|

پرونده خفاش شب از آغاز تا اعدام

خفاش شب شاید معروف‌ترین قاتل سریالی ایران باشد؛ مردی که در سال 76 در تهران 9 زن را به کام مرگ کشاند و باعث رعب و وحشت زیاد در جامعه شد. درباره جنایت‌های این مرد زیاد گفته و نوشته شده، اما نکته مهم در این ماجرا زندگی شخصی خفاش و نحوه تبدیل‌شدن او به قاتل سریالی است.
غلامرضا خوشرو کوران‌‌کردیه روز اول آذر سال 1343 در یکی از روستاهای فاروج واقع در شهرستان قوچان به دنیا آمد. درباره کودکی او فقط تا این حد اطلاعات وجود دارد که وی در کلاس دوم دبستان ترک تحصیل کرد. همچنین از تعداد دقیق اعضای خانواده این مجرم اطلاعی در دست نیست، اما یکی از برادرانش به نام رضا و یکی از خواهرانش به نام زهرا در پرونده او به‌عنوان متهمان ردیف دوم و سوم شناخته شده و به اختفای ادله جرم و فروش اموال مسروقه متهم بودند. خفاش شب از زمان نوجوانی زندگی آرام و ساکتی نداشت. او روستایشان را ترک کرد و هر‌از‌گاهی به شهر می‌رفت و با کارهای خرد روزگارش را می‌گذراند. او در این اثنا دزدی هم می‌کرد و تا قبل از 17‌سالگی دو مرتبه به خاطر جرائم مختلف دستگیر شد. در 17سالگی نیز وقتی در نیشابور بود، با اتهام سنگین‌تری مواجه و به 15 فقره سرقت خودرو متهم شد.
غلامرضا در سال 64 یعنی در 21‌سالگی به تهران مهاجرت کرد و چندی بعد به ‌صورت اتفاقی با دختری 17‌ساله به نام منیژه که از خانواده‌ای فقیر بود، آشنا شد و آنها آبان سال 64 با هم ازدواج کردند، اما نوعروس که طاقت کتک‌های شوهر و رفتارهای خشن او را نداشت، طلاق گرفت. غلامرضا در آن دوران از زندگی خود به‌عنوان مسافرکش در اطراف فرودگاه مهرآباد کار می‌کرد، اما بعد از طلاق به خراسان برگشت و بار دیگر به دزدی روی آورد. او بارها و بارها دستگیر شد، اما هر دفعه خودش را با نامی جدید معرفی می‌کرد تا متوجه سوابقش نشوند. غلامرضا در سال 71 دوباره راهی پایتخت شد. او این بار خودش را همه‌جا با اسم جعلی مراد نادری معرفی می‌کرد.
خفاش شب در این مرحله از زندگی‌اش بعد از آشنایی با مجرمی به نام علی، به او پیشنهاد داد دو نفری دختران را سوار ماشین و از آنها سرقت کنند. این‌گونه بود که دوره تازه‌ای از جرائم را آغاز کرد، اما در همان سال 71 به همراه همدستش دستگیر شد و چاره‌ای پیش‌روی خود ندید جز اینکه به دو مورد آدم‌ربایی، تجاوز و سرقت اعتراف کند. همدستش علی نیز این اتهامات را پذیرفت و پرونده دوم متهم برای محاکمه آماده شد، اما خفاش شب در زمان انتقال به دادگاه توانست از دست مأموران بگریزد. همدست خفاش شب در همان سال به اعدام محکوم شد، اما غلامرضا آزاد بود. او در این دوره در خانه برادرش رضا زندگی می‌کرد و از راه دزدی هزینه‌هایش را به دست می‌آورد. او در نهایت به این نتیجه رسید که باید طعمه‌هایش را به قتل برساند. این‌گونه بود که از ابتدای سال 76 کشتارهایش را شروع کرد. او زنان را به‌عنوان مسافر سوار می‌کرد، به کام مرگ می‌کشاند و اموال‌شان را می‌دزدید.
اولین قربانی خفاش شب زنی به نام توران نظری بود که پلیس جسدش را روز 13 فروردین سال 76 پیدا کرد. قاتل سریالی بعد از دستگیری درباره این قتل گفت: اولی را ساعت 9:30 یا 10 شب سوار کردم و به سمت پایین حرکت کردم. نرسیده به استادیوم به داخل فرعی پیچیدم. او که متوجه قضیه شده بود، در داخل ماشین با من درگیر شد و من هم او را با ضربات چاقو کشتم.
دومین مقتول عهدیه نام داشت و جسد سوخته او روز 16 فروردین سال 76 در باغی در کرج پیدا شد. خفاش شب درباره کشتن این زن توضیح داد: دومین مقتول خانمی بود که از شهرک مخابرات سوارش کردم. البته صبح زود بود. وقتی به سمت سرازیری رفتم، پیچیدم به سمت فرعی، خانم مسافر فهمید، داد و فریاد کرد و با من درگیر شد. کمی که جلوتر رفتم، ماشین را نگه داشتم و با چاقو زدم و او را کشتم.
سومین قربانی زنی 43‌ساله بود که جنازه‌اش آخرین روز فروردین سال 76 در خیابان فرحزاد کشف شد. روز دوم خرداد همان سال جسد زنی 24‌ساله به نام الهه همتی‌نژاد پیدا شد. او درباره مقتول سوم و چهارم خود هم گفت: «صبح زود خانمی را از شهرک‌غرب سوار کردم. پس از طی مسافتی به سمت فرعی پیچیدم و به طرف جاده خاکی رفتم. خانم مسافر گفت: کجا می‌روی؟ و با من بگومگو کرد. بعد چاقو را درآوردم یک ضربه زدم. ساعت 9:30 الی 10 شب بود که از طرف مینی‌سیتی به طرف بالا می‌رفتم. در آنجا خانمی منتظر تاکسی بود. او را سوار کردم و پس از طی مسافتی، تغییر مسیر دادم و به طرف فرعی خیابان رفتم که دختر داد و فریاد کرد. از او خواستم داد نزند، ولی او جیغ می‌کشید و دست و پا می‌زد. جلوتر رفتم، به جای مناسب‌تر، یعنی انتهای مینی‌سیتی. دختر را زیر پل بردم و کشتم. بعد جنازه‌اش را اطراف ولنجک-اوین انداختم و آتش زدم».
اعظم ثابت‌زاده و دخترش منیره قهوه‌چی قربانی بعدی خفاش شب بودند که اجسادشان روز هشتم خرداد در بلوار آسیا پیدا شد.
مقتول بعدی به نام پرند پرچمی، دانشجوی سال پنجم دندان‌پزشکی بود که جسد سوخته‌اش روز 14 خرداد در بلوار اندیشه شهرزیبا پیدا شد.
جنازه سوخته زنی 55‌ساله به ‌نام «قدم‌خیر جهان‌فر» نیز روز 30 خرداد در بزرگراه حکیم که آن زمان در دست احداث بود، پیدا شده بود. خفاش شب در مصاحبه‌ای که بعد از دستگیری‌اش انجام شد، درباره قتل‌ها گفت: «دلیل بخصوصی نمی‌توانم تعریف بکنم. یک هفته اعصابم خراب بود. دست خودم نبود. تشنج به من دست می‌داد. همه‌اش در فکر بودم».
خفاش شب شامگاه 19 تیر سال 76 خیلی اتفاقی و در‌حالی‌که در پارک پونک نشسته بود، مورد ظن مأموران قرار گرفت. دو مأمور پایگاه شهید نظری ناحیه 10 شهری سپاه غرب تهران هنگام گشت‌زنی در پارک به این مرد که در حال استراحت بود، شک کردند. مظنون در همان پرس‌وجوی اولیه گفت: برای خرید به فروشگاه شهروند آمده بودم بعد از آن می‌خواستم به خانه دوستم بروم، اما منزل نبودند، برای همین به پارک آمدم تا استراحت کنم.
مأموران به او تذکر دادند از آنجا برود، اما دو ساعت بعد وقتی دوباره همین مرد را دیدند که بی‌هدف پرسه می‌زد، شکشان بیشتر شد. این بار دو مأمور از مظنون خواستند خانه دوستش را نشان بدهد. خفاش شب مدتی مأموران را در خیابان‌ها چرخاند، اما در نهایت دروغش رو شد. سپس مأموران سوئیچ یک خودرو را از جیبش کشف کردند و فهمیدند این ماشین مسروقه است. متهم ابتدا خودش را با هویت مردی افغان معرفی کرد، اما در ادامه تحقیقات مشخص شد او همان مجرمی است که یک بار فرار کرده بود. به این ترتیب بازجویی‌های تخصصی از او آغاز و راز قتل‌ها فاش شد. خفاش شب در بازجویی‌ها مردی را به‌عنوان همدستش معرفی کرد، اما تحقیقات پلیسی نشان داد چنین شخصی وجود ندارد و او دروغ می‌گوید.
در نهایت پرونده جنجالی این متهم برای محاکمه آماده شد. خفاش شب در دادگاه بسیار خونسرد رفتار می‌کرد و گاهی لبخندی به لب می‌آورد. او سعی کرد اتهام قتل‌ها را انکار کند، اما زنی که از چنگش گریخته بود، او را شناسایی کرد و مردی نیز شهادت داد وی را در کنار یکی از اجساد سوخته دیده است. علاوه بر این مدارک زیادی علیه غلامرضا وجود داشت. در نهایت دکتر شکاری، وکیل تسخیری متهم، وقتی در جایگاه دفاع قرار گرفت، گفت: «هرچند متهم به‌ظاهر انسان است، اما سیرت و باطن او از هر حیوانی پست‌تر است. حکمت حضور وکیل جلوگیری از مکتوم‌ماندن حقیقت و رفع ستم به متهم است؛ حال آنکه در این پرونده ظلم شدید و ستم اکید به وسیله این جانی بر قربانیان و خانواده‌های آنها رفته و قلب مردم آزرده شده است. این جانب وکیل متهم نیستم، مدعی‌العموم هستم. چگونه می‌توانم اتهام‌های متهم را نفی کنم، حال آنکه متهم صریحا در مراجع و رسانه‌ها به گناه خود اعتراف دارد. صدور رأی عادلانه و شایسته برای وی، مورد تقاضاست».
خفاش شب در مجموع به خاطر همه جرائمش به 214 ضربه شلاق، 9 بار قصاص نفس و یک بار اعدام در ملأ ‌عام محکوم شد. او روز 22 مرداد سال 76 در محوطه انبار روباز ورزشگاه آزادی به دار آویخته شد. از خفاش شب وصیت‌نامه‌ای به جا ماند که در آن نوشته بود: «به هیچ‌کس بدهکار نیستم و از کسی طلبکار نیستم و از همه طلب بخشش دارم».
خفاش شب شاید معروف‌ترین قاتل سریالی ایران باشد؛ مردی که در سال 76 در تهران 9 زن را به کام مرگ کشاند و باعث رعب و وحشت زیاد در جامعه شد. درباره جنایت‌های این مرد زیاد گفته و نوشته شده، اما نکته مهم در این ماجرا زندگی شخصی خفاش و نحوه تبدیل‌شدن او به قاتل سریالی است.
غلامرضا خوشرو کوران‌‌کردیه روز اول آذر سال 1343 در یکی از روستاهای فاروج واقع در شهرستان قوچان به دنیا آمد. درباره کودکی او فقط تا این حد اطلاعات وجود دارد که وی در کلاس دوم دبستان ترک تحصیل کرد. همچنین از تعداد دقیق اعضای خانواده این مجرم اطلاعی در دست نیست، اما یکی از برادرانش به نام رضا و یکی از خواهرانش به نام زهرا در پرونده او به‌عنوان متهمان ردیف دوم و سوم شناخته شده و به اختفای ادله جرم و فروش اموال مسروقه متهم بودند. خفاش شب از زمان نوجوانی زندگی آرام و ساکتی نداشت. او روستایشان را ترک کرد و هر‌از‌گاهی به شهر می‌رفت و با کارهای خرد روزگارش را می‌گذراند. او در این اثنا دزدی هم می‌کرد و تا قبل از 17‌سالگی دو مرتبه به خاطر جرائم مختلف دستگیر شد. در 17سالگی نیز وقتی در نیشابور بود، با اتهام سنگین‌تری مواجه و به 15 فقره سرقت خودرو متهم شد.
غلامرضا در سال 64 یعنی در 21‌سالگی به تهران مهاجرت کرد و چندی بعد به ‌صورت اتفاقی با دختری 17‌ساله به نام منیژه که از خانواده‌ای فقیر بود، آشنا شد و آنها آبان سال 64 با هم ازدواج کردند، اما نوعروس که طاقت کتک‌های شوهر و رفتارهای خشن او را نداشت، طلاق گرفت. غلامرضا در آن دوران از زندگی خود به‌عنوان مسافرکش در اطراف فرودگاه مهرآباد کار می‌کرد، اما بعد از طلاق به خراسان برگشت و بار دیگر به دزدی روی آورد. او بارها و بارها دستگیر شد، اما هر دفعه خودش را با نامی جدید معرفی می‌کرد تا متوجه سوابقش نشوند. غلامرضا در سال 71 دوباره راهی پایتخت شد. او این بار خودش را همه‌جا با اسم جعلی مراد نادری معرفی می‌کرد.
خفاش شب در این مرحله از زندگی‌اش بعد از آشنایی با مجرمی به نام علی، به او پیشنهاد داد دو نفری دختران را سوار ماشین و از آنها سرقت کنند. این‌گونه بود که دوره تازه‌ای از جرائم را آغاز کرد، اما در همان سال 71 به همراه همدستش دستگیر شد و چاره‌ای پیش‌روی خود ندید جز اینکه به دو مورد آدم‌ربایی، تجاوز و سرقت اعتراف کند. همدستش علی نیز این اتهامات را پذیرفت و پرونده دوم متهم برای محاکمه آماده شد، اما خفاش شب در زمان انتقال به دادگاه توانست از دست مأموران بگریزد. همدست خفاش شب در همان سال به اعدام محکوم شد، اما غلامرضا آزاد بود. او در این دوره در خانه برادرش رضا زندگی می‌کرد و از راه دزدی هزینه‌هایش را به دست می‌آورد. او در نهایت به این نتیجه رسید که باید طعمه‌هایش را به قتل برساند. این‌گونه بود که از ابتدای سال 76 کشتارهایش را شروع کرد. او زنان را به‌عنوان مسافر سوار می‌کرد، به کام مرگ می‌کشاند و اموال‌شان را می‌دزدید.
اولین قربانی خفاش شب زنی به نام توران نظری بود که پلیس جسدش را روز 13 فروردین سال 76 پیدا کرد. قاتل سریالی بعد از دستگیری درباره این قتل گفت: اولی را ساعت 9:30 یا 10 شب سوار کردم و به سمت پایین حرکت کردم. نرسیده به استادیوم به داخل فرعی پیچیدم. او که متوجه قضیه شده بود، در داخل ماشین با من درگیر شد و من هم او را با ضربات چاقو کشتم.
دومین مقتول عهدیه نام داشت و جسد سوخته او روز 16 فروردین سال 76 در باغی در کرج پیدا شد. خفاش شب درباره کشتن این زن توضیح داد: دومین مقتول خانمی بود که از شهرک مخابرات سوارش کردم. البته صبح زود بود. وقتی به سمت سرازیری رفتم، پیچیدم به سمت فرعی، خانم مسافر فهمید، داد و فریاد کرد و با من درگیر شد. کمی که جلوتر رفتم، ماشین را نگه داشتم و با چاقو زدم و او را کشتم.
سومین قربانی زنی 43‌ساله بود که جنازه‌اش آخرین روز فروردین سال 76 در خیابان فرحزاد کشف شد. روز دوم خرداد همان سال جسد زنی 24‌ساله به نام الهه همتی‌نژاد پیدا شد. او درباره مقتول سوم و چهارم خود هم گفت: «صبح زود خانمی را از شهرک‌غرب سوار کردم. پس از طی مسافتی به سمت فرعی پیچیدم و به طرف جاده خاکی رفتم. خانم مسافر گفت: کجا می‌روی؟ و با من بگومگو کرد. بعد چاقو را درآوردم یک ضربه زدم. ساعت 9:30 الی 10 شب بود که از طرف مینی‌سیتی به طرف بالا می‌رفتم. در آنجا خانمی منتظر تاکسی بود. او را سوار کردم و پس از طی مسافتی، تغییر مسیر دادم و به طرف فرعی خیابان رفتم که دختر داد و فریاد کرد. از او خواستم داد نزند، ولی او جیغ می‌کشید و دست و پا می‌زد. جلوتر رفتم، به جای مناسب‌تر، یعنی انتهای مینی‌سیتی. دختر را زیر پل بردم و کشتم. بعد جنازه‌اش را اطراف ولنجک-اوین انداختم و آتش زدم».
اعظم ثابت‌زاده و دخترش منیره قهوه‌چی قربانی بعدی خفاش شب بودند که اجسادشان روز هشتم خرداد در بلوار آسیا پیدا شد.
مقتول بعدی به نام پرند پرچمی، دانشجوی سال پنجم دندان‌پزشکی بود که جسد سوخته‌اش روز 14 خرداد در بلوار اندیشه شهرزیبا پیدا شد.
جنازه سوخته زنی 55‌ساله به ‌نام «قدم‌خیر جهان‌فر» نیز روز 30 خرداد در بزرگراه حکیم که آن زمان در دست احداث بود، پیدا شده بود. خفاش شب در مصاحبه‌ای که بعد از دستگیری‌اش انجام شد، درباره قتل‌ها گفت: «دلیل بخصوصی نمی‌توانم تعریف بکنم. یک هفته اعصابم خراب بود. دست خودم نبود. تشنج به من دست می‌داد. همه‌اش در فکر بودم».
خفاش شب شامگاه 19 تیر سال 76 خیلی اتفاقی و در‌حالی‌که در پارک پونک نشسته بود، مورد ظن مأموران قرار گرفت. دو مأمور پایگاه شهید نظری ناحیه 10 شهری سپاه غرب تهران هنگام گشت‌زنی در پارک به این مرد که در حال استراحت بود، شک کردند. مظنون در همان پرس‌وجوی اولیه گفت: برای خرید به فروشگاه شهروند آمده بودم بعد از آن می‌خواستم به خانه دوستم بروم، اما منزل نبودند، برای همین به پارک آمدم تا استراحت کنم.
مأموران به او تذکر دادند از آنجا برود، اما دو ساعت بعد وقتی دوباره همین مرد را دیدند که بی‌هدف پرسه می‌زد، شکشان بیشتر شد. این بار دو مأمور از مظنون خواستند خانه دوستش را نشان بدهد. خفاش شب مدتی مأموران را در خیابان‌ها چرخاند، اما در نهایت دروغش رو شد. سپس مأموران سوئیچ یک خودرو را از جیبش کشف کردند و فهمیدند این ماشین مسروقه است. متهم ابتدا خودش را با هویت مردی افغان معرفی کرد، اما در ادامه تحقیقات مشخص شد او همان مجرمی است که یک بار فرار کرده بود. به این ترتیب بازجویی‌های تخصصی از او آغاز و راز قتل‌ها فاش شد. خفاش شب در بازجویی‌ها مردی را به‌عنوان همدستش معرفی کرد، اما تحقیقات پلیسی نشان داد چنین شخصی وجود ندارد و او دروغ می‌گوید.
در نهایت پرونده جنجالی این متهم برای محاکمه آماده شد. خفاش شب در دادگاه بسیار خونسرد رفتار می‌کرد و گاهی لبخندی به لب می‌آورد. او سعی کرد اتهام قتل‌ها را انکار کند، اما زنی که از چنگش گریخته بود، او را شناسایی کرد و مردی نیز شهادت داد وی را در کنار یکی از اجساد سوخته دیده است. علاوه بر این مدارک زیادی علیه غلامرضا وجود داشت. در نهایت دکتر شکاری، وکیل تسخیری متهم، وقتی در جایگاه دفاع قرار گرفت، گفت: «هرچند متهم به‌ظاهر انسان است، اما سیرت و باطن او از هر حیوانی پست‌تر است. حکمت حضور وکیل جلوگیری از مکتوم‌ماندن حقیقت و رفع ستم به متهم است؛ حال آنکه در این پرونده ظلم شدید و ستم اکید به وسیله این جانی بر قربانیان و خانواده‌های آنها رفته و قلب مردم آزرده شده است. این جانب وکیل متهم نیستم، مدعی‌العموم هستم. چگونه می‌توانم اتهام‌های متهم را نفی کنم، حال آنکه متهم صریحا در مراجع و رسانه‌ها به گناه خود اعتراف دارد. صدور رأی عادلانه و شایسته برای وی، مورد تقاضاست».
خفاش شب در مجموع به خاطر همه جرائمش به 214 ضربه شلاق، 9 بار قصاص نفس و یک بار اعدام در ملأ ‌عام محکوم شد. او روز 22 مرداد سال 76 در محوطه انبار روباز ورزشگاه آزادی به دار آویخته شد. از خفاش شب وصیت‌نامه‌ای به جا ماند که در آن نوشته بود: «به هیچ‌کس بدهکار نیستم و از کسی طلبکار نیستم و از همه طلب بخشش دارم».

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.