|

دولت پزشکیان و فرسایش تدریجی ظرفیت حکمرانی

تحلیلی از استعاره «قورباغه‌ای که آرام‌آرام پخت»

‌‌تحلیل تحول دولت‌ها در علوم سیاست‌گذاری نشان می‌دهد فرسایش ظرفیت حکمرانی معمولا نه از مسیر بحران‌های ناگهانی، بلکه از طریق روندهای آرام، تراکمی و تدریجی رخ می‌دهد؛ روندهایی که در ادبیات سیاست‌گذاری از آنها با مفاهیمی همچون انحراف نهادی (Institutional Drift)، تله ظرفیت (Capacity Trap)، فشار بیش‌بار حکمرانی (Overload Model) و اختلال در هماهنگی اجرائی (Executive Coordination Failure) یاد می‌شود.

‌‌تحلیل تحول دولت‌ها در علوم سیاست‌گذاری نشان می‌دهد فرسایش ظرفیت حکمرانی معمولا نه از مسیر بحران‌های ناگهانی، بلکه از طریق روندهای آرام، تراکمی و تدریجی رخ می‌دهد؛ روندهایی که در ادبیات سیاست‌گذاری از آنها با مفاهیمی همچون انحراف نهادی (Institutional Drift)، تله ظرفیت (Capacity Trap)، فشار بیش‌بار حکمرانی (Overload Model) و اختلال در هماهنگی اجرائی  (Executive Coordination Failure) یاد می‌شود. دولت‌ها زمانی به این وضعیت نزدیک می‌شوند که نه توان اصلاحات بنیادین را دارند، نه قادرند به‌طور مؤثر از ریزش سرمایه انسانی جلوگیری کنند‌ و نه می‌توانند میان ساختار سیاسی، تیم اجرائی و برنامه‌های سیاستی خود انسجام ایجاد کنند. این شرایط باعث می‌شود دولت، حتی در حالی که به‌ظاهر در مسیر اولیه حرکت می‌کند، به‌ تدریج از اهداف اعلام‌شده فاصله بگیرد و توان اجرای سیاست‌ها را از دست بدهد.در چنین چارچوبی، استعاره «قورباغه‌ای که آرام‌آرام پخت» نه یک برچسب احساسی، بلکه ابزار تحلیلی دقیقی است برای فهم این نوع فرسایش تدریجی. در این نوع فرایند، آب هرگز ناگهان به نقطه جوش نمی‌رسد، بلکه دمای ناکارآمدی آرام‌آرام بالا می‌رود، در حالی‌ که دولت تصور می‌کند همچنان کنترل اوضاع را در دست دارد. آنچه این استعاره را برای تحلیل دولت پزشکیان مناسب می‌‌کند، دقیقا همین ویژگی است: نشانه‌های کاهش ظرفیت، پیوسته اما غیردراماتیک‌ هستند و اگر در زمان مناسب دیده نشوند، فرایند اصلاح دیر یا غیرممکن خواهد شد.

یکی از نخستین مصادیق این فرسایش، انحراف نهادی  (Institutional Drift) است؛ یعنی فاصله تدریجی میان اهداف اعلام‌شده و عملکرد واقعی نهادها. دولت پزشکیان با شعار استفاده از نخبگان، ترمیم اعتماد عمومی و افزایش قابلیت اجرائی آغاز شد، اما روند ریزش نخبگان در ماه‌های اخیر -از خروج دکتر محمدجواد ظریف تا استعفای اخیر دکتر فیاض‌ زاهد از شورای اطلاع‌رسانی دولت- نشانه‌ای روشن از ازهم‌گسیختگی انتظارات نهادی است. چنین ریزشی نه‌تنها توان کارشناسی دولت را کاهش می‌دهد، بلکه دولت را وارد تله ظرفیت 

(Capacity Trap) می‌کند؛ وضعیتی که در آن انتظارات از دولت بالا می‌ماند، اما ابزارهای تحقق آن روز به‌ روز کم‌اثرتر می‌شود. هم‌زمان، دولت با مسئله‌ای روبه‌رو است که در نظریه‌های حکمرانی به‌عنوان اختلال در هماهنگی اجرائی (Executive Coordination Failure) شناخته می‌شود. بخشی از این اختلال ناشی از انتصاب افرادی در پست‌های کلیدی است که نه تجربه سیاستی کافی دارند و نه قدرت هماهنگ‌سازی شبکه گسترده دولت را. این نوع انتصاب‌ها که بر حلقه محدود نزدیکان تکیه دارد، بدون آنکه الزامات تخصصی و ظرفیت تحلیلی لازم را در نظر بگیرد، باعث می‌شود مرکز دولت به‌جای آنکه موتور هماهنگ‌کننده باشد، به نقطه تولید ناهماهنگی تبدیل شود. به‌ تدریج هر دستگاه روایت خود را می‌سازد، اولویت‌های مستقل تعریف می‌کند‌ و دولت از توان ساختن دستور کار واحد دور می‌شود.

این وضعـــیت بـــا 

فشار بیش‌بار حکمرانی 

(Overload Model) ترکیب می‌شود؛ یعنی دولت بیش از ظرفیت موجود بر دوش خود مأموریت قرار می‌دهد، از دیپلماسی اقتصادی تا تحول در نظام رفاه و بازآرایی سیاست خارجی. چنین گستردگی‌ای بدون متناسب‌سازی با منابع، توان کارشناسی و ساختار سازمانی سبب می‌شود دستگاه اجرائی بیش از حد پراکنده و فرسوده شود و سیاست‌ها، به‌جای آنکه در سلسله‌مراتب تصمیم‌گیری پالایش شوند، در مراحل ابتدایی متوقف بمانند. اما شاید عمیق‌ترین عامل فرسایش ظرفیت حکمرانی در دولت پزشکیان چیزی باشد که می‌توان آن را 

پارگی پالیتی (Polity Fragmentation)

 نامید؛ مفهومی که به شکاف میان سه محور بنیادین حکمرانی اشاره دارد: اختیار، مسئولیت و پاسخ‌گویی. هنگامی که اختیارها در سطحی توزیع می‌شود که با سطح مسئولیت یا پذیرش سیاسی متناسب نیست‌ و هنگامی که مسئولیت‌ها به افرادی سپرده می‌شود که باور یا پایبندی لازم به دستور کار دولت ندارند، یک «پالیتی گسسته» شکل می‌گیرد. در این ساختار، حتی اگر رئیس‌جمهور برنامه‌ای روشن داشته باشد، ساختار سیاسی و اداری دولت از آن پشتیبانی نمی‌کند؛ زیرا اختیارها پراکنده شده، مسئولیت‌ها نامتقارن و پاسخ‌گویی تقریبا ناممکن شده است. سیاست‌گذاری در چنین بستری دچار وضعیتی می‌شود که در ادبیات علوم سیاسی شکست در حکمرانی تفویض‌شده 

(Delegated Governance Failure) نام دارد. دولت بخش‌هایی از مسئولیت‌های کلیدی را به کنشگران سیاسی‌ای سپرده که گاه در سطح ایدئولوژیک یا گفتمانی با اهداف دولت زاویه دارند. این بازیگران که در واقع حامل تصویری دیگر از سیاست‌ هستند، نه به دستور کار دولت دلبستگی دارند و نه خود را در برابر اهداف رئیس‌جمهور پاسخ‌گو می‌دانند. نتیجه آن، قطع پیوند میان سیاست‌ورزی 

(Politics) و سیاست‌گذاری 

(Policy) است؛ یعنی سیاست‌ورزی انجام می‌شود، اما به سیاست قابل اجرا 

ترجمه نمی‌شود.

تمام این فرایندها، در نهایت دولت را به سمت گسیختگی سیاستی (Policy Incoherence) سوق می‌دهند؛ وضعیتی که در آن دولت قادر نیست روایت واحد، راهبرد واحد و چارچوب تحلیلی مشترکی ارائه کند. هر نهاد بخشی از واقعیت را می‌بیند، هر فرد از چشم‌انداز خود سخن می‌گوید و افکار عمومی با مجموعه‌ای از پیام‌های نامنسجم مواجه می‌شود. این گسیختگی در سطح روایت، گسیختگی در سطح اجرا را به دنبال دارد‌ و مجموعه این چرخه همان مسیری است که استعاره «پخت آهسته» آن را توضیح می‌دهد: فرسایش در نقطه جوش رخ نمی‌دهد؛ در نقطه‌ای رخ می‌دهد که دما به اندازه‌ای بالا رفته که بازگشت به حالت نخست دشوار شده است، اما هنوز هیچ‌کس باور نمی‌کند باید از ظرف بیرون پرید.

دولت پزشکیان هنوز به نقطه غیرقابل بازگشت نرسیده‌، اما نشانه‌های فرسایش ساختاری در آن کاملا قابل مشاهده است. بازگشت به مسیر مستلزم ترمیم فوری حلقه مرکزی تصمیم‌سازی، بازسازی انسجام پالیتی، بازآرایی انتصابات بر‌اساس توان کارشناسی و نه وفاداری سیاسی و تعریف دستور کار محدود و قابل اجراست.

 اگر چنین تصمیم‌هایی گرفته شود، استعاره «قورباغه‌ای که آرام‌آرام پخت» صرفا یک هشدار باقی خواهد ماند، اما اگر روند فعلی ادامه یابد، این استعاره ممکن است به توصیفی از واقعیت حکمرانی ایران تبدیل شود؛ واقعیتی که در آن ظرفیت دولت نه با انفجار که با آرام‌ترین و تدریجی‌ترین مسیر ممکن تحلیل می‌رود.

 

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.