|

طرحی جدید برای بازسازی پیرپسر

‌نمایندگان مجلس به وزیر فرهنگ و ارشاد کارت زرد نشان دادند. یکی از دلایل این کارت زرد، مجوز اکران به فیلم پیرپسر بود که به نظر دوستان، موجب طلاق و فساد و تباهی در جامعه می‌شود. در همین راستا پیشنهاد می‌شود فیلم، براساس داستانی جدید بازسازی شود.

طرحی جدید برای بازسازی پیرپسر

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

آیدین سیارسریع

 

‌نمایندگان مجلس به وزیر فرهنگ و ارشاد کارت زرد نشان دادند. یکی از دلایل این کارت زرد، مجوز اکران به فیلم پیرپسر بود که به نظر دوستان، موجب طلاق و فساد و تباهی در جامعه می‌شود. در همین راستا پیشنهاد می‌شود فیلم، براساس داستانی جدید  بازسازی شود.

 پرده اول:

غلام (مردی متعهد، دلسوز و معتمد محل) که با مذاکرات مخالف است، وارد خانه می‌شود. هندوانه‌ای را که از میوه‌فروشی آسدمرتضی خریده، به داخل حوض می‌اندازد. علی و رضا (دو پسر جوان غلام) از شدت پرتاب هندوانه، خیس می‌شوند و لحظات مفرحی ایجاد می‌شود (دیالوگ پسرها: وااای! از دست شما آقاجون). غلام اعلام می‌کند که اخیرا در مغازه سمساری غمخوار، دختری به نام رعنا را دیده که به دلیل سیاست‌های اقتصادی غلط دولت، نمی‌تواند خانه‌ای برای خودش اجاره کند.

لحظه‌ای مکث؛ در اینجا ایدئال این است که پسرها بگویند «به ما چه ربطی داره آقاجون؟ ایشالا خدا کمکش کنه». غلام هم سری تکان دهد و بگوید: «واقعا جامعه بد شده» و همین‌جا فیلم تمام شود. اما متأسفانه ساختار دراماتیک دست‌و‌پای ما را بسته است.

غلام تأکید می‌کند که باید به دختر کمک کنند. پسرها نیز چنین نظری دارند. غلام می‌گوید واحد بالایی را به دختر اجاره می‌دهیم. برای آنکه دختر معذب نشود، خودمان از خانه می‌رویم بیرون و آواره کوچه و خیابان می‌شویم. پسرها موافقت می‌کنند و می‌گویند کاملا منطقی است.

 پرده دوم:

رعنا در حال اسباب‌کشی است. می‌بیند غلام و پسران دارند جمع می‌کنند تا بروند. رعنا می‌گوید کجا؟ برنج خیس کردم! غلام توضیح می‌دهد که ما می‌رویم تا شما راحت باشید. رعنا لبخندی می‌زند و می‌گوید من ابتدا تحت تأثیر فضای مجازی قصد داشتم تا مستقل زندگی کنم اما ناگهان نور آگاهی بر من تابید و منصرف شدم. بعد با دست به در ورودی خانه اشاره می‌کند. غلام و پسران بر‌می‌گردند و می‌بینند پدر و مادر رعنا چمدان به دست دم در ایستاده‌اند و به آنها لبخند می‌زنند. رعنا می‌گوید: آقاجون و مادرجون هم اومدن با من زندگی کنن! پدر رعنا رو به دختر می‌گوید: دخترم حالا که همه چیز به خوبی و خوشی حل شد، برو چایی بیار! کمی بعد رعنا با سینی چای به حیاط می‌آید. غلام با خنده می‌گوید: دستت درد نکنه دخترم. این چایی خوردن داره!

نگاه رعنا به نگاه علی گره می‌خورد. هر دو از شرم بر خود می‌پیچند. چای روی پای علی می‌ریزد و رعنا ریز می‌خندد. صاحب وانت که اثاث را آورده، از پدر رعنا می‌خواهد که حساب‌کتاب کند. غلام پیش‌قدم می‌شود و می‌گوید به جان این دو تا بچه اگه بذارم شما حساب کنید! پدر رعنا دست غلام را می‌گیرد و کارتش را به سمت صاحب وانت می‌گیرد و می‌گوید «نه! از این کارت بکشید!». کم‌کم کشمکشی جانانه بین غلام و پدر رعنا در‌می‌گیرد و در نهایت کتف غلام در‌می‌رود و پدر رعنا موفق می‌شود کارت را روی کارتخوان بکشد (این هم برای آن دسته از تئوریسین‌های فیلم‌نامه که می‌گویند کشمکش در پرده دوم باید بالا بگیرد).

 پرده سوم:

مراسم عروسی علی و رعنا در حیاط خانه غلام در حال برگزاری است. غلام به سلامتی عروس و داماد شیشه گلاب را سر می‌کشد و به پدر و مادر رعنا می‌گوید: ولی کاش این آقا رضای ما هم یه سروسامونی می‌گرفت. در همین لحظه، ناگهان دختری با حجب و وقار وارد عروسی می‌شود. جلوی پدر و مادر رعنا می‌ایستد و می‌گوید: «آقاجون! ننه! من دخترتونم! نعنا! خواهر رعنا. منو وقتی دو سالم بود گم کردید. حالا من پیدا شدم». پدر رعنا در‌حالی‌که می‌لرزد، می‌گوید از کجا معلوم تو بچه مایی؟ نعنا دستش را می‌آورد جلو و می‌گوید یه ماه‌گرفتگی روی آستین مانتوی منه. دقیقا مثل آستین مانتوی رعنا. پدر و مادر به گریه می‌افتند و لحظات بسیار دراماتیکی رقم می‌خورد. همان شب، در جهت آسان‌سازی ازدواج، مراسم را دو تا یکی می‌کنند و علی با رعنا و رضا با نعنا ازدواج می‌کنند. دوربین  تیلت ‌آپ می‌کند و روی تصویر ماه ثابت می‌ماند.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.