|

الگوی کی‌یف در آینه باکو

قفقاز جنوبی در آستانه تغییرات بنیادین ژئوپلیتیکی، بار دیگر در مرکز توجه بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای قرار گرفته است. جمهوری آذربایجان با اتخاذ سیاست‌هایی که در نگاه نخست نشانه‌ای از جسارت راهبردی‌اند، اما در عمق خود سایه خطاهای تکراری گذشته را حمل می‌کنند، امروز در مدار الگویی حرکت می‌کند که پیش‌تر توسط کی‌یف آزموده شد، الگویی که محصول آن نه استقلال راهبردی، بلکه ورود به منطقه پرتنش‌ِ بحران و بی‌ثباتی مزمن بود.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

حامد‌ نقی‌لو  -  کارشناس سیاست خارجی

 

قفقاز جنوبی در آستانه تغییرات بنیادین ژئوپلیتیکی، بار دیگر در مرکز توجه بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای قرار گرفته است. جمهوری آذربایجان با اتخاذ سیاست‌هایی که در نگاه نخست نشانه‌ای از جسارت راهبردی‌اند، اما در عمق خود سایه خطاهای تکراری گذشته را حمل می‌کنند، امروز در مدار الگویی حرکت می‌کند که پیش‌تر توسط کی‌یف آزموده شد، الگویی که محصول آن نه استقلال راهبردی، بلکه ورود به منطقه پرتنش‌ِ بحران و بی‌ثباتی مزمن بود.

اوکراین با فاصله‌گیری تدریجی از مدل موازنه‌ای خود، تصمیم گرفت به اردوگاه غربی‌ها نزدیک شود. این انتخاب -خواه از روی اجبار تاریخی، خواه از روی انگیزه‌های ملی‌گرایانه- در نهایت به یک دگرگونی عمیق در ساختار امنیت ملی‌اش انجامید؛ ساختاری که نه‌تنها در برابر تهدیدات بیرونی تاب نیاورد، بلکه به دلیل وابستگی بیش از حد به بازیگرانی که تضمینی برای پشتیبانی مؤثر نداشتند، در لبه فروپاشی قرار گرفت. کی‌یف با تصور ورود به دایره محافظت‌شده امنیت غرب، خود را در معرض بحرانی فرسایشی و پرهزینه قرار داد؛ بحرانی که به‌رغم حمایت‌های رسانه‌ای و مالی، بازسازی اعتماد و ثبات داخلی را به آرزویی دوردست تبدیل کرد.

این تجربه، اکنون در باکو در حال بازنویسی است. آذربایجان در سال‌های اخیر با تقویت روابط نظامی با ناتو، افزایش همکاری‌های امنیتی با رژیم صهیونیستی و تضعیف پیوندهای سنتی خود با ایران و روسیه، مسیر جدیدی در دیپلماسی منطقه‌ای در پیش گرفته است. این مسیر، در ظاهر نوگرایانه و مدرن اما در باطن خود تکرار همان فرمولی‌ است که در اوکراین ناکام ماند. به‌عبارت دیگر، باکو دارد از همان آینه‌ای عبور می‌کند که کی‌یف سال‌ها پیش در آن شکست خود را تماشا کرد. سؤال بنیادین اینجاست: چرا آذربایجان با تجربه‌های قابل لمس در منطقه و روابط تاریخی با بازیگران پیرامونی به سمت مدلی حرکت می‌کند که نه‌تنها در تجربه نظری، بلکه در سطح عمل نیز ناکارآمدی آن اثبات شده است؟ آیا محرک‌های این تصمیم، بیش از آنکه بر اساس تحلیل ژرف وضعیت منطقه‌ای شکل گرفته باشند، محصول فشارهای رسانه‌ای، وسوسه‌های امنیت‌فروشی یا امتیازهای مقطعی از سوی قدرت‌های فرامنطقه‌ای هستند؟

بررسی مواضع اخیر باکو نشان می‌دهد که این کشور نه‌تنها در عرصه نظامی بلکه در حوزه روایت‌سازی نیز از الگوی کی‌یف تبعیت کرده است. تأکید بر «تهدید همسایگان»، برجسته‌سازی نقش ناتو به‌عنوان حامی بالقوه استقلال و حذف ایران از معادله امنیت منطقه‌ای، همگی مؤلفه‌هایی هستند که پیش‌تر توسط کی‌یف آزموده شده‌اند. با این تفاوت که بافت اجتماعی، ژئوپلیتیک داخلی و انسجام سیاسی در آذربایجان، به مراتب شکننده‌تر و کمتر پیچیده‌ است و این یعنی احتمال ورود زودهنگام‌تر به مرحله بحران.

در تجربه اوکراین، حذف روسیه از مدار تعاملات، بدون جایگزینی یک ساختار امنیتی مستقل، معادل با خلأ راهبردی بود که خود را در قالب منازعات قومی، تضعیف توان نظامی ملی و وابستگی فزاینده به وام‌ها و تسهیلات غربی نشان داد. باکو نیز اگر بدون بازنگری در الگوی رفتاری‌اش پیش برود، با چنین پیامدهایی روبه‌رو خواهد شد. در این میان، خطر اصلی آن است که تعامل با قدرت‌های فرامنطقه‌ای بیشتر یک‌سویه و مقطعی است و در بزنگاه‌های بحرانی، هیچ تضمینی برای مداخله مؤثر یا حتی حمایت سیاسی نیز وجود ندارد. از سوی دیگر، حذف ایران از تعاملات منطقه‌ای آذربایجان نه‌تنها یک اشتباه دیپلماتیک است، بلکه نوعی تقلیل واقع‌گرایی راهبردی در تحلیل شرایط منطقه محسوب می‌شود. ایران با برخورداری از نفوذ فرهنگی، اقتصادی، مذهبی و ژئوپلیتیکی گسترده در قفقاز، نقشی تعیین‌کننده در حفظ توازن دارد. 

بی‌اعتنایی به این واقعیت، به معنای ورود به مدار تنش با بازیگری است که در هر سناریوی امنیتی، هم توان پاسخ دارد و هم ابزارهای توازن‌سازی. تضعیف این پیوند، زمینه‌ساز افزایش انزوای منطقه‌ای باکو خواهد بود. در چارچوب مدل کی‌یف، استفاده ابزاری از ائتلاف‌های نظامی بدون تعریف دقیق منافع بلندمدت، پیامدی جز انتقال بحران به درون مرزها نداشت. باکو، اگر خواهان تکرار این تجربه باشد، باید آماده باشد تا هزینه‌های مشابهی در حوزه انسجام داخلی، اقتصاد ملی و جایگاه منطقه‌ای پرداخت کند. این یعنی تضعیف قدرت مانور دیپلماتیک، افزایش وابستگی به منابع خارجی و فرسایش مشروعیت حاکمیتی.

جایگزین این مسیر چیست؟ تعامل هدفمند با قدرت‌های منطقه‌ای، نه در قالب اتحاد، بلکه به‌شکل موازنه‌گر عقلانی. ایران، روسیه و حتی کشورهای آسیای مرکزی، همگی می‌توانند در چارچوب یک مدل همکاری واقع‌گرا، ضامن ثبات و توسعه متوازن باشند. این تعامل اگر بر مبنای احترام متقابل، شناخت واقعیت‌های قومی و ژئوپلیتیکی و ساختن اعتماد سازه‌ای باشد، می‌تواند مانعی در برابر نفوذ بحران‌های مصنوعی و القایی غرب باشد.

از منظر تهران، رویکرد جدید باکو نه‌تنها تضاد با منافع مشترک، بلکه تهدیدی برای کلیت نظم امنیتی در قفقاز جنوبی است. پاسخ ایران اما برخلاف انتظار بعضی بازیگران، نه واکنش احساسی، بلکه بازدارندگی هوشمند بوده است. حضور فعال دیپلماتیک، تنظیم روایت ژئوپلیتیکی و نمایش ظرفیت‌های استراتژیک در منطقه، گویای آن است که تهران از ابزارهای سخت و نرم خود برای کنترل وضعیت استفاده می‌کند، بی‌آنکه در دام واکنش‌های پرهزینه بیفتد.

در پایان، اگر آذربایجان به آینه کی‌یف با دقت بنگرد، متوجه خواهد شد که مسیر انتخاب‌شده، در ظاهر پرهیاهو و مشروع، اما در بطن خود‌ حامل بحرانی‌ است که ساختار ملی را از درون متلاشی خواهد کرد. استقلال‌ نه در نزدیکی با ساختارهای بی‌ریشه، بلکه در شناخت نقش خود در نظم منطقه‌ای و تعامل متوازن با بازیگران مؤثر معنا پیدا می‌کند. فرصت بازنگری هنوز وجود دارد، اما این پنجره ممکن است به‌زودی بسته شود.

 

آخرین اخبار یادداشت را از طریق این لینک پیگیری کنید.