• ایمالز جستجوگر کالا
  • |

    روایت‌ها و سیاست

    چرا روایت ایران هسته‌ای باید بازآفرینی شود؟

    تقدیر محتوم عبارتی است که نخستین بار جان اسالیوان، روزنامه‌نگار آمریکایی اواسط قرن نوزدهم به کار برد با این مضمون که استیلای سیاسی و اقتصادی آمریکا و رواج دین و فرهنگشان بر مبنای مشیت الهی است.

    تقدیر محتوم عبارتی است که نخستین بار جان اسالیوان، روزنامه‌نگار آمریکایی اواسط قرن نوزدهم به کار برد با این مضمون که استیلای سیاسی و اقتصادی آمریکا و رواج دین و فرهنگشان بر مبنای مشیت الهی است. این جمله به‌ظاهر ساده، یکی از بنیادهای اندیشه سیاسی آمریکاست؛ همان چیزی که در سیاست خارجی ایالات متحده، به شکل رهبری و مأموریت جهانی برای گسترش آزادی بازتاب یافته است. به قول فردریک میر، روایت‌ها تنها ابزار فهم نیستند؛ روایت‌ها سیاست را شکل می‌دهند.

    بدون بازتعریف روایت، هیچ سیاست جدیدی متولد نمی‌شود. به نظر می‌رسد در مذاکرات هسته‌ای ایران و آمریکا که دور پنجم آن 2 خرداد در رم پایان یافت، نزاع اصلی نه بر سر درصد خلوص اورانیوم، بلکه بر سر روایت ایرانی -آمریکایی است. آمریکا با تکیه بر روایت ملت برگزیده و شهری بر فراز کوه، که در ادبیات سیاسی این کشور جا خوش کرده است، خود را قیم مشروع نظم جهانی می‌بیند؛ کشوری که به‌طور طبیعی حق مداخله، نظارت و تصمیم‌گیری درباره امنیت جهانی برای خودش قائل است. این نگاه ریشه در ایدئولوژی سیاسی دارد که آمریکا را نه فقط یک دولت، بلکه نمونه‌ای از اراده الهی در تاریخ می‌بیند.

    ایران در مقابل، با روایتی مبتنی بر مظلومیت تاریخی، مقاومت در برابر سلطه و حق مسلم در پیشرفت علمی، وارد میدان مذاکرات شده است. در این روایت، غنی‌سازی اورانیوم، نه یک تهدید، بلکه نماد استقلال فناورانه و خودباوری ملی است، کلیدواژه‌هایی که بارها در سخنان رهبر انقلاب تکرار شده‌اند. در این راستا، انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی و تجربه تحریم‌ها، به این روایت عمق بیشتری نیز داده‌اند. بنابراین وقتی به ماده 4 NPT با این عنوان که کشورها می‌توانند استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای داشته باشند و هیچ محدودیتی برای درصد خلوص غنی‌سازی اورانیوم تعیین نشده نگاهی می‌اندازیم، رفتار متناقض غرب به‌ویژه آمریکا در قبال کشورهایی چون ژاپن و آفریقای جنوبی و... با ایران را می‌بینیم. این کشورها که در گذشته درگیر جنگ جهانی و حتی رودررویی مستقیم با آمریکا و رفتار نژادپرستانه بوده‌اند، امروز اجازه غنی‌سازی دارند ولی ایران نه؟ بدون شک دلایل دیگری نیز وجود دارد که شکل‌دهنده این رفتار است.

    به عنوان یک پژوهشگر قصد ندارم پاسخی ساده‌انگارانه از آستین خارج کنم، اما به زعم بنده و بدون نیاز به تحلیل محتوای حرفه‌ای صحبت‌ها و رفتارهای ایران و آمریکا طی چند دهه اخیر، پاسخ به این سؤال، در واقع کمتر فنی و بیشتر روایتی است. ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، روایت خود را تغییر داد و سعی کرد از امپراتوری نظامی، به کشورِ صلح، فناوری و نظم بین‌المللی تبدیل شود. امروز ژاپن، به‌واسطه همین روایت صلح‌محور، اعتماد جهانی را جلب کرده است. جالب آنکه حتی در گفت‌وگوهای خانوادگی یا صحبت‌های روزمره در تاکسی، وقتی نام ژاپن به میان می‌آید، بسیاری این کشور را با همین ویژگی‌ها می‌شناسند؛ بی‌آنکه هرگز به آن سفر کرده باشند. آفریقای جنوبی نیز با انتخاب ویژگی‌هایی مثل ملت رنگین‌کمانی، آشتی به جای انتقام و تدوین قانون اساسی نوین توانست روایت جدیدی از آفریقا پیش‌روی جهانیان نمایان کند. ایران اما، هنوز در نگاه غرب، حامل روایتی استثنایی است؛ روایتی که بر مقاومت علیه نظم موجود بنا شده، نه مشارکت در آن.

    شاید مصداقش کاغذپاره خواندن قطع‌نامه‌های شورای امنیت توسط رئیس‌جمهور وقت باشد و خیلی از رفتارها و اظهارنظرهای دیگر. شاید به همین دلیل، همان چیزی که برای ژاپن و آفریقای جنوبی مجاز است، برای ایران تهدید تلقی می‌شود. با اینکه هر دو کشور ژاپن و آفریقا با نیت سلاح هسته‌ای گام در راه کسب این فناوری گذاشتند. ایران با روایتی وارد میدان شده که هیچ کشور دیگری در جهان، مشابه آن را در عرصه سیاست جهانی ارائه نکرده است. این روایت منحصربه‌فرد، در عین قدرت با هزینه نیز همراه است. روایت ایران شامل ویژگی‌هایی مثل انقلاب اسلامی نقطه رهایی از سلطه غرب، اسلام شیعی و پرچم‌داری عدالت جهانی است.

    چه کار باید کرد؟

    در دوره ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، برخلاف اسلاف خود (مانند لینکلن یا ویلسون)، او تلاش کرد از روایت سنتی آمریکا فراتر برود و خود را به‌عنوان یک رهبر استثنایی جدید به‌ویژه در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش معرفی کند. ترامپ می‌کوشد نظم جهانی را بازتعریف کند، خود را صلح‌طلب بنمایاند و با ایران معامله بزرگ انجام دهد. شواهد نشان می‌دهد او می‌خواهد از سایه رهبران بزرگ گذشته خارج شود و خودش به‌تنهایی تاریخ را بسازد. همین ویژگی، فرصت کم‌نظیری برای ایران ایجاد کرده که بتواند از خلال این شکاف، روایتی تازه به جهان عرضه کند. اگر ایران بخواهد جایگاه جدیدی در نظم جهانی داشته باشد، باید بتواند روایت مقاومت را با روایت تمدنی، انسانی و امیدبخش گره بزند. برای تحقق این هدف، راهبردهایی پیشنهاد می‌شود: نخست، بازنمایی غنی‌سازی به‌عنوان حق زندگی.

    ایران باید کاربرد فناوری هسته‌ای در زمینه سلامت، کشاورزی، محیط‌ زیست و آینده انرژی که معضل جهانی است را پررنگ‌تر کند. دوم، میدان‌دادن به روایتگران جهانی. به معنای استفاده از اندیشمندان، دانشمندان، هنرمندان، پزشکان و به طور کلی سرآمدان علمی ایرانی به‌عنوان پیام‌رسانان صلح و پیشرفت که می‌توانند روایت رسمی کشور را از سطح دیپلماتیک به سطح انسانی ارتقا دهند. سوم، خلق گفتمان جهانی تمدنی. تبیین تمدن نوین اسلامی مطرح‌شده توسط رهبر معظم انقلاب به عنوان تمدنی اخلاقی و عقلانی همراه با احیای گفتمان گفت‌وگوی تمدن‌ها با زبان امروز، یعنی زبان توسعه پایدار، عدالت فناورانه و حق توسعه علمی که می‌تواند ایران را به بازیگری خلاق در عرصه جهانی تبدیل کند. چهارم، تبدیل سیاست هسته‌ای از امنیت‌محور به زندگی‌محور.

    شعارهایی نظیر اتم برای سلامت، ایران برای زندگی، یا دانش برای صلح، پیام‌هایی هستند که ظرفیت همدلی جهانی بیشتری نسبت به انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست، دارند و دنیا نیز از همین مفاهیم و واژه‌ها استفاده کرده است و در نهایت رفتار پیشگامانه، چه خوشمان بیاید و چه نیاید مذاکرات ایران با آمریکاست نه با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، بنابراین تا اینجای کار به طور ضمنی روایت آمریکایی را قبول کرده‌ایم، لذا به نظر می‌رسد راهبرد کشورهای ژاپن و آفریقای جنوبی در پیشگامی و ایفای نقش فعال در عرصه هسته‌ای، از جمله معرفی یوکی آمانو و عبدالصمد مینتی برای ریاست آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، با توجه به سابقه این دو در حوزه خلع سلاح و منع اشاعه تسلیحات هسته‌ای در کشورهایشان، با هدف تقویت همین رویکرد انجام شده است.

    خلاصه اینکه جنگ روایت‌ها، فرصتی برای ایران است. اگر سایر کشورها توانستند روایتی برای اعتماد جهانی بسازند، ایران نیز می‌تواند، به شرط آنکه روایت خود را با زبان امروز و چهره‌های جهانی بازآفرینی کند. سیاست‌های بزرگ، از دل روایت‌های بزرگ زاده می‌شوند. وقت آن رسیده است که روایت ایرانی، جهانی تازه خلق کند.