|

جغد؛ هوشِ خاموش، دانشِ ویرانگر، آگاه به زمانه

در دایرة‌المعارف بریتانیکا آمده است که جغد به دلیل حضورش در شب و صدای جیغ‌وارش سمبل رازآمیزی و آن‌جهانی‌بودن بوده است. عادات مرموز جغدان، پرواز بی‌صدا و آمدوشد روح‌وار است که آنها را به موضوعی برای خرافات و حتی ترس در بسیاری از نقاط جهان تبدیل کرده است. از سوی دیگر همین آن‌جهانی بودن جغد، این باور را تقویت کرده است که جغد می‌تواند پیش‌گویی کند، به عبارت دیگر به دلیل ارتباط وهم‌آورش با آن جهان، دیدار او می‌تواند خوش‌یمن و یا بدشگون باشد. به این ترتیب جغدها مظهر هوشی خاموش، دانشی ویرانگر و یا برعکس، مظهر خوش‌یمنی بوده‌اند. آنان برای انسان که در سکوت به رفتار و صدای ایشان گوش می‌داده یادآور شب، ماه و حتی زن بوده‌اند چه، آنان رازآمیز و دورویه می‌نموده‌اند. بسیاری در جهان به قدرت درمانگری بزرگ جغد و دارویی که از بدن و به‌ویژه چشم‌های او تهیه می‌شود، ایمان داشته‌اند.
در باور مردمان یونان باستان، الهه‌ای به نام آتنا وجود داشته که همواره جغدی کوچک تصویر او را همراهی می‌کرده است. این الهه که ایزدبانوی تمدن، خرد، قدرت، فنون، مهارت و دادگری بوده، موجب شده است که جغد نیز به نشانه دانایی در یونان باستان تبدیل شود. جغد و آتنا چنان به همراهی با یکدیگر مشهور بوده‌اند که هم‌اکنون ضرب‌المثلی در زبان آلمانی وجود دارد که می‌گوید: کسی برای آتنا جغد نمی‌برد. مشابهش در زبان فارسی همان زیره به کرمان‌بردن است. در حال حاضر بر اساس همان باور قدیمی یونانی، تصویر جغد در لوگوی بسیاری از کتابخانه‌ها و یا دانشگاه‌های جهان آمده است.
در روم باستان، مینروا شکل دیگری از ایزدبانوی آتنا محسوب می‌شده که همان کارکردهای او را داشته است. او نگاهبان مردم آتن بوده و آتنی‌ها پانتئون آکروپولیس را به نام او ساختند، پس باورهای یونانی درمورد جغد که به ایزدبانوی آتنا بازمی‌گشت در روم نیز پذیرفته شد. از سوی دیگر رومیان جغد را پرنده‌ای در ارتباط با مراسم تدفین می‌شناختند و دیدن جغد را در روز، بدیمن می‌دانستند. در کتاب دوازدهم آنائید ویرژیل، پیش از آنکه ترنس به سوی آخرین مبارزه‌اش برود، جغدی ظاهر می‌شود که نشان از مرگ وی در این مبارزه دارد.
در بین‌النهرین باستان اسطورۀ جالبی در مورد لیلیث وجود دارد. او یک‌جور خدای شب بوده است. مؤنثی گاه خون‌آشام که ظاهرا بعدها هنگامی که در اسطوره‌های یهودی نقشی مشابه حوا را بازی می‌کند، ارتباطی با جغد نیز می‌یابد. گویا در انجیل شاه جیمز، از لیلیث به‌عنوان جغد یاد شده است. به‌هرحال می‌توان گفت که جغد در میان یهودیان قدیم نماد ویرانی و متروکیت بوده است و بر اساس عهد عتیق، گوشت جغد حرام است. (از دایره‌المعارف جودائیکا، به نقل از دانشنامۀ جهان اسلام)
در میان اعراب پیش از اسلام چنان‌که در دانشنامۀ جهان اسلام آمده است، جغد خرافات و افسانه‌هایی ویژۀ خود و در ارتباط با مرگ داشته است. آنان باور داشتند که وقتی کسی می‌میرد روانش به صورت جغد بر بالای گور او شیون می‌کند (اشاره به صدای مویه‌وار جغد). اعراب پس از اسلام نیز، اگرچه نقل است که پیامبر اسلام ایشان را از این خرافات پرهیز داده بود؛ اما همچنان به پرواز و آواز پرندگان بدیمن، چون کلاغ و بوم، فال بد (طیره) می‌زده‌اند. خرافۀ دیگری در میان تازیان که در مقالۀ دانشنامه به آن اشاره شده، خونخواهی مقتول است که اگر کسی در پی آن نباشد، «جغدی از سر آن مقتول درآمده چندان فریاد می‌کند که: اسقونی، اسقونی»؛ به من آب دهید، تا اینکه انتقام آن خون گرفته شود. مشابهت این داستان با داستان قطرات خونی که از گلوی مرغ حق (نوعی جغد) می‌ریزد و در کتاب‌های هدایت به آن اشاره شده، قابل توجه است.
در اسطوره‌های هندو، لکشمی، الهۀ ثروت، بر جغدی سوار است، بر این اساس می‌توان گفت که جغد پرنده‌ای خوش‌یمن محسوب می‌شده و اگر در کنار خانه‌ای مسکن می‌گرفته، نشان اقبال خوب بوده است. اما چنان‌که در دایره‌المعارف جهان اسلام آمده، در اساطیر هند و ایرانی، جغد نمایندۀ یمه (همان جم در ایران باستان و خدای مرگ در میان هندیان) بوده است. در کتاب کلیله و دمنه که ترجمۀ آزادی از پنچاتنترای هندی است، داستانی درمورد جغد و زاغ آمده که بعدتر به آن می‌پردازیم.
در مصر باستان، جغد راهنمای ارواح مردگان به جهان زندگان محسوب می‌شده است، پس مصریان او را با پای شکسته نشان می‌داده‌اند تا بدین ترتیب از بازگشت پرندۀ مرگ به زندگی جلوگیری کنند. در هیروگلیف مصری جغد پاشکسته نشانگر حرف«ام» بوده است. در کنیا نیز چون مصر بر این باور بودند که جغد نشانه مرگ است و اگر کسی جغدی می‌دید یا صدایش را می‌شنید، باور داشت که کسی می‌میرد.
در قارۀ آمریکا نیز عموما جغد سمبل مرگ محسوب می‌شده است. در قبایل آزتک خدای مرگ معمولا به شکل جغد نمایش داده می‌شد. اما مردم باستانی پرو جغد را پرستش می‌کردند و به تصویر می‌کشیدند.
در باور مردم فرانسه، جغد گوش‌دار(تالابی) سمبل خرد بوده و جغد بدون گوش بدیمن محسوب می‌شده است. مردم ولز در بریتانیای کنونی، اسطوره‌ای درمورد جغد دارند که زنی جفاکار محسوب می‌شود كه توسط همسرش به صورت جغد درآمده و به‌عنوان مجازات و پادافره مورد نفرت دیگر پرندگان قرار گرفته است. در کشور اسکاندیناوی فنلاند، جغد مظهر دو ضد است؛ هم خرد و دانایی و هم کندذهنی. در فرهنگ ژاپنی نیز جغد بسته به گونه‌اش از هر دو جنبۀ‌ مثبت و منفی دیده شده است.
جغد در فرهنگ لغت‌ها و دانشنامه‌های فارسی
اسدی طوسی، شاعر قرن پنجم و نخستین گردآورندۀ واژه‌های فارسی، در لغت فرس؛ بوم را پرنده‌ای شب‌پر معرفی می‌کند که چشمانی فراخ دارد و برای نام‌های دیگر جغد در زیر واژۀ جغد، از کوچ و کوف و کُنگر یاد می‌کند. برهان قاطع که در قرن یازدهم هجری در هندوستان نوشته شده است، نام دیگر بوم را بوف و کوف می‌داند و از نحوست آن سخن می‌گوید و به داستان کلیله و دمنه درمورد جنگ میان زاغ و جغد اشاره دارد. همو جغد را در ادبیات زرتشتی «بهمن مرغ» خوانده و از «صد در»، متن پهلوی نقل کرده که نام دیگر بهمن مرغ، اشوزشت بوده است. در برهان تفاوتی میان بوم و جغد ذکر شده است مبتنی بر اینکه بوم بسیار بزرگ‌تر از جغد است. در فرهنگ فارسی دکتر معین اما این تفاوت دیده نمی‌شود. معین، بوم، بوف، کوف و کُند را نام‌های دیگری برای جغد ذکر می‌کند. وی ریشۀ واژۀ جغد را از کلمۀ سغدی چغد می‌داند. واژۀ کُند که در فرهنگ معین نام دیگر جغد محسوب شده است، هم‌اکنون در یکی از لهجه‌های گویش کردی، یادآور این پرنده است. در لغت فرس واژۀ کُندا به معنای فیلسوف و مهندس آمده و برای شرح واژه از این بیت عنصری یاری گرفته شده است:
پیلان ترا رفتن با دست و تن کوه
دندان نهنگ و دل و اندیشۀ کندا
شاید بتوان این پرسش را بجا دانست که آیا کند در فرهنگ معین همان کند در گویش کردی است؟ و آیا ریشۀ این کلمه ارتباطی به واژۀ کندا در لغت فرس دارد؟
در صحاح‌الفرس که فرهنگی فارسی متعلق به قرن هشتم هجری قمری است، جغد نوعی بوم به شمار آمده و سخنی از شومی آن نرفته است. (به نقل از لغت‌نامۀ دهخدا)
در امثال‌و‌حکم دهخدا ابیاتی زیر نام بوم و جغد آمده است، موضوع غالب آن اشعار درمورد به ویرانه نشستن جغد و این عادت نازیبای اوست. در لغت‌نامۀ دهخدا از نام‌های «چغد، چغو، بوف، کوف، کنگر، بوم، کوچ، کوج، پسک، پش، کوکن، کگران، کوال، نهام، نهار، بیقوش، بایقوش، قوش، سار و کوره بو» برای جغد یاد شده است.
در دایرة‌المعارف فارسی مصاحب، زیر نام جغد از بوم یاد شده است. به بدیمن‌بودن این پرنده اشاراتی رفته و یادی از باور به خردمندی او نیز شده است.
اما کامل‌ترین مقالۀ موجود درمورد جغد به قلم هوشنگ اعلم در دانشنامۀ جهان اسلام آمده و کم‌و‌بیش همان مقاله با تفاوت‌هایی در ایرانیکا زیر عنوان Buf درج شده است. نویسندۀ این دو مقاله بر آن است که جغد در نزد ایرانیان، چه پیش از اسلام و چه پس از آن، منحوس و بدیمن بوده است.
جغد و صادق هدایت
می‌توان گفت که شاهکار هدایت، بوف کور، یکی از موجبات مهمی بوده که توجه معاصرین را در ایران به این پرنده جلب کرده است. همچنان که نام بوف پس از هدایت بود که از حالت کتابی خود درآمد و شخصیت مردمی جدیدی به خود گرفت. اینکه او واژۀ معمول جغد را که ریشه در زبان سغدی دارد، کنار گذاشت و نام پهلوی آن را به کار برد، می‌تواند به دلیل آشنایی‌اش با زبان پهلوی و سانسکریت باشد. از سوی دیگر هدایت به قصه‌های عوام دلبسته بود و می‌دانیم که نام محلی جغد در بسیاری از نقاط ایران همان بوم، بوف و یا ترکیب‌ها و شاخه‌های دیگری از این واژه است. گفتنی است که شکلی دیگر از نام کتاب هدایت، در شمال ایران «کور بو» وجود دارد. این تصور که جغد کور است، در بسیاری از نقاط ایران معمول بوده است. جغد هدایت چندگانگی‌ای در مفهوم دارد که هم شوم است، هم آگاه. شاید بتوان گفت دژآگاه، یعنی آگاه از خبری بد؛ ویرانه‌نشین نیز هست، که گفته‌اند نویسنده در این تمثیل خود اشاره‌ای به ویرانۀ ایران پس از حمله تازیان داشته است. در بوف کور شکل ظاهری گذشته و حال چون یکدیگر است، تنها محتوایی ویران‌کننده در باطن اتفاق می‌افتد. مرد خنزرپنزری تبدیل به راوی می‌شود و دختر اثیری، لکاته نام می‌گیرد. در چنین فضایی است که مرغ اساطیری مقدس نیز شوم و بدیمن است.
درمورد هدایت و دلبستگی او به این پرنده باید گفت که این دلبستگی تنها در نام شاهکار وی خود را به رخ نمی‌کشد، بلکه جای پای این پرنده را در «سه قطره خون» هدایت و در کتاب پژوهشی «نیرنگستان» نیز می‌توان جست‌وجو کرد. در سه قطره خون می‌بینیم که هدایت به قصۀ رایج مردمی درمورد مرغ حق و یا شباویز اشاره دارد. خود او در نیرنگستان روایات مختلف از این قصه را نقل کرده است. به نظر می‌رسد ریشه‌های این افسانه عوامانه، نه در ایران قدیم، بلکه در قصه‌های اعراب جاهلی بوده است، چنان‌که پیش از این گفته شد. به هرحال روایات هدایت از این قصه چنین است که می‌آید:
مرغ حق: با خواهرش سر ارث دعوایش می‌شود؛ چون او می‌خواسته دو بهره ببرد و یکی بدهد به خواهرش ولی خواهرش قهر کرده فرار می‌نماید و برادرش مرغ حق می‌شود و از آن وقت به انتظار خواهرش می‌گوید: بی‌بی جون دو تا تو یکی من.
روایت دیگر: یک‌دانه گندم از مال صغیر خورده و در گلویش گیر کرده، آن‌قدر حق‌حق می‌گوید تا از گلویش سه چکه خون بچکد. (نیرنگستان،ص. 135، نگاه کنید به سه قطره خون. ص. 22)
او خود در یادداشتی به نقل از فرهنگ جهانگیری چنین آورده است: مرغ شب‌آویز همه شب خود را به پای، از شاخ درخت آویزد و حق‌حق گوید تا زمانی که قطره‌ای خون از گلوی او بچکد. در دانشنامۀ جهان اسلام آمده است که مرغ حق به دلیل شبیه‌بودن صدای «حق» - نام خدا در اسلام- به این اسم معروف شده است. گذشته از افسانۀ سامی دربارۀ این مرغ، به نظر می‌رسد نام اشوزوشت، مرغ مقدس اوستایی که همان جغد است؛ درست هم‌معنای مرغ حق باشد. کسی که دوستدار اشه است و صدایش آوای مقدس اوستاست.

در دایرة‌المعارف بریتانیکا آمده است که جغد به دلیل حضورش در شب و صدای جیغ‌وارش سمبل رازآمیزی و آن‌جهانی‌بودن بوده است. عادات مرموز جغدان، پرواز بی‌صدا و آمدوشد روح‌وار است که آنها را به موضوعی برای خرافات و حتی ترس در بسیاری از نقاط جهان تبدیل کرده است. از سوی دیگر همین آن‌جهانی بودن جغد، این باور را تقویت کرده است که جغد می‌تواند پیش‌گویی کند، به عبارت دیگر به دلیل ارتباط وهم‌آورش با آن جهان، دیدار او می‌تواند خوش‌یمن و یا بدشگون باشد. به این ترتیب جغدها مظهر هوشی خاموش، دانشی ویرانگر و یا برعکس، مظهر خوش‌یمنی بوده‌اند. آنان برای انسان که در سکوت به رفتار و صدای ایشان گوش می‌داده یادآور شب، ماه و حتی زن بوده‌اند چه، آنان رازآمیز و دورویه می‌نموده‌اند. بسیاری در جهان به قدرت درمانگری بزرگ جغد و دارویی که از بدن و به‌ویژه چشم‌های او تهیه می‌شود، ایمان داشته‌اند.
در باور مردمان یونان باستان، الهه‌ای به نام آتنا وجود داشته که همواره جغدی کوچک تصویر او را همراهی می‌کرده است. این الهه که ایزدبانوی تمدن، خرد، قدرت، فنون، مهارت و دادگری بوده، موجب شده است که جغد نیز به نشانه دانایی در یونان باستان تبدیل شود. جغد و آتنا چنان به همراهی با یکدیگر مشهور بوده‌اند که هم‌اکنون ضرب‌المثلی در زبان آلمانی وجود دارد که می‌گوید: کسی برای آتنا جغد نمی‌برد. مشابهش در زبان فارسی همان زیره به کرمان‌بردن است. در حال حاضر بر اساس همان باور قدیمی یونانی، تصویر جغد در لوگوی بسیاری از کتابخانه‌ها و یا دانشگاه‌های جهان آمده است.
در روم باستان، مینروا شکل دیگری از ایزدبانوی آتنا محسوب می‌شده که همان کارکردهای او را داشته است. او نگاهبان مردم آتن بوده و آتنی‌ها پانتئون آکروپولیس را به نام او ساختند، پس باورهای یونانی درمورد جغد که به ایزدبانوی آتنا بازمی‌گشت در روم نیز پذیرفته شد. از سوی دیگر رومیان جغد را پرنده‌ای در ارتباط با مراسم تدفین می‌شناختند و دیدن جغد را در روز، بدیمن می‌دانستند. در کتاب دوازدهم آنائید ویرژیل، پیش از آنکه ترنس به سوی آخرین مبارزه‌اش برود، جغدی ظاهر می‌شود که نشان از مرگ وی در این مبارزه دارد.
در بین‌النهرین باستان اسطورۀ جالبی در مورد لیلیث وجود دارد. او یک‌جور خدای شب بوده است. مؤنثی گاه خون‌آشام که ظاهرا بعدها هنگامی که در اسطوره‌های یهودی نقشی مشابه حوا را بازی می‌کند، ارتباطی با جغد نیز می‌یابد. گویا در انجیل شاه جیمز، از لیلیث به‌عنوان جغد یاد شده است. به‌هرحال می‌توان گفت که جغد در میان یهودیان قدیم نماد ویرانی و متروکیت بوده است و بر اساس عهد عتیق، گوشت جغد حرام است. (از دایره‌المعارف جودائیکا، به نقل از دانشنامۀ جهان اسلام)
در میان اعراب پیش از اسلام چنان‌که در دانشنامۀ جهان اسلام آمده است، جغد خرافات و افسانه‌هایی ویژۀ خود و در ارتباط با مرگ داشته است. آنان باور داشتند که وقتی کسی می‌میرد روانش به صورت جغد بر بالای گور او شیون می‌کند (اشاره به صدای مویه‌وار جغد). اعراب پس از اسلام نیز، اگرچه نقل است که پیامبر اسلام ایشان را از این خرافات پرهیز داده بود؛ اما همچنان به پرواز و آواز پرندگان بدیمن، چون کلاغ و بوم، فال بد (طیره) می‌زده‌اند. خرافۀ دیگری در میان تازیان که در مقالۀ دانشنامه به آن اشاره شده، خونخواهی مقتول است که اگر کسی در پی آن نباشد، «جغدی از سر آن مقتول درآمده چندان فریاد می‌کند که: اسقونی، اسقونی»؛ به من آب دهید، تا اینکه انتقام آن خون گرفته شود. مشابهت این داستان با داستان قطرات خونی که از گلوی مرغ حق (نوعی جغد) می‌ریزد و در کتاب‌های هدایت به آن اشاره شده، قابل توجه است.
در اسطوره‌های هندو، لکشمی، الهۀ ثروت، بر جغدی سوار است، بر این اساس می‌توان گفت که جغد پرنده‌ای خوش‌یمن محسوب می‌شده و اگر در کنار خانه‌ای مسکن می‌گرفته، نشان اقبال خوب بوده است. اما چنان‌که در دایره‌المعارف جهان اسلام آمده، در اساطیر هند و ایرانی، جغد نمایندۀ یمه (همان جم در ایران باستان و خدای مرگ در میان هندیان) بوده است. در کتاب کلیله و دمنه که ترجمۀ آزادی از پنچاتنترای هندی است، داستانی درمورد جغد و زاغ آمده که بعدتر به آن می‌پردازیم.
در مصر باستان، جغد راهنمای ارواح مردگان به جهان زندگان محسوب می‌شده است، پس مصریان او را با پای شکسته نشان می‌داده‌اند تا بدین ترتیب از بازگشت پرندۀ مرگ به زندگی جلوگیری کنند. در هیروگلیف مصری جغد پاشکسته نشانگر حرف«ام» بوده است. در کنیا نیز چون مصر بر این باور بودند که جغد نشانه مرگ است و اگر کسی جغدی می‌دید یا صدایش را می‌شنید، باور داشت که کسی می‌میرد.
در قارۀ آمریکا نیز عموما جغد سمبل مرگ محسوب می‌شده است. در قبایل آزتک خدای مرگ معمولا به شکل جغد نمایش داده می‌شد. اما مردم باستانی پرو جغد را پرستش می‌کردند و به تصویر می‌کشیدند.
در باور مردم فرانسه، جغد گوش‌دار(تالابی) سمبل خرد بوده و جغد بدون گوش بدیمن محسوب می‌شده است. مردم ولز در بریتانیای کنونی، اسطوره‌ای درمورد جغد دارند که زنی جفاکار محسوب می‌شود كه توسط همسرش به صورت جغد درآمده و به‌عنوان مجازات و پادافره مورد نفرت دیگر پرندگان قرار گرفته است. در کشور اسکاندیناوی فنلاند، جغد مظهر دو ضد است؛ هم خرد و دانایی و هم کندذهنی. در فرهنگ ژاپنی نیز جغد بسته به گونه‌اش از هر دو جنبۀ‌ مثبت و منفی دیده شده است.
جغد در فرهنگ لغت‌ها و دانشنامه‌های فارسی
اسدی طوسی، شاعر قرن پنجم و نخستین گردآورندۀ واژه‌های فارسی، در لغت فرس؛ بوم را پرنده‌ای شب‌پر معرفی می‌کند که چشمانی فراخ دارد و برای نام‌های دیگر جغد در زیر واژۀ جغد، از کوچ و کوف و کُنگر یاد می‌کند. برهان قاطع که در قرن یازدهم هجری در هندوستان نوشته شده است، نام دیگر بوم را بوف و کوف می‌داند و از نحوست آن سخن می‌گوید و به داستان کلیله و دمنه درمورد جنگ میان زاغ و جغد اشاره دارد. همو جغد را در ادبیات زرتشتی «بهمن مرغ» خوانده و از «صد در»، متن پهلوی نقل کرده که نام دیگر بهمن مرغ، اشوزشت بوده است. در برهان تفاوتی میان بوم و جغد ذکر شده است مبتنی بر اینکه بوم بسیار بزرگ‌تر از جغد است. در فرهنگ فارسی دکتر معین اما این تفاوت دیده نمی‌شود. معین، بوم، بوف، کوف و کُند را نام‌های دیگری برای جغد ذکر می‌کند. وی ریشۀ واژۀ جغد را از کلمۀ سغدی چغد می‌داند. واژۀ کُند که در فرهنگ معین نام دیگر جغد محسوب شده است، هم‌اکنون در یکی از لهجه‌های گویش کردی، یادآور این پرنده است. در لغت فرس واژۀ کُندا به معنای فیلسوف و مهندس آمده و برای شرح واژه از این بیت عنصری یاری گرفته شده است:
پیلان ترا رفتن با دست و تن کوه
دندان نهنگ و دل و اندیشۀ کندا
شاید بتوان این پرسش را بجا دانست که آیا کند در فرهنگ معین همان کند در گویش کردی است؟ و آیا ریشۀ این کلمه ارتباطی به واژۀ کندا در لغت فرس دارد؟
در صحاح‌الفرس که فرهنگی فارسی متعلق به قرن هشتم هجری قمری است، جغد نوعی بوم به شمار آمده و سخنی از شومی آن نرفته است. (به نقل از لغت‌نامۀ دهخدا)
در امثال‌و‌حکم دهخدا ابیاتی زیر نام بوم و جغد آمده است، موضوع غالب آن اشعار درمورد به ویرانه نشستن جغد و این عادت نازیبای اوست. در لغت‌نامۀ دهخدا از نام‌های «چغد، چغو، بوف، کوف، کنگر، بوم، کوچ، کوج، پسک، پش، کوکن، کگران، کوال، نهام، نهار، بیقوش، بایقوش، قوش، سار و کوره بو» برای جغد یاد شده است.
در دایرة‌المعارف فارسی مصاحب، زیر نام جغد از بوم یاد شده است. به بدیمن‌بودن این پرنده اشاراتی رفته و یادی از باور به خردمندی او نیز شده است.
اما کامل‌ترین مقالۀ موجود درمورد جغد به قلم هوشنگ اعلم در دانشنامۀ جهان اسلام آمده و کم‌و‌بیش همان مقاله با تفاوت‌هایی در ایرانیکا زیر عنوان Buf درج شده است. نویسندۀ این دو مقاله بر آن است که جغد در نزد ایرانیان، چه پیش از اسلام و چه پس از آن، منحوس و بدیمن بوده است.
جغد و صادق هدایت
می‌توان گفت که شاهکار هدایت، بوف کور، یکی از موجبات مهمی بوده که توجه معاصرین را در ایران به این پرنده جلب کرده است. همچنان که نام بوف پس از هدایت بود که از حالت کتابی خود درآمد و شخصیت مردمی جدیدی به خود گرفت. اینکه او واژۀ معمول جغد را که ریشه در زبان سغدی دارد، کنار گذاشت و نام پهلوی آن را به کار برد، می‌تواند به دلیل آشنایی‌اش با زبان پهلوی و سانسکریت باشد. از سوی دیگر هدایت به قصه‌های عوام دلبسته بود و می‌دانیم که نام محلی جغد در بسیاری از نقاط ایران همان بوم، بوف و یا ترکیب‌ها و شاخه‌های دیگری از این واژه است. گفتنی است که شکلی دیگر از نام کتاب هدایت، در شمال ایران «کور بو» وجود دارد. این تصور که جغد کور است، در بسیاری از نقاط ایران معمول بوده است. جغد هدایت چندگانگی‌ای در مفهوم دارد که هم شوم است، هم آگاه. شاید بتوان گفت دژآگاه، یعنی آگاه از خبری بد؛ ویرانه‌نشین نیز هست، که گفته‌اند نویسنده در این تمثیل خود اشاره‌ای به ویرانۀ ایران پس از حمله تازیان داشته است. در بوف کور شکل ظاهری گذشته و حال چون یکدیگر است، تنها محتوایی ویران‌کننده در باطن اتفاق می‌افتد. مرد خنزرپنزری تبدیل به راوی می‌شود و دختر اثیری، لکاته نام می‌گیرد. در چنین فضایی است که مرغ اساطیری مقدس نیز شوم و بدیمن است.
درمورد هدایت و دلبستگی او به این پرنده باید گفت که این دلبستگی تنها در نام شاهکار وی خود را به رخ نمی‌کشد، بلکه جای پای این پرنده را در «سه قطره خون» هدایت و در کتاب پژوهشی «نیرنگستان» نیز می‌توان جست‌وجو کرد. در سه قطره خون می‌بینیم که هدایت به قصۀ رایج مردمی درمورد مرغ حق و یا شباویز اشاره دارد. خود او در نیرنگستان روایات مختلف از این قصه را نقل کرده است. به نظر می‌رسد ریشه‌های این افسانه عوامانه، نه در ایران قدیم، بلکه در قصه‌های اعراب جاهلی بوده است، چنان‌که پیش از این گفته شد. به هرحال روایات هدایت از این قصه چنین است که می‌آید:
مرغ حق: با خواهرش سر ارث دعوایش می‌شود؛ چون او می‌خواسته دو بهره ببرد و یکی بدهد به خواهرش ولی خواهرش قهر کرده فرار می‌نماید و برادرش مرغ حق می‌شود و از آن وقت به انتظار خواهرش می‌گوید: بی‌بی جون دو تا تو یکی من.
روایت دیگر: یک‌دانه گندم از مال صغیر خورده و در گلویش گیر کرده، آن‌قدر حق‌حق می‌گوید تا از گلویش سه چکه خون بچکد. (نیرنگستان،ص. 135، نگاه کنید به سه قطره خون. ص. 22)
او خود در یادداشتی به نقل از فرهنگ جهانگیری چنین آورده است: مرغ شب‌آویز همه شب خود را به پای، از شاخ درخت آویزد و حق‌حق گوید تا زمانی که قطره‌ای خون از گلوی او بچکد. در دانشنامۀ جهان اسلام آمده است که مرغ حق به دلیل شبیه‌بودن صدای «حق» - نام خدا در اسلام- به این اسم معروف شده است. گذشته از افسانۀ سامی دربارۀ این مرغ، به نظر می‌رسد نام اشوزوشت، مرغ مقدس اوستایی که همان جغد است؛ درست هم‌معنای مرغ حق باشد. کسی که دوستدار اشه است و صدایش آوای مقدس اوستاست.

آخرین اخبار ویژه نامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.