|

احضار همواره مصدق

سرگه بارسقیان . سردبیر تاریخ ایرانی

سرمقاله آقای احمد غلامی، سردبیر روزنامه «شرق» در ۲۲ اردیبهشت با عنوان «احضار دوباره مصدق» که به روحانی پیشنهاد داده بود برای پیروزی در دیپلماسی مستظهر به پشتیبانی مردم باشد، چنان‌که مصدق کرد؛ با این سؤال آقای فریدون مجلسی مواجه شد که کدام مصدق؟ «منظور مصدقی است که نتوانست قرارداد نفت را به سرانجام برساند و به قرضه ملی و چاپ اسکناس و «اقتصاد بدون نفت» متوسل شد تا با فداکاری مردمی که مستظهر به حمایت آنان بود، با فقر شرافتمندانه بسازند و مقاومت کنند، تا چه شود؟» (روزنامه شرق، ۲۳ اردیبهشت). پیش‌تر نیز آقای موسی غنی‌نژاد در مصاحبه با روزنامه «شرق» (۲۷ اسفند ۹۶) گفته بود: «تحولات بعدی ایران، به‌ویژه جنبه‌های منفی اقتصادی آن، یعنی اقتصاد بسته، خودکفا و ضددنیای خارج، همه تا حدود زیادی ریشه در جریان ملی‌کردن صنعت نفت دارد». در رأس منتقدان کارنامه «اقتصاد بدون نفت» عصر ملی‌شدن نفت، آقای کامران مؤید‌‌دادخواه، استاد اقتصاد دانشگاه نورت‌ایسترن آمریکا، قرار دارد که در مقاله‌ای با اشاره به نبود سرمایه‌گذاری دولتی در دوره مصدق و کاهش سرمایه‌گذاری بخش خصوصی به دلیل «محیط ناامن و نااطمینانی که به‌ویژه با قدرت‌گرفتن توده‌ای‌ها ایجاد شده بود»، مدعی ‌است «از یک‌سو تورم و از سوی دیگر نبود رشد و بی‌کاری دستاورد حکومت دکتر مصدق بود». تفاسیری از این دست، اقتصاد عصر مصدق را تیره و تباه و حاصل آن را به تعبیر آقای مجلسی «فقر شرافتمندانه مردم» تلقی می‌کند که علت‌العلل مشکلات همان‌ ملی‌شدن صنعت نفت بود و ناتوانی مجری آن در توافق نفتی با غرب. پیش از ملی‌شدن صنعت نفت، برنامه هفت‌ساله توسعه اقتصادی (13۳۵-۱۳۲۸) تدوین شده بود که بر توسعه روستا‌ها و تقویت زیربنای اقتصادی- اجتماعی از طریق پروژ‌ه‌های کم‌هزینه تأکید می‌کرد. ۳۷ درصد بودجه این برنامه از طریق درآمد نفت و ۳۱ درصد آن از طریق وام بانک جهانی پیش‌بینی شده بود (مصدق و نبرد قدرت در ایران، همایون کاتوزیان). آقای مؤید‌دادخواه مقاله‌ای دارد درباره اقتصاد دوره مصدق که گویای حقایقی است که تصویر شفافی از کارنامه آن دولت ارائه می‌دهد (ترجمه‌شده در سایت تاریخ ایرانی، اسفند ۱۳۹۲). او در این مقاله با استناد به گمرک ایران تأکید می‌کند از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲، با وجود نداشتن صادرات نفتی، رقم مجموع صادرات از مجموع واردات بیشتر شد.

حجم صادرات غیرنفتی از ۱۹۴ تُن در سال ۱۳۲۹ به ۴۴۴ تُن در سال ۱۳۳۲ رسید. دادخواه اشاره کرده که تورم بلافاصله بعد از رسیدن مصدق به مقام نخست‌وزیری شروع شد که ارتباطی به سیاست‌های او نداشت و دلیل آن افزایش نقدینگی یک سال پیش از دولت او بود. علاوه بر آن از سال ۱۳۳۰، حجم سرمایه‌گذاری به شدت افت کرد؛ سال ۱۳۳۱ وضعیت معکوس شد و رقم واقعی ناخالص سرمایه‌گذاری کمابیش رسید به‌‌‌ همان سطح سال ۱۳۲۹. اما سال ۱۳۳۲ سرمایه‌گذاری افت شدیدی داشت و سال ۱۳۳۳، با وجود کودتا و رفع خطر حزب توده، رقم واقعی سرمایه‌گذاری کماکان در‌‌‌ همان سطح سال ۱۳۳۲ باقی ماند. سؤال این است که اگر کاهش سرمایه‌گذاری به دلیل «قدرت‌گرفتن توده‌ای‌ها» بود؛ پس چطور در سال بعد از کودتا جهش مثبتی رخ نداد؟ این چه نوع «اقتصاد بسته» یا «تن‌دادن به تحریم» است که حتی آمار هم گواهی می‌دهد در سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲، ارزش صوری صادرات غیرنفتی ۴۱ درصد اما ارزش واقعی‌اش ۱۸ درصد بالا رفت. اگر مراد منتقدان نطق مصدق در سوم آذر ۱۳۳۰ در مجلس شورای ملی است که گفت: «ما باید در زندگی خود صرفه‌جویی کنیم و چندی با عسرت و سختی روبه‌رو شویم»، این گفتار ناظر به شرایط ویژه‌ای بود که تحریم‌های خارجی بر اقتصاد داخلی تحمیل می‌کرد؛ وگرنه آن برنامه اقتصادی که مصدق در ابتدای کار دولت خود به مجلس پیشنهاد داد، اتفاقا «اقتصاد با نفت» بود و تصریح شده بود که دولت عواید حاصل از ملی‌کردن نفت را به تقویت بنیه اقتصادی کشور و فراهم‌کردن موجبات رفاه و آسایش عموم تخصیص خواهد داد (مصدق، سال‌های مبارزه و مقاومت، جلد دوم، غلامرضا نجاتی). این در شرایطی است که موجودی نقد خزانه‌داری کل در روز اول تشکیل دولت مصدق (۱۲ اردیبهشت ۱۳۳۰) معادل ۵۲‌میلیون ریال و موجودی نقد سازمان برنامه دو‌هزارو ۸۰۰ ریال بود و جالب اینکه یکی از مدیران ارشد شرکت نفت ایران و انگلیس به مصدق گفته بود اگر دولت توانست یک ماه مملکت را بدون عایدات نفت اداره کند و به کار ادامه دهد، آن‌وقت باید قبول کنیم که صنعت نفت را ملی کرده است. دولت مصدق توانست دو سال بدون کمک خارجی موعود و عواید نفت مملکت را اداره کند و روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که دولت مصدق بر اثر کودتا سقوط کرد، حدود ۸۰۰ ‌میلیون ریال نقد و هزارو 200‌ میلیون ریال مطالبات و جنس موجودی داشت. پیش‌فرض منتقدان این است که تحریم‌های نفتی در دوره مصدق خودخواسته بود، نه تحمیلی؛ درحالی‌که مصدق برای شکستن تحریم‌ها فروش نفت به ایتالیایی‌ها را پی گرفت که بریتانیا حتی آن را هم برنتافت. دولت مصدق با ژاپن هم برای فروش نفت به توافق رسید، آرژانتین و چین نیز دیگر مشتریان ایران بودند. البته به‌‌ همان نسبت که این‌همانی مصدق با هر چهره سیاسی معاصر، روحانی یا ظریف، راهگشا نخواهد بود، تجربه‌های تاریخی ۲۸ ماه دولت مصدق، در تقلای توافق و خروج از تحریم، با تکیه بر عنصر اعتماد عمومی به نهاد دولت می‌تواند چاره‌ساز امروز و فردا باشد؛ اما آیا مصدق چنان‌که آقای مجلسی می‌گوید، فقط مستظهر به حمایت مردم تهران بود؟ آن کشاورز شاهرودی که ۹هزارو ۷۰۰ ریال اندوخته سال‌های قبل خود را صرف خرید اوراق قرضه ملی کرد؛ یا حاج‌محمدجعفر کازرونی، صنعتگر اصفهانی که یک‌ میلیون تومان اوراق قرضه خرید یا آبادانی‌ها که بعد از تهران گوی سبقت را در همراهی با این ابتکار اقتصادی دولت مصدق ربودند، چطور دیده نمی‌شوند؟ همان‌گونه که دولتمردان ایرانی روی دیوار بی‌اعتمادی با آمریکا عکس کودتای ۲۸ مرداد را قاب می‌کنند و آمریکایی‌ها نیز در مرور پیشینه روابط‌شان با ایران همواره به نقش این کشور در سقوط مصدق اشاره می‌کنند، تاریخ نیز همواره و نه دوباره، مصدق را احضار می‌کند! احضار پاکدستی سیاسی و اخلاقی و مالی در عصر کشف فسادهای بزرگ، احضار استقلال‌طلبی و آزادی‌خواهی در دوره امنیت‌ستایی آزادی‌گریز و احضار اعتماد مردم به رئیس دولت‌شان در زمانه یأس و ناامیدی روشنفکران و جامعه از انتخاب‌شان. مصدق همواره در حال احضار به دنیای باقی است.

سرمقاله آقای احمد غلامی، سردبیر روزنامه «شرق» در ۲۲ اردیبهشت با عنوان «احضار دوباره مصدق» که به روحانی پیشنهاد داده بود برای پیروزی در دیپلماسی مستظهر به پشتیبانی مردم باشد، چنان‌که مصدق کرد؛ با این سؤال آقای فریدون مجلسی مواجه شد که کدام مصدق؟ «منظور مصدقی است که نتوانست قرارداد نفت را به سرانجام برساند و به قرضه ملی و چاپ اسکناس و «اقتصاد بدون نفت» متوسل شد تا با فداکاری مردمی که مستظهر به حمایت آنان بود، با فقر شرافتمندانه بسازند و مقاومت کنند، تا چه شود؟» (روزنامه شرق، ۲۳ اردیبهشت). پیش‌تر نیز آقای موسی غنی‌نژاد در مصاحبه با روزنامه «شرق» (۲۷ اسفند ۹۶) گفته بود: «تحولات بعدی ایران، به‌ویژه جنبه‌های منفی اقتصادی آن، یعنی اقتصاد بسته، خودکفا و ضددنیای خارج، همه تا حدود زیادی ریشه در جریان ملی‌کردن صنعت نفت دارد». در رأس منتقدان کارنامه «اقتصاد بدون نفت» عصر ملی‌شدن نفت، آقای کامران مؤید‌‌دادخواه، استاد اقتصاد دانشگاه نورت‌ایسترن آمریکا، قرار دارد که در مقاله‌ای با اشاره به نبود سرمایه‌گذاری دولتی در دوره مصدق و کاهش سرمایه‌گذاری بخش خصوصی به دلیل «محیط ناامن و نااطمینانی که به‌ویژه با قدرت‌گرفتن توده‌ای‌ها ایجاد شده بود»، مدعی ‌است «از یک‌سو تورم و از سوی دیگر نبود رشد و بی‌کاری دستاورد حکومت دکتر مصدق بود». تفاسیری از این دست، اقتصاد عصر مصدق را تیره و تباه و حاصل آن را به تعبیر آقای مجلسی «فقر شرافتمندانه مردم» تلقی می‌کند که علت‌العلل مشکلات همان‌ ملی‌شدن صنعت نفت بود و ناتوانی مجری آن در توافق نفتی با غرب. پیش از ملی‌شدن صنعت نفت، برنامه هفت‌ساله توسعه اقتصادی (13۳۵-۱۳۲۸) تدوین شده بود که بر توسعه روستا‌ها و تقویت زیربنای اقتصادی- اجتماعی از طریق پروژ‌ه‌های کم‌هزینه تأکید می‌کرد. ۳۷ درصد بودجه این برنامه از طریق درآمد نفت و ۳۱ درصد آن از طریق وام بانک جهانی پیش‌بینی شده بود (مصدق و نبرد قدرت در ایران، همایون کاتوزیان). آقای مؤید‌دادخواه مقاله‌ای دارد درباره اقتصاد دوره مصدق که گویای حقایقی است که تصویر شفافی از کارنامه آن دولت ارائه می‌دهد (ترجمه‌شده در سایت تاریخ ایرانی، اسفند ۱۳۹۲). او در این مقاله با استناد به گمرک ایران تأکید می‌کند از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲، با وجود نداشتن صادرات نفتی، رقم مجموع صادرات از مجموع واردات بیشتر شد.

حجم صادرات غیرنفتی از ۱۹۴ تُن در سال ۱۳۲۹ به ۴۴۴ تُن در سال ۱۳۳۲ رسید. دادخواه اشاره کرده که تورم بلافاصله بعد از رسیدن مصدق به مقام نخست‌وزیری شروع شد که ارتباطی به سیاست‌های او نداشت و دلیل آن افزایش نقدینگی یک سال پیش از دولت او بود. علاوه بر آن از سال ۱۳۳۰، حجم سرمایه‌گذاری به شدت افت کرد؛ سال ۱۳۳۱ وضعیت معکوس شد و رقم واقعی ناخالص سرمایه‌گذاری کمابیش رسید به‌‌‌ همان سطح سال ۱۳۲۹. اما سال ۱۳۳۲ سرمایه‌گذاری افت شدیدی داشت و سال ۱۳۳۳، با وجود کودتا و رفع خطر حزب توده، رقم واقعی سرمایه‌گذاری کماکان در‌‌‌ همان سطح سال ۱۳۳۲ باقی ماند. سؤال این است که اگر کاهش سرمایه‌گذاری به دلیل «قدرت‌گرفتن توده‌ای‌ها» بود؛ پس چطور در سال بعد از کودتا جهش مثبتی رخ نداد؟ این چه نوع «اقتصاد بسته» یا «تن‌دادن به تحریم» است که حتی آمار هم گواهی می‌دهد در سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲، ارزش صوری صادرات غیرنفتی ۴۱ درصد اما ارزش واقعی‌اش ۱۸ درصد بالا رفت. اگر مراد منتقدان نطق مصدق در سوم آذر ۱۳۳۰ در مجلس شورای ملی است که گفت: «ما باید در زندگی خود صرفه‌جویی کنیم و چندی با عسرت و سختی روبه‌رو شویم»، این گفتار ناظر به شرایط ویژه‌ای بود که تحریم‌های خارجی بر اقتصاد داخلی تحمیل می‌کرد؛ وگرنه آن برنامه اقتصادی که مصدق در ابتدای کار دولت خود به مجلس پیشنهاد داد، اتفاقا «اقتصاد با نفت» بود و تصریح شده بود که دولت عواید حاصل از ملی‌کردن نفت را به تقویت بنیه اقتصادی کشور و فراهم‌کردن موجبات رفاه و آسایش عموم تخصیص خواهد داد (مصدق، سال‌های مبارزه و مقاومت، جلد دوم، غلامرضا نجاتی). این در شرایطی است که موجودی نقد خزانه‌داری کل در روز اول تشکیل دولت مصدق (۱۲ اردیبهشت ۱۳۳۰) معادل ۵۲‌میلیون ریال و موجودی نقد سازمان برنامه دو‌هزارو ۸۰۰ ریال بود و جالب اینکه یکی از مدیران ارشد شرکت نفت ایران و انگلیس به مصدق گفته بود اگر دولت توانست یک ماه مملکت را بدون عایدات نفت اداره کند و به کار ادامه دهد، آن‌وقت باید قبول کنیم که صنعت نفت را ملی کرده است. دولت مصدق توانست دو سال بدون کمک خارجی موعود و عواید نفت مملکت را اداره کند و روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که دولت مصدق بر اثر کودتا سقوط کرد، حدود ۸۰۰ ‌میلیون ریال نقد و هزارو 200‌ میلیون ریال مطالبات و جنس موجودی داشت. پیش‌فرض منتقدان این است که تحریم‌های نفتی در دوره مصدق خودخواسته بود، نه تحمیلی؛ درحالی‌که مصدق برای شکستن تحریم‌ها فروش نفت به ایتالیایی‌ها را پی گرفت که بریتانیا حتی آن را هم برنتافت. دولت مصدق با ژاپن هم برای فروش نفت به توافق رسید، آرژانتین و چین نیز دیگر مشتریان ایران بودند. البته به‌‌ همان نسبت که این‌همانی مصدق با هر چهره سیاسی معاصر، روحانی یا ظریف، راهگشا نخواهد بود، تجربه‌های تاریخی ۲۸ ماه دولت مصدق، در تقلای توافق و خروج از تحریم، با تکیه بر عنصر اعتماد عمومی به نهاد دولت می‌تواند چاره‌ساز امروز و فردا باشد؛ اما آیا مصدق چنان‌که آقای مجلسی می‌گوید، فقط مستظهر به حمایت مردم تهران بود؟ آن کشاورز شاهرودی که ۹هزارو ۷۰۰ ریال اندوخته سال‌های قبل خود را صرف خرید اوراق قرضه ملی کرد؛ یا حاج‌محمدجعفر کازرونی، صنعتگر اصفهانی که یک‌ میلیون تومان اوراق قرضه خرید یا آبادانی‌ها که بعد از تهران گوی سبقت را در همراهی با این ابتکار اقتصادی دولت مصدق ربودند، چطور دیده نمی‌شوند؟ همان‌گونه که دولتمردان ایرانی روی دیوار بی‌اعتمادی با آمریکا عکس کودتای ۲۸ مرداد را قاب می‌کنند و آمریکایی‌ها نیز در مرور پیشینه روابط‌شان با ایران همواره به نقش این کشور در سقوط مصدق اشاره می‌کنند، تاریخ نیز همواره و نه دوباره، مصدق را احضار می‌کند! احضار پاکدستی سیاسی و اخلاقی و مالی در عصر کشف فسادهای بزرگ، احضار استقلال‌طلبی و آزادی‌خواهی در دوره امنیت‌ستایی آزادی‌گریز و احضار اعتماد مردم به رئیس دولت‌شان در زمانه یأس و ناامیدی روشنفکران و جامعه از انتخاب‌شان. مصدق همواره در حال احضار به دنیای باقی است.