌وجه اکنون نمی‌توان سراغ احساسات‌گرایی و شعار رفت و براساس خواسته‌ها و منافع حزبی و جناحی برخی مواضع و ادعاها را مطرح کرد.

‌‌یعنی شما نافی فضای احساسی بعد از این جنگ ۱۲روزه تحمیلی هستید؟

به‌هیچ‌عنوان. قطعا این تجاوزی که از سوی صهیونیست‌ها و با حمایت ایالات متحده شد، باعث خشم، انزجار و عصبانیت جامعه ایران شده است. اما در کنار احترام برای این احساس مردم، باید به خرد جمعی و هوشمندی سیاسی و دیپلماتیک بیشتر توجه و به آن رجوع کرد. باید بیشتر صبوری کرد. بیشتر محاسبه کرد و برای هر گونه موضع‌گیری سیاسی، رسانه‌ای و دیپلماتیک یک بررسی جامع پیرامون تبعات مثبت و منفی آن داشت؛ چون هزینه آن مستقیم به کشور بازمی‌گردد. در دوره جنگ تحمیلی فضا کاملا متفاوت است و احساسات‌گرایی اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. اما بعد از جنگ باید بیشتر به سمت خردورزی رفت و برای همه مشکلات و چالش‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت به دنبال راهکار و راه‌حل‌های متنوع بود.

یعنی باید انسجام ملی و وحدت درونی و شنیده‌شدن صدای واحد از ایران توأم با خرد، هوشمندی و عقل جمعی باشد. بنابراین در پاسخ به سؤال اول شما اگرچه من برای احساسات مردم احترام قائلم و کاملا هم طبیعی است، اما به نظر من برخی شعارها و ادعاها و مواضع که از سر همین احساسات مطرح شده است بیش از آنکه به منفعت کشور پس از جنگ ۱۲‌روزه تحمیلی باشد، به منزله ریختن آب به آسیاب دشمن است. اکنون به‌هیچ‌عنوان فضا و بستر برای دوقطبی یا چندقطبی‌سازی و تشتت و اختلاف و درگیری داخلی فراهم نیست. الان زمان تاختن به دولت، رئیس‌جمهور، وزیر خارجه و این و آن نیست. اتفاقا اکنون به نظر من، صدای واحدی از سوی دولت و حاکمیت شنیده می‌شود، اما در این بین، برخی افراد، چهره‌ها و جریان‌ها و رسانه‌ها هستند که سعی دارند با برخی ادعاها از سر احساسات، شرایط را بغرنج‌تر کنند که بی‌شک هزینه بیشتری برای کشور دارد. اکنون همه افراد، همه جریان‌ها، همه احزاب و همه رسانه‌ها، حتی کسانی که زاویه سیاسی با دولت دارند باید تمام توش و توان خود را برای حمایت از دولت و نظام و حاکمیت داشته باشد. من منکر نقد نیستم و باید از کوتاهی‌ها و اشتباهات نقد کرد. اما الان زمان دوگانه‌سازی، دوقطبی‌سازی و درگیری جناحی، حزبی و باندی و سیاسی نیست.

‌‌ولی این راهی است که در سیاست‌ورزی ایران دارد طی می‌شود و...

بالاخره در این چهار دهه راه‌هایی را طی کرده‌ایم که جواب نداده است و هیچ اشکالی هم ندارد که بخواهیم در این مسیر تجدیدنظر کنیم؛ کما‌اینکه بسیاری از کشورها اگر از پیمودن مسیری و یا پیاده‌کردن سیاستی به نتیجه نرسیدند، آن را اصلاح می‌کنند یا به‌کل آن را کنار می‌گذارند. اکنون هم باید این تغییر مسیر در کشور پذیرفته شود. وقتی مسعود پزشکیان در مقام رئیس‌جمهور از ضرورت بازنگری و رجوع به مردم سخن می‌گوید و در کنار آن عراقچی هم از دیپلماسی می‌گوید و تأکید دارد که صهیونیست‌ها و آمریکا با این جنگ ۱۲‌روزه تحمیلی، میز مذاکره را از بین بردند، چرا اکنون باید مورد همان هجمه، همان شعارهای قبل از جنگ و توهین‌ها قرار بگیرد؟‌ مگر در طول این سال‌ها این ادبیات، این شعارها، این تهدیدها و این توهین‌ها چه سودی برای کشور داشت که اکنون در زمان جنگ و پس از جنگ، دوباره آن را به شکل تندتر علیه دولت و نظام به کار می‌برند؟‌

آن هم در شرایط کنونی که ایران بیش از هر زمان دیگری به وحدت و انسجام نیاز دارد. اساسا این ادبیات چه سودی برای کشور دارد؟ چه سودی برای منافع ملی، تمامیت ارضی و حفظ وحدت و انسجام دارد؟ کسانی که این شعارها و این ادعاها را مطرح می‌کنند، گویا فراموش کرده‌اند که در طول این جنگ ۱۲‌روزه تحمیلی چه دانشمندان، چه چهره‌های نظامی کلیدی و چه عزیزان غیرنظامی و هم‌وطنانمان در ایران شهید شدند. بنابراین این همدلی که در طول این جنگ ۱۲روزه تحمیلی در کشور شکل گرفته، نباید نابود شود. نباید به احساسات و عواطف مردم زخم زد. نباید این انسجام و وحدت را از بین برد.

‌‌اما منظور علی ماجدی از تبعات و هزینه‌ها برخی شعارها چیست؟ مشخصا چه برداشتی در ذهن شما وجود دارد؟

منظورم از هزینه، همین جنگی بود که از دیدگاه صهیونیست‌ها، «پیشگیرانه» و از دیدگاه ما یک اقدام ناجوانمردانه و تجاوزکارانه بود.

‌‌یعنی آنچه روی داد نتیجه برخی شعارها در این سال‌ها بوده است؟

شاید می‌شد کشور را به این نقطه نرسانیم. شما دیدید که همین دست ادبیات و شعارها در شورای امنیت، شورای حکام، سازمان ملل و دیگر نهادها چه اتفاقاتی را رقم زد و بهانه‌ای برای تجاوز صهیونیست‌ها فراهم کرد. به همین دلیل من معتقدم باید زبان دنیا را فهمید و با این زبان سخن گفت.

‌‌برخی معتقدند این زبان، زبان عادلانه‌ای نیست؟

من هم معتقدم این زبان، زبان عادلانه‌ای نیست. یقینا این زبان به دنبال عدل و حق نیست و زبان قدرت و زور است که در آن اخلاقیات جایی ندارد. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بپذیریم و چه نپذیریم، زبان حال حاضر دنیا این زبان است. باید ببینیم می‌توانیم با این زبان سخن بگوییم یا نه. شما دیدید که بعد از نزدیک به دو سال جنایت صهیونیست‌ها در غزه، جامعه جهانی چگونه علیه این رژیم قرار گرفت و همچنین دیدیم که قوای نظامی ما چه پاسخ کوبنده‌ای به تجاوزات در جنگ ۱۲‌روزه تحمیلی دادند. اما این یک سمت موضوع است. باید در کنار آن با زبان دنیا سراغ عدم تکرار این تجاوز احتمالی رفت و صهیونیست‌ها را برای اقدامات و جنایات بعدی خلع سلاح کرد. ما اصلا نباید وارد این فضای جنگی می‌شدیم، ولی حالا که شدیم به نظر من بهترین راه حفظ انسجام، وحدت و شنیده‌شدن صدای واحد از جمهوری اسلامی ایران است و فقط اهرم و ابزار رسیدن به آن هم به‌کار‌گرفتن عقل و خرد جمعی است.

اینجا شعاردادن گرهی از مشکلات کشور باز نمی‌کند؛ فقط هزینه‌ها را افزایش می‌دهد و دوباره بهانه را برای متجاوزان فراهم می‌کنند که یک جنگ دیگر را به کشور تحمیل کنند. لذا رئیس‌جمهور، وزیر امور خارجه و دیگر دلسوزان در شرایط خطیر و حساس کنونی باید با همین زبان دنیا حرف بزنند. شاید این زبان گوش شنوایی در دنیا نداشته باشد، اما بهتر از آن است که با مواضع و ادعاها و شعارهای نسنجیده عملا آب به آسیاب دشمن بریزیم. آن هم در شرایطی که‌ نه دولت، نه رئیس‌جمهور، نه وزیر امور خارجه و نه حاکمیت هیچ‌کدام از این شعارها را مطرح نکرده‌اند. بنابراین باید پرسید چگونه برخی به خود اجازه می‌دهند که فراتر از دولت و نظام جمهوری اسلامی ایران چنین ادعاها، اتهامات و شعارهای نسنجیده‌ای را مطرح کنند. اگر ما دلسوز ایرانیم و حاکمیت را دوست داریم این راه دوست‌داشتن و دلسوزی نیست.

‌‌در این فضای احساسی می‌توان کنترلی روی این رادیکالیسم داشت و مرز باریک عقل و شعار را مدیریت کرد؟

همه از این تجاوز و جنگ تحمیلی صهیونیست‌ها احساسی و عصبانی‌اند. من هم خشمگین هستم. اما اینجا مسئله ایران است؛ مسئله امنیت و تمامیت ارضی است، مسئله آینده مردم است. پس باید به ناچار احساسات خود را کنترل کنیم و از سر دلسوزی یا خشم بعد از جنگ، هر موضوعی، هر شعاری و هر ادعایی را مطرح نکنیم. بلکه باید با خرد و عقل خود به دنبال راه‌حل باشیم. اتفاقا اکنون جا دارد بعد از این جنگ تحمیلی به مسیر طی‌شده نگاه کنیم و یک ریل‌گذاری جدید داشته باشیم.

‌‌این نکته هم جالب است که چرا بدیهیاتی مانند حوزه اختیارات و قدرت تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی دولت، رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه نادیده گرفته می‌شود. به هر حال همه می‌دانند که مقولاتی چون جنگ، مذاکره و تعیین سیاست‌های کلان خارج از توان فردی مانند پزشکیان یا عباس عراقچی است. اما چرا با آگاهی و اشراف به این موضوع، سراغ این دست شعارها، دوگانه‌سازی‌ها و دوقطبی‌سازی‌ها می‌روند، آن‌هم در شرایطی که عدم قطعیت‌ها به‌شدت پررنگ است؟

اتفاقا مسئله اصلی اینجاست که وقتی هنوز بیم تجاوز مجدد صهیونیست‌ها وجود دارد و دشمنان کشور به دنبال سوءاستفاده از هرگونه اظهارنظر و اقدام و تصمیم نسنجیده و شعارهای تند برای توجیه تجاوزات بعدی هستند، برخی فراتر از دولت و نظام و حاکمیت، مسائلی را مطرح می‌کنند که بعد رئیس‌جمهور، وزیر امور خارجه و دیگر مقامات و مسئولان مجبور شوند که آن را انکار یا به نحو دیگری توجیه کنند تا عملا هزینه‌ای برای کشور به دنبال نداشته باشد. اتفاقا تمام کسانی که در حوزه‌های سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی، نظامی و دفاعی صاحب نظر و تجربه هستند، باید هم‌فکری کنند. باید خرد جمعی را ترویج دهند. باید به دنبال راه‌حل باشند. باید به دنبال تقویت انسجام، وحدت ملی و به‌کارگیری توان و حمایت مردمی باشند، نه اینکه به‌دنبال تندروی، شعار، توهین و تهدید باشند. این شعارها جز هزینه برای کشور چیزی به دنبال نداشته است. بنابراین باید از خود آنها پرسید آنچه مطرح می‌کنند آیا راهگشاست یا نه و اگر راهگشا بوده چرا در طول این سال‌ها این شعارها نتوانست مانع از آن شود که کشور وارد فضای کنونی نشود؟

‌پس تندروی و موضع‌گیری نسنجیده و جلوتر از دولت و نظام و حاکمیت حرکت‌کردن هیچ‌گاه جواب نداده و جواب نمی‌دهد. من نمی‌گویم همه صداها را ببندیم. من مخالف آزادی بیان هم نیستم و بسیار طرفدار آن هستم، اما در شرایط حساس و شکننده فعلی ما باید یک صدای واحد از ایران بشنویم، نه اینکه عده‌ای مواضعی را مطرح کنند و بعد دولت و رئیس‌جمهور، وزیر امور خارجه و‌... مجبور شوند‌ مصاحبه کنند، گفت‌وگو کنند، رایزنی کنند و به دنبال توجیه این مواضع نسنجیده باشند. من واقعا تعجب می‌کنم از برخی افراد که به خود برچسب کارشناس، تحلیلگر و صاحب‌نظر می‌دهند و به‌راحتی در رسانه‌ها ادعاهایی را مطرح می‌کنند که خود آنها بیش از هر‌کسی می‌دانند امکان عملیاتی‌شدن آن وجود ندارد. اتفاقا همین دست موضع‌گیری‌ها به‌راحتی مورد سوءاستفاده دشمن قرار می‌گیرد و توجیه‌کننده تجاوزها‌ و جنگ‌های احتمالی بعدی علیه ایران خواهد بود.

‌‌در لابه‌لای تحلیل و آسیب‌شناسی خود، موضوع تغییر مسیر پیموده‌شده را مطرح کردید. اکنون بسیاری از فعالان سیاسی و حزبی، اقتصاددانان، جامعه‌شناسان و‌...‌ گزاره‌ای تحت عنوان «تغییر پارادایم» را مطرح کرده‌اند. در این بین، بی‌شک‌ مهم‌ترین یا یکی از مهم‌ترین تغییر پارادایم‌ها به حوزه دیپلماسی باز‌می‌گردد. به‌ عنوان یک کارکشته حوزه سیاست خارجی باید چه اتفاقاتی برای این تغییر پارادایم دیپلماتیک روی دهد؟ با توجه به واقعیت‌های جاری ناشی از همین فضای احساسی و رادیکال، اساسا می‌توان امیدی به تغییر ریل و پارادایم داشت؟ به هر حال شما‌ هم جنگ تحمیلی هشت‌ساله و هم جنگ تحمیلی ۱۲‌روزه را دیده‌اید.‌

ما می‌توانیم با کمک‌ مردم، اندیشمندان، دلسوزان، اقتصاددانان، سیاست‌مداران و متفکران این تغییر مسیر را بر‌اساس خرد جمعی بپیماییم و اتفاقا فارغ از واقعیت‌های جاری و فضای احساسی و رادیکال داخلی، ‌هیچ راهی جز پیگیری تغییر مسیر پیموده‌شده نداریم.

‌‌‌چرا؟

چون همان‌طور که گفتم این مسیر در ‌این سال‌ها و دهه‌ها جواب نداده است، پس کاملا طبیعی و منطقی است که وقتی یک سیاست، یک دیپلماسی و یک نگاه و رویکرد جواب نداده‌، یا آن را اصلاح کرد یا آن را کامل کنار گذاشت و به دنبال سیاست و رویکرد جدید بود. این موضوع کاملا طبیعی است و در تمام کشورها هم پیگیری می‌شود.

‌‌این تغییر ریل، تغییر پارادایم یا هر نام و عنوان دیگری که بتوان بر آن گذاشت، به معنای ناکامی مسیر پیموده‌شده نیست؟ آیا بیم از همین تعبیر است که تغییر پارادایم و تغییر ریل را به یک تابوی سیاسی در کشور بدل کرده‌؟

اتفاقا این تغییر ریل به معنای شکست نیست؛ به معنای آن است که اکنون باید یک مسیر بهتر، عقلانی‌تر، کم‌هزینه‌تر و هوشمندانه‌تر را برای تأمین منافع و امنیت ملی ترسیم و تعریف کرد.

همان‌طور که به‌درستی اشاره کردید، ما در کمتر از ۵۰ سال درگیر دو جنگ تحمیلی شدیم؛ جنگ هشت‌ساله و جنگ ۱۲‌روزه. ضمن آنکه هنوز بیم تجاوزات مجدد و جنگ‌های تحمیلی دیگر صهیونیست‌ها وجود دارد که قطعا ایران و مردم را از توسعه، رفاه و پیشرفت باز‌می‌دارد. واقعا مردم ایران می‌خواهند زندگی کنند و جمهوری اسلامی ایران هم در‌ این سال‌ها همواره این شعار را داده ‌که هدفش‌‌ تأمین رضایت مردم است. پس باید ببینیم امروز مردم چه می‌خواهند. بگذارید ‌مثالی بزنم. بعد از بمباران اتمی ژاپن، این کشور به این نتیجه رسید که واقعا از نظر قدرت نظامی، توان برابری با آمریکا را ندارد؛ بنابراین با یک تغییر مسیر و پارادایم، به جای تمرکز روی قدرت نظامی، روی قدرت اقتصادی و تجاری تمرکز کرد و شاهد بودیم که قدرت اقتصادی ژاپن تا چه اندازه پیشرفت کرد.

اکنون به خاطر اقتصاد و تجارت صادرات‌محور ژاپن، بسیاری از درآمدهای این کشور در آمریکا ذخیره شده است که می‌تواند یک اهرم فشار از سوی خود این کشور بر ایالات متحده باشد؛ چون ژاپن می‌تواند با خارج‌کردن این درآمدها‌ که به‌عنوان ذخیره در آمریکا نگهداری می‌شود، مشکلاتی جدی ‌برای اقتصاد ایالات متحده ایجاد کند. پس دیگر اکنون ابزار فشار ژاپن، قدرت نظامی نیست، بلکه قدرت اقتصادی است و واقعا هم هیچ ایرادی ندارد این کشور را الگوی تغییر پارادایم خود قرار دهیم. من هیچ‌گونه مخالفتی با افزایش قدرت نظامی و دفاعی ایران ندارم و همان‌طور که دیدیم در جنگ تحمیلی هشت‌ساله و جنگ ۱۲‌روزه اخیر، همین قدرت نظامی و پاسخ کوبنده علیه تجاوزات صهیونیست‌ها باعث موازنه قوا شد. بااین‌حال، اکنون به موازات تقویت توان نظامی باید به سمت عقل، خرد و هوشمندی جمعی رفت. باید به دنبال تقویت انسجام داخلی بود.

راه‌حل‌های جدید، مسیر جدید، افق جدید و رویکرد جدید تعریف کرد. واقعا باید با رجوع به توان مردم و افزایش قدرت دیپلماتیک و اقتصادی و تجاری، سهم کشورمان را در مناسبات جهانی باز‌تعریف کنیم و از این طریق، قدرت و وزن چانه‌زنی ایران را ارتقا بدهیم.

‌‌اتفاقا نکته اینجاست که برخلاف جنگ تحمیلی هشت‌ساله که در دولت هاشمی به یک تغییر در حوزه سیاست داخلی و خارجی و همچنین حوزه اقتصادی منجر شد، اکنون حتی اگر تمایل به تغییر پارادایم هم وجود داشته باشد، سایه سنگین عدم قطعیت‌ها و احتمال تداوم جنگ از سوی صهیونیست‌ها این فرصت را از ما می‌گیرد؛ کما‌اینکه آنها از فروپاشی و تغییر نظام، اعتراضات مردمی و حتی جنگ داخلی و‌‌... سخن می‌گویند.

ببینید، شاید دشمنان ایران و مشخصا صهیونیست‌ها خیلی چیزها بخواهند، اما قرار نیست‌ ما در زمین آنها بازی کنیم و آب به آسیاب آنها بریزیم. ما با یک دشمن خبیث، با یک خونخوار و ‌جانی به معنای واقعی کلمه طرف هستیم. شما دیدید در این ۲۰ ماه، دیگر جنایتی نمانده است که نتانیاهو و صهیونیست‌ها در غزه مرتکب نشده باشند. واقعا صهیونیست‌ها تصور می‌کردند بعد از تجاوز و جنگ تحمیلی در ایران شاهد درگیری مردم و اعتراضات و تغییر نظام خواهند بود، اما این اتفاق روی نداد و برعکس، شاهد یک انسجام درونی بودیم. به همین دلیل است که من تأکید می‌کنم به جای شعار‌دادن، به جای احساسات‌گرایی، به جای تندروی و اتخاذ سیاست‌ها و تصمیم‌های به‌شدت هزینه‌زا و نابخردانه، به سمت تقویت وحدت داخلی، شنیده‌‌شدن صدای واحد و رجوع به عقل و خرد جمعی برویم. به دنبال تغییر پارادایم، به دنبال تغییر نگاه و تغییر مسیر پیموده‌شده باشیم.

اتفاقا این تنها راه مقابله با تجاوزهای بعدی صهیونیست‌ها خواهد بود؛ چون شاید صهیونیست‌ها به دنبال فرسایشی‌کردن جنگ، ‌آشوب، اعتراض و خیلی مسائل دیگر باشند، اما ما باید هوشمندانه و عاقلانه برخورد کنیم. نباید در زمین نتانیاهو بازی کنیم. نباید به صهیونیست‌ها اجازه بازی مخرب بدهیم. من دوباره تأکید می‌کنم که قطعا باید مؤلفه قدرت نظامی و دفاعی به‌شدت ارتقا پیدا کند، اما نباید همه توش و توان و تمرکز کشور را روی این مؤلفه گذاشت؛ باید مؤلفه‌های قدرت ایران بعد از تغییر پارادایم متنوع شود. قدرت اقتصادی و قدرت تجاری، قدرت سیاسی و دیپلماتیک در منطقه و جهان، قدرت ما در حوزه انرژی، قدرت فرهنگی و اجتماعی، قدرت ژئوپلیتیک و بسیاری از مؤلفه‌های قدرت باید به همان اندازه تقویت یابند. عدم توجه و عدم توازن یکسان بین این مؤلفه‌ها و تمرکز بیش از حد به یک مؤلفه سبب می‌شود ‌به قدرت بازدارندگی لازم نرسیم و نتوانیم سهم خود را در مناسبات جهانی تعریف کنیم.

‌‌اما این تغییر پارادایم چگونه باید انجام شود؟

پاسخ این سؤال نزد صاحب‌نظرانی است که هم ایران و توان داخلی در حوزه‌های مختلف و هم منطقه و جهان را می‌شناسند و با زبان آن بلدند سخن بگویند.

‌‌شما جزء آن دسته از دیپلمات‌ها و کارشناسانی هستید که بارها در گفت‌وگوهای متعددی که با شما داشتم، عنوان کردید‌ حتی اگر جنگی هم روی دهد، در نهایت‌ باید به میز مذاکره بازگردیم. اما فراموش نکنید که این بار برعکس شاهد بودیم که در میانه مذاکرات شاهد جنگ تحمیلی به ایران بودیم. حال سؤال اینجاست که چگونه باید این اعتماد تخریب‌شده و دیپلماسی زخم‌خورده را التیام داد؟

در پاسخ می‌خواهم به گفته عباس عراقچی برگردم که گفته بود تحت هیچ شرایطی، دیپلماسی تعطیل‌بردار نیست. چه زمانی که جنگ شود، هیچ راهی جز دیپلماسی برای پایان‌دادن به آن وجود ندارد و چه برعکس، زمانی که در میانه دیپلماسی و مذاکرات دیپلماتیک، جنگ روی دهد باز هم هیچ راهی جز دیپلماسی وجود ندارد. بله حرفتان درست است و در میانه مذاکرات به ما تجاوز شد. دیپلماسی زخم خورده، میز مذاکرات شکسته و اعتماد تخریب شده است؛ بااین‌حال، باز هم باید از طریق دیپلماسی مسیر را ادامه داد. هیچ جنگی تاکنون نتیجه‌بخش نبوده است. اساسا هیچ جنگی راه‌حل نبوده است؛ یعنی دیپلماسی راه‌حل است، نه جنگ. اتفاقا ما باید اکنون با یک تیم حقوقی و فنی به دنبال این باشیم که صهیونیست‌ها را به‌عنوان طرف متجاوز شناسایی کنیم و آن را ثبت کنیم. در‌عین‌حال، مواظب باشیم ‌در مذاکرات احتمالی پیش‌رو مجددا یک «تله» دیگر برای ما نگذارند. ما با یک هوشمندی، هم باید مؤلفه قدرت نظامی و توان بازدارندگی دفاعی را برای سناریوهای بعدی جنگ صهیونیست‌ها ارتقا بدهیم و هم به شکل موازی به دنبال مذاکره و دیپلماسی باشیم. هر دو مکمل همدیگر هستند، نه نافی یکدیگر‌. قرار نیست با دیپلماسی به دنبال تعطیل‌کردن توان نظامی باشیم یا اگر قدرت نظامی را ارتقا بدهیم، دیپلماسی را کنار بگذاریم. شک نکنید که باید قدرت نظامی ارتقا پیدا کند، اما همان‌طور که گفتم و دوباره تأکید می‌کنم، راه‌حل، راه‌حل نظامی و جنگ نیست.

‌‌و اگر دیپلماسی جواب نداد چه؟

آن زمان در برابر هر‌گونه جنگ‌افروزی صهیونیست‌ها و دیگر دشمنان ایران، دفاع جانانه‌ای از کشور و تمامیت ارضی و مردم خواهیم داشت.

‌‌به‌‌عنوان کسی که در دهه ۶۰ هم در عرصه سیاست داخلی و سیاست خارجی فعال بودید و تجربه جنگ تحمیلی هشت‌ساله را‌ از سر گذرانده‌اید، اکنون چه مسیری برای فضای پس از جنگ ۱۲روزه تحمیلی در ذهن دارید؟ چون یقینا اقتضائات داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی و همچنین فضای بین‌الملل و دیپلماسی در دهه ۶۰ شمسی، کاملا متفاوت از قرن پانزدهم (شمسی) و سال ۱۴۰۴ است. آن تجربه دیپلماسی جنگ هشت‌ساله به ما چه می‌گوید؟ آیا با تجربه دیپلماسی جنگ هشت‌ساله می‌توان برای جنگ اخیر نسخه پیچید؟

اتفاقا وقتی به آن تجربه بازمی‌گردم، معتقدم در همان جنگ تحمیلی هشت‌ساله هم هرچه زودتر می‌توانستیم به صلح دست پیدا کنیم و کشور را درگیر یک جنگ فرسایشی و هزینه‌های انسانی، نظامی و اقتصادی نکنیم. کما‌اینکه اکنون هم معتقدم‌ بعد از جنگ ۱۲‌روزه تحمیلی، اگر به مردم بازگردیم، انسجام درونی را ارتقا بدهیم و به دنبال خرد جمعی باشیم، می‌توانیم همه فرصت‌ها را از صهیونیست‌ها برای اقدامات تجاوزکارانه بعدی بگیریم.

ما نباید فراموش کنیم که در عرصه بین‌الملل و در حوزه دیپلماسی، تنها یک کشور به نام ایران تعیین‌کننده نیست، بلکه بازیگران متعدد منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای وجود دارند که به سهم و وزن خود تأثیرگذارند. حتی بازیگرانی که بر‌اساس ساختار شورای امنیت سازمان ملل با استفاده از حق وتو، بسیار قوی هستند، می‌توانند حق را ناحق کنند، اما مناسب است که با ‌همین کشورها هم رابطه دیپلماتیک داشته باشیم تا بتوانیم جلوی ناحق‌کردن حقوق خودمان را بگیریم. ایران هم مانند تمام کشورها، سهم مشخصی در قدرت بین‌الملل دارد و به اندازه همین سهم باید نقش‌آفرینی کند. اگر با این شعارها، اقدامات نسنجیده و تندروی‌ها به دنبال تداوم مسیر پیموده‌شده و خدای ناکرده‌ وقوع تجاوزها‌ و جنگ‌های بعدی باشیم، همان تجربه جنگ هشت‌ساله را دوباره از سر خواهیم گذراند. ولی چه نیازی دارد دوباره کشور، مردم، توسعه، رفاه و پیشرفت را قربانی کنیم؟ قطعا توان نظامی باید به‌روز و قدرتمند بشود، اما در کنارش باید مؤلفه‌های اقتصادی، تجاری و دیپلماتیک هم ارتقا پیدا کند تا بتواند سهم و وزن ما را در مناسبات جهانی پررنگ‌تر کند و باعث نفوذ روزافزون کشور شود. بله، تکلیف ما با رژیمی مانند رژیم صهیونیستی کاملا روشن است، اما می‌توان با شرق با غرب، با همه کشورها و در همه قاره‌ها مذاکره کرد، دیپلماسی را پیش برد و روابط حسنه و عمیق را تعریف کرد. این مسیر است که مشکلات را حل می‌کند.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.