|

نامه به اروپا مأموریت غیرممکن‌

ارتباط پستی با خارج از کشور، برای شهروندانی که با اقلا هشت میلیون ایرانیِ مهاجرت‌کرده در طول نیم‌قرن اخیر در تماس هستند، قاعدتا نباید کار سخت یا خیلی گرانی باشد. اما هست.

ارتباط پستی با خارج از کشور، برای شهروندانی که با اقلا هشت میلیون ایرانیِ مهاجرت‌کرده در طول نیم‌قرن اخیر در تماس هستند، قاعدتا نباید کار سخت یا خیلی گرانی باشد. اما هست. هفته گذشته، بعد از سال‌ها، فرستادن یک نامه ساده به اروپا با اداره پست خودمان، علاوه بر اینکه کلی وقتم را گرفت، در ارزان‌ترین شرایط ارسال، دو میلیون تومان‌ برایم آب خورد. در‌حالی‌که اگر می‌خواستم آن نامه کوچک را با شرکت‌های خصوصی مطمئن‌تر و سریع‌تر پست بین‌المللی بفرستم، قیمت آن پنج میلیون تومان می‌شد. تازه در اداره پست مرکزی واقع در چهارراه لشکر به من گفتند‌ شانس آورده‌ای! معمولا ما برای جاهای دیگر اروپا دو‌میلیون‌و 600 هزار تومان می‌گیریم. و برایم شرح مبسوطی دادند از اینکه پست هوایی به سایر نقاط جهان از طریق شرکت هواپیمایی کشور همسایه جنوبی جابه‌جا می‌شود و گرانی‌اش از آن‌رو است که عملا کار بسیار دشواری است. در این دنیای سرعت و دقت هزاره سوم، من که متقاعد نشدم. داستان را مو‌به‌مو می‌نویسم؛ شاید شما قبول کنید یا لااقل سری تکان دهید.‌

گواهی فوت پدر دوستم را خیلی سریع با پارتی‌بازی گرفتم. در ادارات معمولا اگر آشنایی نداشته باشی، باید مدت‌ها بدوی و منتظر بمانی. گواهی در یک کاغذ A5 یعنی نصف کاغذ معمولی A4، به دستم رسید. ترجمه‌اش هم بالاخره در یک صفحه معمولی، با اندکی پرس‌و‌جو و مراجعه به دو محل مختلف، در دارالترجمه سوم انجام شد و اگرچه مُهر رسمی دولت روی آن نخورد (زیرا شناسنامه متوفی بعد از چهل و چند سال که از فوتش می‌گذشت، در دسترس نبود)، من بالاخره تصمیم گرفتم دوباره به آن اداره‌ای که رئیس‌اش گفته بود «‌نگران نباشید، حتما تأیید می‌کنند و مهر رسمی می‌زنند!» مراجعه نکنم‌ و با توکل به خدا، ترجمه را با همان مُهر مترجم برای دوستم بفرستم.

البته نمی‌توان نادیده گرفت که به یُمن شبکه‌های مجازی، دیگر ارتباطات از طریق نامه‌نگاری جای خود را به تلفن‌های مجانی و فوری از طریق اپلیکیشن‌های رایج همچون واتس‌اپ، تلگرام و...‌ در گوگل داده است‌ و امروزه دیگر مثل قدیم مردم لازم نیست به تلفن‌خانه میدان توپخانه بروند و ساعت‌ها در صف بایستند تا صدای عزیزشان را بشنوند‌ و نیز هر روز به اداره پست مراجعه نمی‌کنند تا نامه‌ای را تمبر بزنند و در صندوق پست بیندازند. همه کار با گوشی‌های جادویی‌مان انجام می‌شود. اما این تغییرات نباید باعث شود که اگر کسی بخواهد پاکت نامه‌ای را پست کند، مجبور شود این‌همه خرج کند و مصیبت بکشد! دوستان می‌گفتند‌ بهترین راه و روش رایج این است که بروی فرودگاه امام خمینی و آن را به دست کسی بسپاری که به اروپا می‌رود. اما هم راه دور بود و هم آن فرد ناشناس بالاخره مجبور می‌شد آنجا به پست‌خانه برود و نامه را احیانا برای کشوری غیر از مقصد خودش پست کند.

بالاخره تصمیم گرفتم ابتدا دنبال شرکت‌های خصوصی مطمئن همچون DHL و TNT بگردم. اولی ظاهرا تعطیل بود چون لوفت‌هانزا تردد نمی‌کند و ‌دومی گفت که مبلغ ارسال نامه سفارشی پنج میلیون تومان است! پست PDE هم همان ارقام را می‌گفت. برایم غیرمنطقی بود. گفتم شاید ادارات پست خودمان ارزان‌تر و آدرس‌شان نزدیک‌تر باشد. فهرست ادارات پست تهران را جلویم گذاشتم و دانه‌دانه شماره گرفتم؛ پست کریمخان، حافظ، سعدی جنوبی نزدیک میدان امام خمینی، پست مرکزی ولیعصر، پست شوش، اداره پست ایرانشهر و... حتی پست مرکزی چهارراه لشکر.‌ تلفن هیچ‌کدام را کسی بر‌نمی‌داشت یا نوار می‌گفت‌ در شبکه موجود نیست‌! تیپاکس هم که در خیابان خودمان بود، گفت به خارج چیزی نمی‌برد. بالاخره دختر‌خانمی که گویی تازه از خواب پریده بود، گفت: نخیر، نمی‌شه! با دوست وکیلی که معمولا حلال تمام مشکلات است هم تماس گرفتم. گفت خبرت می‌کنم و یکی را می‌فرستم نامه را از تو بگیرد. اما نفرستاد.

کلافه در خیابان‌های مرکز شهر به راه افتادم. گفتند در خیابان جامی یک خدمات پیشخوان هست که پست هم دارد. پیاده رفتم. گفتند‌ پست خارجه نداریم، اگر می‌خواهی زودتر برسد باید بروی همان اداره مرکزی پست چهارراه لشکر. تاکسی گرفتم و رفتم. در داخل سالن بزرگ اداره پست در گوشه‌ای پرت‌افتاده، بالاخره به چند نفر ملحق شدم که منتظر نشسته بودند دستگاه کامپیوتر خانم کارمند جوان درست شود. او که مستأصل بود، به من گفت پاکت بگیر، اما قول نمی‌دهم امروز به شما برسم. بهتر است بعد از تعطیلات وسط هفته بیایید. به دنبال رئیس مجموعه پستی گشتم. خوش‌رو و راحت با من به گفت‌وگو نشست و گفت: اگر راه اروپا را بدانی چقدر دور است، می‌فهمی که این ارقام اصلا گران نیست. راست می‌گفت. ما در نوعی انزوا به سر می‌بریم و بقیه جهان دست‌نایافتنی به نظر می‌رسد.‌ بالاخره رئیس، خانمی مسلط‌ ‌و مهربان را نشانم داد که کارم را ظرف چشم‌به‌هم‌زدنی راه انداخت. این «خانم- فرشته‌های نجات» در همه ادارات هستند. خانم پاکتچی که پشت اندر پشت خانوادتاً در کار پست بود‌‌ نیز یکی از همان فرشته‌ها بود.

ناگهان نوری در جانم تابیدن گرفت. گفتم ما باید از این انزوا در‌بیاییم. باید هواپیمایی هما پست‌ها را ببرد، نه هواپیمایی کشور همسایه. باید دوباره قوی شویم. ما همیشه در طول تاریخ نقش چهارراه ملل دیگر را بازی می‌کرده‌ایم. ما چاپارهای هخامنشی را داشتیم! چرا باید پست، یعنی منظم‌ترین اداره کشورمان، به این وضع افتاده باشد؟! دو میلیون تومان ناقابل را از کارتم برداشت و گفت: خیالت راحت‌ عزیزم‌ تا دو هفته دیگر به دستش می‌رسد! اگر نرسید، بیا همین‌جا پیش خودم.

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.