کندن نام یا ...
در فیلمی تأسفبار که این روزها در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود، مردی با کلنگ بر دیوار خانهای میکوبد تا لوح سنگیِ آن را از جا بکند: «خانه اندیشمندان علوم انسانی».
به گزارش گروه رسانهای شرق،
رامیز قلینژاد - کارشناس رسانه و ارتباطات
در فیلمی تأسفبار که این روزها در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود، مردی با کلنگ بر دیوار خانهای میکوبد تا لوح سنگیِ آن را از جا بکند: «خانه اندیشمندان علوم انسانی».
ضربهها یکییکی فرود میآیند، سنگ فرو میریزد و واژهها از دیوار و نام از خانه جدا میشود. اما در عمق تصویر، چیزی فراتر از یک تابلو کنده میشود؛ انگار تیشه بر ریشه اندیشه میخورد، بر امکان پرسیدن، بر حقِ اندیشیدن و تفکر در این سرزمین.
خانه اندیشمندان فقط یک بنا نبود؛ پناهگاهی بود برای گفتوگو، برای تبادل نظر، برای آن لحظههای کمیابِ شنیدن دیگری از منظرهای دیگری. جایی که در آن میشد درباره جامعه، عدالت، فرهنگ و انسان سخن گفت. حالا اما، آن دیوارها خاموشاند و تصویر کندن نام از دیوار، نماد حذف معناست: حذف اندیشیدن به انسان و علوم انسانی!
در جهان سیاست، که مردانش چندان نسبتی با اندیشیدن و تفکر ندارند، البته خانه را ملک شخصی و ارث پدری میدانند و با نرخ بازار به آن میپردازند نه امکانهایی برای ارزشآفرینی، مطالبه، پرسشگری و اندیشهورزی. کارل پوپر در «جامعه باز و دشمنان آن» مینویسد که جوامع بسته از پرسش میترسند، چون بقایشان در گرو اطاعت محض است، نه نقد و گفتوگو. شاید به همین دلیل است که علوم انسانی نخستین قربانی است؛ چون از انسان میپرسند، از عدالت، از قدرت، از معنا و از فرصتهای ناممکنی که با این پرسیدن، ممکن میشوند. پرسش، خود کلنگی است که بر دیوارها میخورد پس باید خانهاش ویران شود.
میشل فوکو میگفت میان قدرت و دانش پیوندی پنهان وجود دارد. کندن نام «خانه اندیشمندان» از دیوار، فقط پاککردن چند واژه نیست؛ بازنویسی حافظه جمعی است از منظر قدرت و تلاشی است برای حذف امکان یادآوری اندیشه.
در چنین وضعی، حتی فضاهای فیزیکی هم معنا پیدا میکنند؛ هرجا که گفتوگو شکل بگیرد، هرجا که اندیشه زاده شود، سیستم بسته احساس خطر میکند. فرانتس فانون و ادوارد سعید از استعمار ذهن سخن میگفتند: آنکه بر ذهن مردم چیره شود، دیگر نیازی به زنجیر بر دستها ندارد. بستن خانههای اندیشه، گامی است در همین مسیر؛ محرومکردن جامعه از توان بازاندیشی درباره خود.
اما واقعیت آن است که هیچ کلنگی نمیتواند اندیشه را خاموش کند. میشود دیوارش را فرو ریخت، اما نمیشود از ذهنها بیرونش کرد. اندیشه در هیچ ساختمانی زندانی نیست؛ خانهاش در جان آدمی است، در هر دل بیداری که هنوز از پرسیدن نمیترسد. کاش (چقدر این ادات آرزو برای ما ایرانیان بیجا و بیهوده شده!) مدیران شهر و متولیان فرهنگی اندکی میاندیشیدند و تأمل میکردند که با وجود و حضور اینهمه فرصت مجازی و فضای رسانههای اجتماعی که بسترهای گفتوگو و تبادل آرا و اندیشه را فراهم آورده است، بستن خانه اندیشمندان علوم انسانی، به زیان چه کسانی خواهد بود؟ در عصر و زمانهای که جامعه دست به گریبان بحرانهای بیپایان اجتماعی است، فقر بیداد میکند، فساد و فحشا پا گرفته و راه میرود، گرانی و تورم طبقات کارگر و متوسط را نابود کرده و معیشت را ناممکن ساخته است، مملکت دچار ناترازیهای عمده بهویژه ناترازی مدیریتی است و کشور در انزوای بینالمللی قرار گرفته، آیا گرد هم آمدن اندیشمندان علوم انسانی، از جامعهشناس و اقتصاددان و فیلسوف و ادیب و فرهنگی، نمیتوانست گرهی از گرههای کار فروبسته خلق بگشاید؟
اندکی به جهان پیرامون بنگرید و «فاعتبروا» کنید؛ اینکه میکنید، عناد با خود و خلق است که شایسته حکمرانی شایسته نیست.
هر نفس نو میشود دنیا و ما
بیخبر از نوشدن اندر بقا
(حضرت مولانا)
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.