|

جنگ اوکراین و نتایج محتمل برای روسیه و غرب

هر چند در طول زمان هزینه‌های جنگ، مشکلاتی را در کشورهای غربی ایجاد کرده موجب بحث‌هایی بین سیاستمداران شده اما تقریبا غیر ممکن است که سیاستمدارن آمریکایی و اروپایی هدفی استراتژیک مانند پیوستن اوکراین به بلوک غرب را فراموش کنند، به ویژه که پس از سال‌ها اقدامات سیاسی و تبلیغاتی، این هدف کاملا در دسترس است.

مرتضی شربیانی

رد لایحه کمک‌های آمریکا به اوکراین و اسرائیل و برخی اظهار نظرهای رهبران غربی، گمانه‌زنی‌هایی را در کشور دامن زد که در آنها پیش بینی می‌شود بلوک غرب با رها کردن اوکراین و پرهیز از ادامه کمک‌های اقتصادی و نظامی به این کشور، زمینه لازم را برای پیروزی کامل روسیه و دستیابی آن به تمام اهداف اعلام شده‌اش، فراهم آورده. در واقع چنین به نظر می‌رسد که برخی سیاستمداران و کارشناسان با بی‌توجهی عمدی یا سهوی به شکل توزیع قدرت در نظام بین‌الملل و اهداف بازیگران در این عرصه، تحلیل‌هایی را ارائه می‌دهند که احتمال تحقق آن بسیار بعید می‌نماید. این در حالی است که برای پیش‌بینی نتایج یک بحران بین‌المللی در ابعاد جنگ اوکراین، لازم است که در کنار پیگیری تحولات مرتبط و تعمق در ریشه‌های بحران، اهداف اصلی طرفین را نیز مد نظر قرار داده با توجه به فرایند وقایع، امکان دستیابی طرفین به اهداف مد نظر را مورد بررسی قرار داد. در این راستا برای پیش‌بینی دستاوردهای روسیه در حمله نظامی به اوکراین، ضروری است که ابتدا نگاهی به سیاست‌های استراتژیک روسیه در سال‌های پس از فروپاشی اتحاد شوروی داشته باشیم و سپس با تبیین این استراتژی‌ها، ببینیم که چه میزان از این اهداف در پایان جنگ با اوکراین شانسی برای تحقق دارد.

روسیه در سال‌های پس از فروپاشی اتحاد شوروی شرایط بسیار آشفته‌ای را تجربه می‌کرد و شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن در بدترین وضعیت ممکن قرار داشت. خصوصی‌سازی بی‌ضابطه و فساد آلود در کنار تضعیف ارتش و دیگر نهادهای امنیتی، شرایطی را ایجاد کرده بود که حتی احتمال فروپاشی روسیه پس از فروپاشی اتحاد شوروی دور از ذهن نبود. با این حال و حتی در این شرایط آشفته نیز روسیه با گسترش ناتو مخالفت کرده از توسعۀ آن به شدت نگران بود. روسیه ناتو را با توجه به فلسفۀ وجودی آن نهادی در تقابل مستقیم با خود می‌دید در حالی که آمریکا ناتو را ساختار حامی نظام سرمایه‌داری جهانی می‌دانست که وظیفۀ حفاظت نظامی و امنیتی از نظام سرمایه‌داری را در برابر نیروهای معارض با آن در دنیای پس از جنگ سرد بر عهده خواهد داشت.

البته بدیهی است روسیه در آن شرایط آشفته اصلا به هیچ وجه امکان تقابل و اقدام عملی علیه سیاست‌های آمریکا جهت گسترش ناتو را نداشت.

پوتین از زمان به قدرت رسیدن در سال ۱۹۹۹ توجه خود را به ایجاد ثبات و امنیت در روسیه معطوف کرد و با رویکردی اقتدارگرا و استفاده از قدرت نظامی و امنیتی جمهوری‌های استقلال طلب را سرکوب کرد و باندهای مافیایی را از بین برد و موجبات ثبات اقتصادی و سیاسی را در روسیه فراهم آورد. این رویکرد موجب شد در دومین دوره ریاست جمهوری پوتین امکان رقابت و رویارویی با غرب را پیدا کرد. اما در فاصله زمان فروپاشی شوروی تا در نیمه دوم دهه اول قرن بیستم کشورهای شرق اروپا و جمهوری‌های حوزۀ بالتیک مراحل عضویت در ناتو را طی کرده و ناتو و اتحادیه اروپا عضو شده بودند. لذا پوتین در شرایط جدیدی که پیش روی خود می‌دید مرزهای اتحاد شوروی سابق ( بدون کشور های حوزه بالتیک ) را حوزۀ نفوذ خود در نظر گرفت و تلاش خود را بر دور کردن آمریکا و نهاد های غرب از این مرزها قرار داد.

در این چارچوب اوکراین به مهم‌ترین آوردگاه روسیه با آمریکا و متحدانش تبدیل شد. اوکراین دومین کشور بزرگ اروپا ( بعد از روسیه ) بود با منابع و امکانات قابل توجه که پیوستگی فرهنگی و مذهبی گسترده‌ای با روسیه داشت اما پس از انقلاب نارنجی در سال ۲۰۰۵ دولتی غربگرا در آن قدرت را به دست گرفته بود. روسیه تلاش نمود با انواع اقدامات اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی اکراین را به کشوری تحت نفوذ و متحد خود همچون روسیۀ سفید و کشورهای آسیای میانه تبدیل نماید. اقدامات روسیه در این مسیر موفق بود و ویکتور یانکوویچ سیاستمدار طرفدار روسیه در انتخابات سال ۲۰۱۰ به پیروزی رسید. اما تمرکز غرب بر اوکراین موجب نفوذی ریشه دار در این کشور و افکار عمومی آن شده بود، ضمن اینکه قدرت اقتصادی و رسانه‌ای آمریکا و متحدانش مجال محدودی را برای مانور روسیه در اوکراین فراهم آورده بود. در نوامبر سال ۲۰۱۳ پس از آنکه یانکوویچ توافقنامه همکاری و تجارت آزاد با اتحادیه اروپا را تأیید نکرد، این اقدام موجب مجموعۀ اعتراضاتی شد که در فوریۀ ۲۰۱۴ به برکناری یانکوویچ انجامید. به دنبال این تحولات روسیه به سرعت واکنش نشان داد و پس از تصرف کریمه این شبه جزیره را به خاک خود منضم نمود.

الحاق کریمه به روسیه و به دنبال آن کمک به جدایی طلبان شرق اوکراین، اقداماتی بود که روسیه جهت مجبور کردن اوکراین به پیروی از روسیه و یا لااقل بی‌طرف ماندن، انجام داد. در واقع به نظر می‌رسد پوتین بعد از موفقیت عملیات نظامی در چچن، اوستیا و سوریه اعتماد به نفس زیادی جهت انجام عملیات نظامی پیدا کرده بود و توجه و صبر مورد نیاز را برای تحرکات و اقدامات سیاسی، اقتصادی و تبلیغاتی را نداشت. اما اقدامات نظامی، اثر معکوس داشت و با شعله‌ورتر کردن آتش احساسات ضد روسی در اوکراین، در عمل سرعت حرکت اوکراین به سمت اتحاد با غرب را بیشتر کرد. با تغییر قانون اساسی اکراین در سال ۲۰۱۹ و اعلام استراتژی امنیت ملی این کشور در سال ۲۰۲۰ که هر دو با هدف الحاق اوکراین به اتحادیه اروپا و ناتو انجام گرفت، عزم روسیه برای دست زدن به اقدام نظامی گسترده در اکراین افزایش یافت.

پوتین در طی مقاله‌ای که در جولای ۲۰۲۱ منتشر شد اکراین و روسیه را حامل یک فرهنگ معرفی نمود و خواستار اتحاد این دو کشور شد. شکل حملۀ روسیه و هجوم به خارکف و کیف نیز نشان از آن دارد که هدف روسیه اشغال کامل اوکراین و ایجاد یک حکومت وابسته در آن بود. اما متوقف شدن نیروهای روسی و فرسایشی شدن تدریجی جنگ، دستیابی به این هدف را غیر ممکن کرد. همزمان تحریم‌های گسترده غرب، اخراج روسیه از مسابقات ورزشی و در نهایت تحت تعقیب قرار گرفتن پوتین از طرف دیوان بین‌المللی کیفری، نفوذ و اعتبار بین‌المللی روسیه را به شدت تحت تأثیر قرار داد، به نحوی که به راحتی می‌توان گفت نفوذ و قدرت امروز روسیه بسیار کمتر از ۲۴ فوریۀ ۲۰۲۲ ( زمان آغاز تهاجم روسیه ) می‌باشد.

هر چند در طول زمان هزینه‌های جنگ، مشکلاتی را در کشورهای غربی ایجاد کرده موجب بحث‌هایی بین سیاستمداران شده اما تقریبا غیر ممکن است که سیاستمدارن آمریکایی و اروپایی هدفی استراتژیک مانند پیوستن اوکراین به بلوک غرب را فراموش کنند، به ویژه که پس از سال‌ها اقدامات سیاسی و تبلیغاتی، این هدف کاملا در دسترس است. البته با توجه به شرایط به نظر می‌رسد که اوکراین برای همیشه کریمه و دونباس را از دست خواهد داد و روسیه این مناطق را تخلیه نخواهد کرد، اما پس از پایان این جنگ می‌شود مطمئن بود که اکراین برای همیشه کشوری همراه با غرب خواهد ماند، ضمن اینکه زخم‌های حاصل از درگیری دو کشور و جدایی بخش‌هایی از آن، باعث خواهد شد که نفرتی عمیق از روسیه در افکار عمومی مردم اکراین نهادینه گردد که حتی اجازه عادی شدن روابط دو کشور را نیز نخواهد داد.

روسیه بزرگترین کشور جهان است و اضافه شدن ۱۰۰ یا ۲۰۰ هزار کیلومتر مربع به آن چندان اهمیتی ندارد. تمامیت ارضی اوکراین هم حتما برای ملی گرایان اوکراینی بسیار مهم است، اما به نظر نمی‌رسد که این موضوع چندان برای غرب حائز اهمیت باشد. مهم تمامیت کشوری به نام اوکراین است که در آینده نزدیک متحد غرب و دشمن روسیه خواهد بود و این همان چیزی است که غرب بدنبال آن بود و روسیه با تمام توان سعی داشت از آن جلوگیری کند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها