|

نگاهی به فیلم «پیرپسر» و نقدهای آن

موضوع برای فیلم‌ساز درگاه است نه پناهگاه

بعد از 9 سال رفتم سینما و فیلم «پیرپسر» را دیدم. می‌خواستم ببینم محرک ذوق ابواب جمعی سینما چگونه فیلمی است. حرف‌های متعدد از فیلم را خوانده یا شنیده‌ام؛ مثلا یک نفر این فیلم را لجنزار و کثافت و دیگری آن را حامل تفکر نئولیبرال و نئوداروینیسم می‌داند؛ بیچاره واژگان.

موضوع برای فیلم‌ساز درگاه است نه پناهگاه

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

 بعد از 9 سال رفتم سینما و فیلم «پیرپسر» را دیدم. می‌خواستم ببینم محرک ذوق ابواب جمعی سینما چگونه فیلمی است. حرف‌های متعدد از فیلم را خوانده یا شنیده‌ام؛ مثلا یک نفر این فیلم را لجنزار و کثافت و دیگری آن را حامل تفکر نئولیبرال و نئوداروینیسم می‌داند؛ بیچاره واژگان. حرف من این است که این حرف‌ها، مقام و مقر نقد ندارند و اساسا گویندگان این حرف‌ها منتقد نیستند. اگر فیلم «پیرپسر» متعلق به هنر فیلم باشد، قابل نقد است و اگر متعلق به صنعت سینما باشد که بخشی از صنعت فرهنگ است، به نقد نمی‌رسد؛ چون یک کالای سرگرم‌کننده است. مفهوم صنعت فرهنگ از مفاهیم نظریه‌پردازان انتقادی است که به لذت‌های سهل‌الوصول فرهنگی برای اقناع و انفعال فرهنگی توده‌ها می‌پردازد. برنامه‌های تلویزیونی و اغلب سریال‌ها بخشی از صنعت فرهنگ هستند. واقعیت این است که با یک بار تماشای یک فیلم جدی، این سؤال‌ها بی‌پاسخ می‌ماند.

وضعیت ایجابی برای یک فیلم کجاست؟ چه زمانی می‌شود یک فیلم را در ساحت هنر بررسی کرد؟

مقابل آینه می‌ایستیم و خودمان را می‌بینیم، اما همین توجه به موضوع ذی‌ربط به خودمان موجب می‌شود از ساختار آینگی غافل شویم. آینگی چیست؟ شعریت چیست؟ عکسیت چیست؟ ما نمی‌دانیم چون اینها چیز نیستند. چون آینگی چیز نیست، یک ساختار است، یک فضای انتزاعی است. آینگی ساختاری از من و شما و تصویرمان و آینه است. مثل معماری که یک ساختار از انسان و فضا و مواد و... است. مثل نقاشی که ساختاری از نقاش، ابزار، بوم، مخاطب و‌...‌ است. تصویر ما در آینه بخشی از ساختار آینگی است. پرتره ما در یک نقاشی، بخشی از ساختار پرترگی است که به نفع نقاشی مصادره می‌شود؛ یعنی تبدیل به نقاشی می‌شود. ما باید در آینه تجربه‌ای از تصویرمان داشته باشیم که در عکس یا نقاشی نداریم.

این تجربه ما از خودمان روبه‌روی آینه، امری ناشناخته است و حسش قابل بیان نیست. ساختار تکینه مدیوم‌های بصری، تجربه‌های متفاوت از یک موضوع را برای ما می‌سازند. پس ما به دنبال تجربه متفاوت از یک موضوع در نقاشی یا سینما یا هر مدیوم دیگر هستیم. پس موضوع اصلا و ابدا مهم نیست؛ آنچه مهم است، طرح آن موضوع و تبدیل آن موضوع به فیلم است. سینما یک موضوع را طرح می‌کند که سینما ظهور کند نه آن موضوع‌. موضوع سینما، خودش است.

اگر کارگردان یا فیلم‌نامه‌نویس همه تمرکزش را روی یک موضوع بگذارد، بیشتر یک گزارشگر یا جامعه‌شناس است تا فیلم‌ساز. اگر اکتای براهنی برای استقبال مخاطب به یک موضوع چالشی و جذاب پناه برده، پس فیلم نساخته است، یک گزارش اجتماعی ساخته است. اگر یک فیلم یا نقاشی‌ یا هر مدیوم دیگری مثلا ادبیات فقط به بازآفرینی یک موضوع بپردازد، در این صورت آن فیلم یا نقاشی امری دست‌دوم و ضعیف‌شده از آن موضوع است. موضوع در سینما درگاه ورود است و کارگردان با استفاده از سینما از موضوعی که به آن وارد شده است، خارج می‌شود و به موضوع پناهنده نمی‌شود. اگر یک کارگردان در موضوع گیر کند، سینما را فراموش کرده است. سینما واضع موضوع خودش است. سینما موضوع را از فرهنگ ذهنیات خارج کرده و به فرهنگ چشم وارد می‌کند.

اندیشه چشم در سینما فعال می‌شود. سینما صرفا امری ذهنی نیست، بلکه تجربه بدن زیسته (گوش و چشم) را هم بیشتر می‌کند. بدن زیسته یا LIVED BODY از مفاهیم پدیدارشناس بدن، مرلو پونتی است. تجربه نگاه یک پدر و پسر به همدیگر که هم‌زمان دلبسته یک نفر شده‌اند، برای چشم خاورمیانه‌ای بسیار نادر است؛ از این‌رو انتقال این تجربه از طرف کارگردان به بازیگرها ناممکن است. ما تعصب و غیرت را در چشم‌ها راحت‌تر می‌توانیم کارگردانی کنیم. از این‌رو کار براهنی سخت بوده است و در مورد حامد بهداد به موفقیت بیشتری می‌رسد. در صحنه‌هایی مثلا طنازی با نماهای پا و کفش یا صورت زیر دوش آب هم می‌شود چشمان‌مان را ببندیم.

خوشبختانه براهنی فیلم‌ساز خالق نیست. خلق یک امر تام و تمام است. او تکامل و تغییر تدریجی دارد؛ یعنی اسیر زیبایی خلق نمی‌شود؛ چون خلق پایان دارد، اما تکامل و تغییر تدریجی است و استمرار دارد. همان استمرار که در زیبایی‌شناسی امر والا وجود دارد ولی در امر زیبا قطع می‌شود.

اگر فیلمی موفق شود مخاطب را (به‌زعم دوستان به خاطر طرح یک ناهنجار) در جامعه عصبانی کند، باید از فیلم‌ساز تشکر کنید که از وظیفه هنری‌اش به نفع گزارش یک ناهنجار اجتماعی عقب‌نشینی کرده است تا بعد یک نفر مثل من بگوید فیلم نیست، گزارش یک قتل، نه ببخشید گزارش یک وصل است. تازه با وجود این فیلم‌های ناهنجارپرداز فرصتی است که این بار هم ادب را از بی‌ادبان بیاموزیم. و اما اکتای براهنی و منتقدانش (اگر منتقدی وجود داشته باشد) یا بهتر است بگویم مفسران فیلمش باید در فیلم دنبال ترم کانتی Disinterested pleasure باشند. دستیابی به لذت بی‌غرض در سینما بدون خروج از فرهنگ ذهنی ممکن نیست. براهنی در فیلم دنبال اغراض شخصی خودش است که حرفی بزند.

در‌واقع خودش را مالک فیلم می‌داند و این نوعی سودجویی شخصی است. حتی در بعضی از صحنه‌ها، شخصیت‌ها با مغز براهنی فکر می‌کنند و حرف می‌زنند. اینجا کارگردان نمی‌تواند جلوی کتاب‌خوان‌بودن و باسواد‌بودنش را بگیرد. منتقدانی هم که فیلم را هنجارشکن معرفی کرده‌اند، دنبال اهداف خودشان در فیلم هستند. اگر فرهنگ و اندیشه چشم در ساختن و دیدن فیلم همراه‌مان باشد، یاد می‌گیریم که تمام حقیقت نزد ما نیست. مغزها حقایق یکسان و مشترک دارند که موجب می‌شوند فیلم را حزبی ببینیم، اما حقیقت چشم‌ها تبدیل به بیانیه حزبی نمی‌شود.

مخلص کلام اینکه اگر فیلمی را لجن و کثافت توصیف کنیم، معلوم است که سینما را نشناخته‌ایم و موضوع را خیلی جدی گرفته‌ایم. در سینمای اصیل، موضوع کمترین تأثیر را در تماشاگر دارد. کارگردان، فیلم‌ساز است، مددکار اجتماعی نیست. امیدوارم از فردا سرویس‌های بهداشتی را در فیلم‌ها سانسور نکنند‌ یا حداقل سرویس‌های بهداشتی تمیز را نمایش دهند.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.