|

روایت یک تجربه در آبادان؛ طراحی با جنگ

جنگ در هر شکل آن یعنی ویرانی و تخریب. جنگ در کار ساختن نیست، در کار تخریب است؛ این ماهیت فیزیکی و کالبدی جنگ است. کار معماری سامان‌دادن فضاست و وضعیت مکانی را از حالی به حال خوب‌تر تبدیل‌کردن. طراحی قرار است وضعیت نابسامان و مسئله‌داری را سامان دهد و برای آن مسئله راه‌حلی ارائه دهد؛ اگر جنگ هم یک مسئله باشد، پرسش پیش‌روی معماری و شهر یا هر کلونی زیستی و سکونتی چست؟ پایداری و امنیت؟

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

وحید قاسمی-معمار و مدیر موزه خیابان ولیعصر: جنگ در هر شکل آن یعنی ویرانی و تخریب. جنگ در کار ساختن نیست، در کار تخریب است؛ این ماهیت فیزیکی و کالبدی جنگ است. کار معماری سامان‌دادن فضاست و وضعیت مکانی را از حالی به حال خوب‌تر تبدیل‌کردن. طراحی قرار است وضعیت نابسامان و مسئله‌داری را سامان دهد و برای آن مسئله راه‌حلی ارائه دهد؛ اگر جنگ هم یک مسئله باشد، پرسش پیش‌روی معماری و شهر یا هر کلونی زیستی و سکونتی چست؟ پایداری و امنیت؟

در میانه جنگ اما یک چیز با هر درصد از ویرانی کار می‌کند و آن روایت و قصه است. حال سؤال این است: معماری‌های قصه‌پرداز و راوی، چگونه می‌توانند به گذار از وضعیت جنگ به وضعیت مطلوب عمل کنند؟

آبادان را به واسطه جنگ بیشتر به جا می‌آورم. به خاطر هم‌نشینی با دوستانی که بر اثر هجوم دشمن به امید آرامش و آسایشی به شهر‌های آرام‌تر پناه برده بودند.

سال‌های بعد که به آبادان رفتم، اصلا برایم غریبه که نبود هیچ، عجیب حس آشنایی داشتم. طعم‌ها، مزه‌ها، شهر و عمارت‌ها را می‌شناختم. نخستین مواجهه‌ام با مخازن سوخته آبادان به‌ظاهر یک اتفاق بود، اما در عمق، تبدیل به نقطه عزیمت یک فهم تازه از طراحی شد. در بوارده جنوبی، حجم‌هایی زنگ‌زده و مچاله نظرم را جلب کردند. مخازن نفتی که در بمباران دهه ۶۰ آسیب دیده بودند، همچنان پابرجا بودند. انگار شهر به عمد یا از سر بی‌توجهی بخشی از جنگ را در دل خود نگه داشته بود؛ همان‌طور که بسیاری دیگر از نشانه‌های جنگ، از پمپ‌ بنزین‌ها تا خطوط ریلی، به مرور از سطح شهر پاک شده‌اند.

این عناصر فقط خرابه نبودند. در مواجهه با آنها با یک «بازمانده شهری» طرف بودم، نه ویرانه‌ای متروک. از خود پرسیدم: اگر اینجا یک بازمانده است، چگونه می‌توان آن را به زندگی امروز پیوند زد بی‌آنکه زخمش را پاک کرد؟ طراحی در اینجا دیگر صرفا ساماندهی فضا نیست، بلکه ورود به روایتی است که هنوز پایان نیافته، بلکه منتظر بازگویی است. نگاهم نه به احیای عملکردی صرف، بلکه به احیای روایی معطوف شد. اینجا جایی بود برای بازخوانی، نه بازسازی. جایی که از طراحی نپرسیدم «چه بسازم»، بلکه «چگونه نگذارم چیزی فراموش شود؟».

سه عنصر اصلی باقی‌مانده از جنگ، بنیان طراحی ما شد:

مخازن سوخته: این حجم‌ها، بر اثر انفجار، مچاله و دفرمه شده‌اند. در طراحی، به ‌جای حذف یا بازسازی، آنها به‌مثابه‌ عناصر روایی حفظ شدند. در اطراف آنها فضاهایی برای مکث، نشستن و شنیدن تعریف شد.

جایگاه سوخت: ساختار اصلی جایگاه حفظ شد. عناصر بصری مانند پمپ‌های قدیمی، ماشین‌های اوراقی و حتی صندلی‌هایی با فرم اجزای خودرو در طراحی استفاده شد.

اتاقک آسیب‌دیده: این سازه کوچک که زخم جنگ را بر خود دارد، بدون ترمیم حفظ شد و با ویترینی شیشه‌ای پوشیده شد. در داخل آن، کافه‌ای با الهام از شخصیت دریاقلی طراحی شد؛ مردی معمولی که در روزهای محاصره، با موتور و بلندگوی دستی، خبر ورود دشمن را داد و جان خود را در این مسیر از دست داد. طراحی داخلی با قطعات اوراقی، فرم‌های صنعتی و نور محدود، فضایی ساخته که هم روزمره است و هم حامل روایت.

در کنار این عناصر، مسیرهای حرکتی با الهام از خطوط ریلی سابق بازطراحی شد. لوله‌های فلزی از دل زمین بیرون می‌آیند و دوباره فرو می‌روند، به‌ عنوان مبلمان شهری و نشانه. کف‌سازی ساده، سایه‌بان‌های حداقلی و امکان برگزاری اجراهای خیابانی، همگی فضا را به یک میدان شهری باز اما معنادار بدل کرده‌اند.

این طراحی نتیجه مواجهه‌ای شخصی با آبادان است؛ تجربه‌ای که لایه‌ای تازه به روایت این شهر افزود. لایه‌ای که حضور جنگ را نه با نشانه‌های رسمی، بلکه با بازمانده‌هایی خام و بی‌پیرایه یادآوری می‌کند. آبادان شهری است که در آن زندگی، مقاومت و روایت درهم تنیده‌اند. این پروژه تلاش کرد بخشی از این تنیدگی را به زبان فضا بیاورد.

در نهایت، آنچه طراحی شد تلاشی بود برای ترجمه یک زخم، برای آشکارکردن حافظه، برای خواندن جنگ نه از بیرون، بلکه از درون یک شهر. شاید این طراحی پاسخی باشد به این پرسش: چگونه می‌توان از جنگ گفت، بی‌آنکه زخم را زینت داد یا فراموشی را جایگزین روایت کرد؟

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.