بار تحملناپذیر دیدن
کالبدشکافی سال ۲۰۲۵ در عکسهای برگزیده ایپی
سال ۲۰۲۵ به روزهای پایانیاش نزدیک میشود و آسوشیتدپرس به روال هر سال، ۱۰۰ عکس برگزیده از خروجی دوربین عکاسانش را منتشر کرده است. تماشای آلبوم امسال، بیشتر از هر سال دیگری از عمر زیسته ما، حس خیرهشدن به درون مغاک دارد. مغاک هم خیرهتر از همیشه به درون ما چشم میدوزد و ما دوباره خودمان و کارنامه انسان را از دریچه دیجور و ناگوار مغاک میبینیم.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
کمالالدین دعایی: سال ۲۰۲۵ به روزهای پایانیاش نزدیک میشود و آسوشیتدپرس به روال هر سال، ۱۰۰ عکس برگزیده از خروجی دوربین عکاسانش را منتشر کرده است. تماشای آلبوم امسال، بیشتر از هر سال دیگری از عمر زیسته ما، حس خیرهشدن به درون مغاک دارد. مغاک هم خیرهتر از همیشه به درون ما چشم میدوزد و ما دوباره خودمان و کارنامه انسان را از دریچه دیجور و ناگوار مغاک میبینیم.
تا جایی که یادم میآید، گزیدههای تصویری سالانه هیچگاه تا این حد خالی از «امید» نبوده است. در ۱۰ سال گذشته، بنمایههای «پریشانی» و «پلشتی» هیچگاه اینقدر فراوانی نداشته است. ما فقط به رخدادهای مهیب و رخهای بهتزده در قاب عکسها نظر نمیکنیم، بلکه همزمان و دوباره، غامضه نظربازی و هرزهچشمی با «رنج» دیگران گریبان حواسمان را محکم میگیرد. اما قابهای امسال که هریک تردستانه لحظهای ساکن و ساکت از یک صحنه آشوبناک و سراسیمه از واقعیت را ثبت کردهاند، بیش از هر سال دیگر، با رنج ناظران و رنج «نظاره» پیوند دارند. «فاصله امن» با سوژهها، باریکتر و «ناامن»تر از همیشه است. در ۲۰۲۵، بیش از هر سال دیگر، بر لبه «آخرالزمان» ایستاده بودیم.
در سطحی فراتر، عکسهای ایپی احترام دوبارهای برای مدیوم عکاسی برمیانگیزد. از یک سو شاهد بودیم که سینما، سال به سال، زیر آوار شبیهسازیهای رایانهای و پردههای سبز و دنبالهسازیهای بیروح، شکوه و جادوی خود را ذرهذره میبازد. از آن سو، سیلاب «محتوا» و سلطنت «الگوریتم» در شبکههای اجتماعی، فضای دیداری و شنیداری مخاطبان را در واقعیتی مجازی و مصنوعی فرو برده است. رویاروی موج تصاویر فیلترشده، روتوششده و رایانهساخته، عکاسی، ساکت و فروتن و با وجود تمام کاستیهایش، آخرین سنگرهای «روایت» و «وثاقت» را نگه داشته است. سوژههای امسال که بیش از همیشه بازنمای بحران و تضاد است، پناهگاهی برای ما در گریز از بحران «پسا-حقیقت» فراهم میکند. مکث روی مناظر جنگ و ویرانی، اطمینانی تلخ میدهد که «واقعیت» وجود دارد؛ گزنده و خونرنگ.
عکسهای سال ۲۰۰۹ را به یاد میآورم که آشکارا مغلوب شور و شوق «تغییر» و «بله، ما میتوانیم» پس از پیروزی باراک اوباما بود. یا ۲۰۱۱، سال «میدان تحریر» و «اشغال والاستریت»؛ همان سال که مشتهای گرهکرده و گوشیهای هوشمند حریف تانکها و دیکتاتورها شد. اینها همه به خاطرهای خیالگونه میماند. در رئالیسم تلخ ۲۰۲۵، خبری از خیال خوش و رؤیای آرمانشهر نیست: مضمون غالب، «بقا» است.
در این ۱۰۰ لحظه که هریک روایتی مفصل بازمیگوید، «ایمان به تغییر جهان» و «عاملیت انسان» در حضیض است. صحنههایی از کشمکش معترضان و پلیس در لسآنجلس، نپال، آرژانتین، کنیا، مراکش و ماداگاسکار از برابر چشم ما میگذرد، ولی طنین «رهایی» و «بهبود» از آن اوضاع به گوش نمیرسد. پیکره سرنگونشده حافظ اسد بر فراز دیر عطیه در عکسی از غیث السید، با بتنهای خردشده میان دستوپا و آرماتورهای نمایان و تابخورده، فراتر از استعارههای بصری و دلالتهای سیاسیاش، مثل تعبیر دیریاب رؤیایی از ۱۴ سال پیش است. اما اینجا هم، عاملیت مفقود است و سکوت غلبه دارد. سرنگون، حتی با شبح سرنگونشده خود، هنوز بر سابقه و خاطره شهر اثرگذار است. چشمانداز برهوت و فرسایش، حس آخرالزمانی یک ناکجاآباد را القا میکند.
به هر روی، آدمیزاد بیش از هر زمان دیگر مقهور است: یا قربانی هیولای جنگ، یا اسیر خشم طبیعت.
سنگینتر از همه، سایه خونبار نسلکشی در غزه است. ۱۷ عکس از این مجموعه به رخدادهای این فاجعه پیوسته اختصاص دارد. گزینشگران ایپی تصاویری از مناظر این یک سال را برگزیدهاند که در دل چارچوب گستردهتر «بقا» و «آخرالزمان» جایگیر شده است. در عکسی که مریم دقه در ۹ اوت ۲۰۲۵ انداخته است، دندههای تکیده خردسالی را میبینیم که از زیر پوست برجسته شده و بدن را کژریخت کرده است. یا آشوب در سردخانه بیمارستان شفا را نمونه داریم (جهاد الشرافی، ۳۱ جولای) که زندگی و مرگ و زندگان و مردگان را به هم آمیخته و گلاویز مینمایاند. به همین ترتیب، تصاویر هجوم آوارگان برای دریافت خردکی خورش از آشپزخانههای سیار، یا «علی معروف» و مادرش «عایشه» که بر فراز ویرانههای خانهشان در جبالیا، در حوالی غروب، آتش روشن کردهاند. فضای اطراف، که روزگاری شهری بود و حالا زیر غبار سنگین بتن به تودههای ناهموار خاکستری بدل شده است، چهره این بازماندگان را به غارنشینانی شبیه میکند که فقط از آن شعلهها اندک رنگی به وجودشان نشسته است. فناوریهای جنگی و جنگافروزی دولتهای مدرن فقط یک نسل از فلسطینیان را به کام مرگ نکشانده، بلکه با محو سراسر نمودهای تمدن، قربانیان را به سر حد بدویّت، به بقای بیولوژیک محض، فرو نشانده است.
در وقایعنگاری این جنگ، خبری از جنگافزارها و عناصر جنگی متعارف نیست: ما صرفا پیامدهای مخوف و موحش چنگاندازی این هیولا را از نظر میگذرانیم. ما درآمیختگی بازگشتناپذیر مرگ و زندگی، بیپناهی گوشت و استخوان در آوار بتن و آهن را در قالب سندهای بالینی شاهدیم. به همین ترتیب است تصاویر زخمیان حملات روسیه به اوکراین، یا عکسهای مهاجران آواره در میان امواج خروشان آبهای آزاد، یا گرفتاران در چنگال مأموران فدرال آمریکا.
مضمون فراگیر دیگر، خروش طبیعت است. در این مورد، سوژهها در دل فضای روزمره با طغیان نوعی «امر والا» یا مهیب غافلگیر و رویاروی شدهاند. مثل تصویری که ایتن سوپ در ۷ ژانویه از آتشسوزیهای محله پسیفیک پلسیدس در لسآنجلس ثبت کرده است: محلهای که روزگاری با خانههای لوکس، چشماندازهای اقیانوسی و سبزینگی دلفریب خود شهرت داشت، اکنون در اشباع رنگ نارنجی و قرمز میسوزد و اخگرهایی که بر اثر وزش باد به سمت عکاس و بیننده عکس روانه است همچون گدازههای تنفس جانوری آتشخوار به نظر میرسد. اینجا با آخرالزمان محض روبهروییم بیمجال بقا. در قابی دیگر، اثر ماتیاس دلاکروا در ۳۰ اکتبر، پسا-فاجعه توفان ملیسا در بلکریور، جاماییکا را میبینیم. طغیان پدیدههای طبیعی، محیط زیست را از زیست تهی کرده است. مردی قرمزپوش که در میان آبهای جاری دوچرخهاش را رکاب میزند، واقعیت ترحمبرانگیز «بقا» در شرایط بحران را بازنمایی میکند. عکسهای دیگر هم تنه به تنه «سوررئالیسم اقلیمی» میزند، مثل آن خرس قطبی که روی پلههای یک ایستگاه تحقیقاتی متروکه در جزیره کلوچین روسیه دراز کشیده است. یا منظره یخچالهای طبیعی سوئیس که در تلاشی مذبوحانه با پارچههای سفید پوشانده و «پانسمان» شده تا از سرعت ذوبشدنش کاسته شود.
مرور ۱۰۰ عکس برگزیده ایپی از سال ۲۰۲۵، برای مخاطبی که قوای بصریاش با روتین «اسکرول» تنظیم شده و سیمکشی مغزش به نوسانهای دوپامین حساسیت یافته است، احتمالا آسان نیست؛ بهویژه کسانی که به تجویز روانشناسان از پیگیری «اخبار» خودداری میکنند. ولی حتی برای دنبالکنندگان تحولات جهانی، تأمل در این مجموعه تجربهای عمیقتر از آنچه طی یک سال گذشته دیدهاند و شنیدهاند به دست میدهد. این کارنامه آخر سال است. ما همهگیری شر و ابتذال آخرالزمان را با چشماندازهایی تکاندهندهتر از دیدههای پراکندهمان تجربه میکنیم و به فکر فرو میرویم.
آیا نقد دیرین همچنان صادق نیست که عکس با حذف پس و پیش ماجرا و فرازونشیب صحنه، سیاستزدایی و سوژهها را به ابژههایی برای دیدن بدل میکند؟ شوربختانه هنوز چنین است. بااینحال، عکس خبری، به رغم تمام کاستیهایی که دارد، لنگرگاهی برای مشاعر ما در عصر سلطه «محتوا» است. حسی شبیه دستیازیدن به طناب زمختی که در کمرکش گودالی مرگبار به چنگ آوردهایم. مثل خواندن رمانی از داستایفسکی و طعم تلخی که آگاهی از طبع هولناک بشری به جان ما میاندازد. صحنههایی سوگانگیز ولی هشداردهنده از رخدادهایی که هر آن ممکن است رخداد ما بشود. آلبومی مغتنم برای مبارزه با فراموشی و سرگرمی.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.