|

معماری، زمین و قصه: بازشناسی یک نسبت فراموش‌شده

فرهنگ (culture) از ریشه «کِشت» و «پروردن» می‌آید، به معنای به‌جا‌آوردن و حق چیزی را ادا‌کردن. تعریف کشاورزی از منظر واژه‌شناسی فرهنگ می‌شود: حق و ادب زمین را به‌جا‌آوردن؛ بذر نهادن در خاکی که استعداد رویاندن جوانه دارد و آب‌دادن به آن، تا زمین به حق خود‌ -یعنی باروری- برسد.

معماری، زمین و قصه: بازشناسی یک نسبت فراموش‌شده

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

وحید قاسمی. معمار و مدیر موزه خیابان ولیعصر:‌  فرهنگ (culture) از ریشه «کِشت» و «پروردن» می‌آید، به معنای به‌جا‌آوردن و حق چیزی را ادا‌کردن. تعریف کشاورزی از منظر واژه‌شناسی فرهنگ می‌شود: حق و ادب زمین را به‌جا‌آوردن؛ بذر نهادن در خاکی که استعداد رویاندن جوانه دارد و آب‌دادن به آن، تا زمین به حق خود‌ -یعنی باروری- برسد.

زندگی هم به نوع دیگری استعدادی است که در اثر تعامل انسان با زمین و ممکنات زمینی و اهلی‌کردن آن در تمام مراتبش محقق می‌شود؛ با این قرائت سال‌هاست که این سؤال برای من پیش آمده است: آیا یکی ازکارویژه‌های معماری این نیست که حق زمین را بجا بیاورد؟ یا معماری چگونه می‌تواند حق زمین را به‌عنوان بستر زندگی انسان ادا کند؟

معماری همواره فرصتی بوده برای ترجمه زندگی به فضا و خلق مکان که با اهلی‌کردن مواد و مصالح و تربیت آنها از خاک و آب و چوب تا کیفیت‌هایی همچون نور فضایی ساخته شود که زندگی در آن شکوفا شود.

اما امروز در بسیاری موارد معماری از این کارویژه خود فاصله گرفته و به باری بر دوش زمین بدل شده است؛ ساخت‌وسازهایی که صرفا زمین را می‌پوشانند و نفس آن را می‌گیرند، بی‌آنکه آن را به واسطه امکان زندگی شکوفا کنند یا فرصتی برای بروز ظرفیت‌هایش بدهند. این در حالی است که معماری می‌تواند‌ -و باید- نقشی دیگر ایفا کند: نگهبان و پرورش‌دهنده زمین‌ و ظرفی برای شکوفایی زندگی باشد.

امروز بیش از هر زمان نیاز داریم معماری را در نسبت با زمین بازتعریف کنیم هر بنا، هر خیابان، هر فضای عمومی را باید با این پرسش بنگریم که آیا به‌ به‌جا‌آوردن حق زمین کمکی می‌کند؟ آیا به زمین فرصت می‌دهد خود را نشان دهد و نفس بکشد؟

این امر نیاز به بازتعریفی از معماری دارد و باید به سه نقش بنیادین معماری توجهی مجدد شود، نقش‌های‌ حفاظت‌کننده (زمین را مراقبت می‌کند و به آن امکان تنفس می‌دهد)‌/ راوی (قصه زمین و مردم را در فضا جاری می‌کند) و شکوفاگر (به زندگی در بستر زمین معنا و عمق می‌بخشد).

اما چگونه می‌توان این مفاهیم را در محصول معماری و در نظر و عمل و برای همه کسانی که لاجرم در معماری و با معماری زندگی می‌کنند ملموس کرد؟

به گمان من راهبردش قصه‌ است، نه چون این‌ روز‌ها همه از قصه می‌گویند چون تعامل انسان با زمین و تجلی ساحت‌های متکثر زندگی حتی معماری با قصه آغاز شده است؛ با قصه می‌توان متوجه نقش معماری در جاری‌کردن زندگی شد از مادی‌ترین سطح و ساحت تا تجلی معانی اخلاقی فرهنگی و... .

برای تبیین آنچه در بالا درباره‌اش صحبت کردم از میان کرور کرور آثار که ماندگار هستن به باز‌خوانی سه کار که به زعم من تجلی همه این حرف‌ها هستند، پرداختم و روایتی را از این موضوع تبیین کرده‌ام.

قصه اول: دهکده‌ای که از خاک برخاست (حسن فتحی و گورونای نو)

در دل بیابان‌های مصر، معمار مصری حسن فتحی با رؤیایی روشن، طرحی برای دهکده‌ای نو ریخت که به‌جای سنگ و بتن، از خاک و خاطره ساخته شده بود. روستای گورونای نو، پاسخی بود به این پرسش که معماری چگونه می‌تواند به جای تحمیل خود بر زمین، از دل آن بروید.

فتحی از مصالح بومی بهره گرفت: خشت، گنبد، طاق، حیاط مرکزی. خانه‌هایی که مردم خودشان می‌توانستند بسازند و در آنها زندگی کنند. اقلیم گرم و خشک نه مانع‌ که راهنما بود: ضخامت دیوارها، گردش هوا، سایه‌ها. او نه‌فقط خانه، بلکه یک زیست‌بوم طراحی کرد: مسجد، بازار، میدان، تئاتر روباز. معماری در این پروژه، زبان زندگی شد.

گورونای نو نشان داد که طراحی می‌تواند زمین را احیا کند، فرهنگ را فعال سازد و فضا را به قصه‌ای بدل کند که مردم آن را زندگی می‌کنند. این دهکده، یادآور آن است که معماری، اگر از خاک و مردم آغاز شود، می‌تواند پناهگاه کرامت باشد.

قصه دوم: مسجدی که شهر را زنده کرد (راسم بدران و مسجد جامع ریاض)

در واپسین سال‌های قرن بیستم، قلب تاریخی ریاض از رمق افتاده بود. در میانه این فراموشی، راسم بدران با طراحی مسجد جامع ریاض، معماری را به میانجی فرهنگی بدل کرد که میان گذشته و آینده، زمین و زندگی، پیوند برقرار می‌کرد.

بدران به جای تقلید یا گسست، به بازآفرینی پرداخت: دیوارهای بلند، برج‌های مربع‌شکل، رواق‌ها و گذرگاه‌ها، تجربه‌ای فضایی از قصه شهر قدیم می‌آفریدند. نور از شکاف‌هایی هندسی وارد می‌شد و سایه‌ها به زبان فرهنگ بدل می‌گشتند. این فرم‌ها نه تزئینی بودند و نه صرفا اقلیمی، بلکه قصه‌گو بودند.

مسجد، تنها یک بنا نبود. بدران آن را به مرکز فضایی عمومی بدل کرد؛ جایی برای آمدوشد، برای خنکای عصرانه، برای زندگی جمعی. مسجد دوباره نقش قلب تپنده شهر را یافت، جایی برای توقف، گفت‌وگو و خاطره.

این پروژه نشان داد که معماری می‌تواند حافظ خاک باشد، راوی هویت و بستر شکوفایی. بدران از ریاض یک قصه ساخت؛ قصه‌ای که هنوز در میدان و رواق، در سایه و آفتابش، ادامه دارد.

قصه سوم: مدرسه‌ای از جنس زندگی (فرانسیس کره و مدرسه گندو)

در روستای کوچک گندو در بورکینافاسو، فرانسیس کره، معمار و زاده همان روستا، مدرسه‌ای ساخت که نه با بودجه‌های بزرگ، بلکه با مشارکت مردم و مصالح محلی شکل گرفت. این مدرسه، تجسم معماری‌ای است که از زمین و زندگی می‌روید.

سقف دوتایی با تهویه طبیعی، دیوارهای آجری از خاک همان روستا، کلاس‌هایی روشن و خنک در گرمای ۵۰ درجه آفریقا. اما داستان فقط در طرح فنی نبود: فرایند ساخت خود یک آیین شد. مردم خشت زدند، زنان خاک را با ضرباهنگ موسیقی کوبیدند، طبل‌نوازها فضا را پر کردند. مدرسه ساخته شد، اما مهم‌تر از آن، جامعه‌ای هم‌بسته‌تر شکل گرفت.

مدرسه گندو نشان داد که معماری، اگر ریشه در فرهنگ و اعتماد به مردم داشته باشد، می‌تواند فضایی بسازد که آینده را ممکن کند. این بنا، نه یک کالای طراحی‌شده، بلکه قصه‌ای مشترک میان انسان، زمین و امید است.

فرجام سخن: معماری، بذر فرهنگ در خاک زمین

سه روایت از مصر، عربستان و آفریقا نشان دادند که معماری زمانی معنا می‌یابد که میان انسان، زمین و قصه پیوند برقرار شود. چه آن‌گاه که معمار از دل خاک جامعه‌ای نو می‌سازد، چه وقتی که بنا هویت شهر را بازمی‌تاباند، و چه در آن مدرسه‌ای که سقفش از فرهنگ بومی برآمده است.

اما این بازگشت به ریشه‌ها نباید به نوستالژی بدل شود. معماری قصه‌گو، نه بازگشت به گذشته، که خلاقیتی است در دل اکنون؛ بهره‌گیری از زمین به‌مثابه شریک طراحی، و فرهنگ به‌مثابه روایتی زنده. بنایی که چنین باشد، نه تحمیل‌شده بر زمین، بلکه روئیده از آن است، چون گیاه با ریشه‌ای در خاک و سری رو به آفتاب.

ادای حق زمین یعنی فرصت‌دادن به تنفس و شکوفایی‌اش و مردم نیز تنها زمانی در فضا احساس تعلق می‌کنند که قصه خود را در آن بازشناخته باشند.

معماری، زمین و قصه، درهم‌تنیده‌اند. هر بنا می‌تواند حامل روایتی باشد که از اقلیم آغاز می‌شود، با فرهنگ معنا می‌گیرد‌ و به زندگی روزمره پاسخ می‌دهد. رسالت امروزین معمار، سبک‌کردن بار زمین است، نه افزودن بر آن؛ ساختن فضاهایی که ریشه در خاک دارند و سایه‌شان مأمن آیندگان باشد.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.