• ایمالز جستجوگر کالا
  • |

    هنر، روایت نظر است؛ دفاعی از حق فیلم‌ساز برای سخن‌گفتن

    احمد زیدآبادی در یادداشتی که پس از موفقیت اخیر جعفر پناهی در جشنواره کن منتشر کرد، نگاهی انتقادی و در‌عین‌حال همدلانه به بازتاب این موفقیت در جامعه ایرانی داشت. او نوشت که این جایزه باید همه ایرانیان را خوشحال کند، اما نمی‌کند، چون سایه سیاست بر همه‌ چیز، حتی هنر، سنگینی می‌کند.

    هنر، روایت نظر است؛ دفاعی از حق فیلم‌ساز برای سخن‌گفتن

    مهدی کوهیان - کارشناس ارشد حقوق ارتباطات

     

    احمد زیدآبادی در یادداشتی که پس از موفقیت اخیر جعفر پناهی در جشنواره کن منتشر کرد، نگاهی انتقادی و در‌عین‌حال همدلانه به بازتاب این موفقیت در جامعه ایرانی داشت. او نوشت که این جایزه باید همه ایرانیان را خوشحال کند، اما نمی‌کند، چون سایه سیاست بر همه‌ چیز، حتی هنر، سنگینی می‌کند. از نظر او، چون پناهی درگیر منازعات سیاسی شده، عده‌ای موفقیتش را «سیاسی» می‌دانند و آن را بی‌ارزش می‌کنند.

    درست در همین نقطه است که باید مکث کرد. آیا اساسا سیاسی‌بودن یک فیلم یا یک جایزه ایراد است؟ آیا اگر جشنواره‌ای فیلمی را به دلیل جسارت یا دغدغه‌اش برای مسائل اجتماعی و سیاسی انتخاب کند، باید آن را زیر سؤال برد؟ یا اساسا آیا فیلم‌ساز نباید وارد این قلمروها شود؟ واقعیت این است که در سینمای معاصر ایران، بخشی از جریان جدی و مؤلف، دقیقا از همین موضع شکل گرفته: از دل دغدغه‌ها. جعفر پناهی، محمد رسول‌اف، سعید روستایی یا حتی اصغر فرهادی، صرفا قصه‌گو نیستند؛ آنها رویدادهای اجتماعی را می‌بینند، تحلیل می‌کنند و روایت می‌کنند. سینما برای آنها ابزار زیبایی‌شناسی صرف نیست، بلکه ابزاری برای بیان است، برای موضع‌گیری و برای کنشگری در دل جامعه. اگر نویسنده‌ای در قالب مقاله یا داستان، یا روزنامه‌نگاری در قالب گزارش، نظر سیاسی‌اش را منتقل کند، مشکلی نیست.

    اما اگر فیلم‌سازی همین کار را در قاب دوربین انجام دهد، ناگهان متهم به سیاسی‌کاری می‌شود! این برخورد، نه منصفانه است و نه مطابق با اصول آزادی بیان. حقوق ارتباطات تأکید می‌کند که هنرمند حق دارد جهان‌بینی خود را در قالب اثرش عرضه کند. این حق، محدود به ژانر یا قالب خاصی نیست. همان‌طور که پلتفرم‌ها و رسانه‌ها باید تنوع صداها را بپذیرند، مخاطب نیز باید بداند که فیلم، فقط سرگرمی نیست؛ گاهی طرح مسئله است. احمد زیدآبادی در یادداشتش هشدار می‌دهد جوایز سیاسی، توقعات غیرعادی ایجاد می‌کنند و هنرمند را از «رفتار طبیعی» خارج می‌کنند، اما مگر هنرمند موظف به «طبیعی»‌ماندن در چارچوب‌های رسمی و مألوف است؟ مگر نه اینکه هنر، اساسا یک جور «فرا رفتن» است؟ اگر جعفر پناهی به واسطه فیلمش، ذهنی را در اروپا یا در ایران به فکر واداشته، مگر این نفع عمومی نیست؟ نکته دیگر اینکه همین رفتار و نگاه، گاه در داخل کشور هم تکرار می‌شود. آیا در جشنواره فجر، فیلم‌هایی به دلایل فرهنگی یا سیاسی خاصی جایزه نمی‌گیرند؟

    آیا این انتخاب‌ها گاهی سلیقه‌ای نیستند؟ پس اگر آن داوری‌ها را طبیعی می‌دانیم، چرا کن را زیر سؤال ببریم؟ سینما فقط یک مدیوم زیبایی‌شناسانه نیست؛ رسانه‌ای است برای بیان، نقد و طرح مسئله. فیلم‌سازی که دغدغه اجتماعی یا سیاسی دارد، اگر اثرش را با زبان سینما و با کیفیت بالا تولید کند، حقش است که دیده شود، حتی اگر مواضعش باب طبع ما نباشد. موفقیت جعفر پناهی، از منظر حقوق ارتباطات، یک نقطه مهم است؛ نشانه‌ای از اینکه جهان به روایت‌های متفاوت توجه می‌کند. اگر بخواهیم به بلوغ فرهنگی برسیم، باید این موفقیت را تبریک بگوییم و نه از آن به‌عنوان ابزار نقد سیاسی استفاده کنیم.