جنازه اهالی فرهنگ بر زمین مانده
قطعه نامآوران قرار بود برای اهالی فرهنگ و نامآوران این عرصه باشد. همه آنان که بهگونهای برای ایران و اعتلای فرهنگ تلاش کردهاند. یادمان هست که مهران قاسمی و احمد بورقانی از اولین کسانی بودند که در این قطعه آرمیدند، هر دو در فاصلهای اندک. اما به نظر میرسد یک مصوبه شورای شهر تهران طی چند سال گذشته، سدی بر سر راه اهالی فرهنگ شده است.


قطعه نامآوران قرار بود برای اهالی فرهنگ و نامآوران این عرصه باشد. همه آنان که بهگونهای برای ایران و اعتلای فرهنگ تلاش کردهاند. یادمان هست که مهران قاسمی و احمد بورقانی از اولین کسانی بودند که در این قطعه آرمیدند، هر دو در فاصلهای اندک. اما به نظر میرسد یک مصوبه شورای شهر تهران طی چند سال گذشته، سدی بر سر راه اهالی فرهنگ شده است. طبق این مصوبه دیگر امضای معاونت فرهنگی یا وزیر فرهنگ کافی نیست تا بتوانند با خیال راحت در این مکان به خاک سپرده شوند. طبق این مصوبه فقط دارندگان نشان درجهیک فرهنگی-هنری یا برندگان جایزه کتاب سال یا یک جایزه دولتی میتوانند در این مکان بیارامند.
اما طی هفته گذشته اتفاقی عجیب افتاده و پیکر یک شاعر مدتهاست بر زمین مانده است. به گزارش ایسنا حدود یک هفته از درگذشت شهرام شاهرختاش میگذرد، اما پیکر این شاعر هنوز بلاتکلیف مانده است.
اعظم کیانافراز، ناشری که مجموعه کامل اشعار شهرام شاهرختاش را در انتشارات افراز منتشر کرده، دراینباره نوشته است: «چهارشنبه که خبر درگذشت شهرام شاهرختاش را به ایسنا دادم، نمیدانستم مراحل اداری و... کفنودفن اینقدر پروسه سختی باشد. تا شنبه و یکشنبه، سه بار رفتوآمد به پزشکی قانونی کهریزک، کلانتری و نهادهای دیگر لازم بود تا بتوانیم پیکر را تحویل بگیریم.
از این بخش بگذریم. اما آنچه مهمتر است: از همان لحظه اول، پیگیر بودم که ایشان در قطعه نامآوران آرام گیرد؛ هم برای نامش و هم برای اینکه شاهرختاش در تمام زندگیاش درویشوار زیست، چیزی نیندوخت، چیزی نخواست. در اتاقی کوچک و بدون کمترین امکاناتی در زیر پله زندگی میکرد... حالا هم که نیست، قبرهای قطعههای جدید، سهطبقهاند و... . این سرنوشت نهایی شاعری است که نیمقرن، بیهیاهو، برای فرهنگ این سرزمین نوشت؛ مزاری بیسنگ.
بعد از تماسهای بسیار و پیگیری، نهایتا شنبه صبح معاونت فرهنگی وزارت ارشاد نامه را صادر کرد. البته پیشتر گفتند شورای شهر برای دفن در قطعه نامآوران قانون تازهای گذاشته: داشتن نشان درجهیک فرهنگی-هنری، جایزه دولتی یا امثال آن. با کلی توضیح که شاهرختاش، شاعر پیشکسوتی است، بیش از 50 سال کار فرهنگی کرده و با همراهی و پیگیری برخی، نامه را دادند و نامه را گرفتیم.
اما بعد از چندین بار پیگیری، شورای شهر گفت چون هیچکدام از شروط مصوب را ندارد و نامه وزارتخانه هم بهتنهایی کافی نیست، نمیتوانند مجوز دفن در قطعه نامآوران را صادر کنند. مهندس مربوطه نامه را دیده و رد کرده که ضمیمه نامه فقط مجموعه کامل اشعارشان و کتابهایش است و مدارک دیگر مثل جایزه دولتی و نشان درجهیک هنری-فرهنگی و... نیست.
گفتم او از معدود بازماندگان نسل طلایی شعر معاصر بود، از دهه 40 در فردوسی و آیندگان نقد مینوشت، سالها در همین خاک ماند، نه رفت، نه حمایتی خواست، نه سهمی مطالبه کرد و کسی را اینجا ندارد و... فقط حالا، در مرگ، دو متر خاک میخواهد که آن هم دریغ میشود؟
پاسخ دفتر شورای شهر این بود: قانون است. حق و ناحق میشود! گفتم: استثنا وجود دارد و مگر مرگ بزرگان این خاک خودش استثنا نیست؟
اگر دادن دو متر خاک به شهرام شاهرختاش و هر نویسنده و شاعری که برای فرهنگ و هنر این ملک قدمی برداشته و قلمی زده، «حق و ناحق» را در این مملکت به هم میریزد، پس وای به حال این نظم و خاک و قانون».
اما در این میان یک شاعر دیگر قدم پیش گذاشته است و اعلام کرده که سهمیه گور من برای آن پیرمرد. اکبر میرجعفری، خطاب به اعضای شورای شهر تهران نوشته است: «من نشان درجهیک هنری دارم. پس اگر به اعتبار این نشان، قبری در گورستانی به بنده تعلق میگیرد، آن را بدهید به پیرمرد شاعری که چند روز است جنازهاش بر زمین مانده است. اگر هم تا آن زمان جوانمردی پیدا شد و پیکر آن مرد را به گور سپرد، سهمیه گور من باشد برای خودتان. اصلا یکی از بستگانتان را در آن چال کنید. جنازه مرا ببرید پشت آبادی زادگاهم زیر خاک کنید. همانجا که قبرستانی نیست و زمینش مفت است».
او همچنین خطاب به وزارت ارشاد نوشته است: «ظاهرا اگر دو یا سه نفر از دارندگان نشان درجهیک، در حق شخصی ثالث شهادت دهند که او مستحق نشان درجهیک است، به او هم همین درجه را تقدیم میکنید. همین امروز اگر 10 نفر شهادت دهند که شهرام شاهرختاش لایق نشان درجهیک است، به او این نشان را میبخشید تا مشکل در خاک رفتنش حل شود؟ زندگی سخت است؛ توقع داشتم مرگ ابتدای آسایش باشد، اما میبینید که چنین نیست. پیکر شهرام شاهرختاش یک هفته است که در سردخانههای شهر سرگردان است. زنی که با او نسبتی خونی ندارد، همت کرده است تا او را با احترام راهی خانه ابدی کند، اما تا این لحظه نتوانسته است. کاش بتواند، کاش میتوانستیم کمکش کنیم».
به نظر میرسد وقت آن است که وزارت فرهنگ و ارشاد گامی پیش بگذارد و در همکاری با انجمنهای صنفی قدمی برای مرگ و خاکسپاری اهالی فرهنگ و رسانه بردارد. این حداقل کاری است که در این زمانه میداشت، در زمانهای که مرگ ارزان است و در یک روز دو نفر از اهالی جوان رسانه فوت میکنند.