میراثداران خوب مُلک و ملت و میهن نبودهایم
دکتر حکمتالله ملاصالحی، باستانشناس و استاد دانشگاه تهران، در نشست علمی چالشهای حقوقی و قضائی در حفاظت از میراث فرهنگی، با اشاره به اینکه «میراثداران خوبِ ملک و ملت و میهن خود نبودهایم»، از آنچه بر مواریث فرهنگی ایران میگذرد، ابراز نگرانی کرد و از شواهدی سخن گفت که «به ما میگوید و گواهی و هشدار میدهد که همچنان شتابان به سوی وانهادن یک سرزمین سوخته برای نسلهای آیندهای که در راه هستند و در خواهند رسید، راه میسپاریم و به پیش میتازیم».


محمدرضا نسبعبداللهی: دکتر حکمتالله ملاصالحی، باستانشناس و استاد دانشگاه تهران، در نشست علمی چالشهای حقوقی و قضائی در حفاظت از میراث فرهنگی، با اشاره به اینکه «میراثداران خوبِ ملک و ملت و میهن خود نبودهایم»، از آنچه بر مواریث فرهنگی ایران میگذرد، ابراز نگرانی کرد و از شواهدی سخن گفت که «به ما میگوید و گواهی و هشدار میدهد که همچنان شتابان به سوی وانهادن یک سرزمین سوخته برای نسلهای آیندهای که در راه هستند و در خواهند رسید، راه میسپاریم و به پیش میتازیم». به گفته دکتر ملاصالحی تا زمانی که این هشدارها برای دولتیان «لقلقه زبان» بیش نباشد، «ضرورت و تأکید بر ضرورت و اهمیت صیانت از مواریث فرهنگی آب در هاون کوفتن است و بس». او بر این باور است که « تنها و تنها در پرتو یک خودآگاهی ژرف تاریخی و بازخوانیهای ریشهای و بنیادین است که ما میتوانیم بدانیم و ببینیم و بشناسیم و بفهمیم ایران چگونه سرزمینی است و ایرانیبودن محمل چه معناست و ما چه نسبتی با تحولات دنیای مدرن داریم و در چگونه اقلیم، عالم و روزگاری به سر میبریم و با چه چالشهایی دستوپنجه میفشاریم». آنچه در پی میآید متن سخنان این عضو بنیاد ایرانشناسی در نشست علمی چالشهای حقوقی و قضائی در حفاظت از میراث فرهنگی است که اوایل دی ۱۴۰۲ در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
موضوع سخن بنده تأملی در ضرورت و اهمیت صیانت از میراث فرهنگی در جامعه و جهان مدرن است. بسیار کوتاه، فشرده و فهرستوار به پارهای موارد مهم و کلیدی در باب ضرورت و اهمیت صیانت از مواریث فرهنگی در جامعه و جهان مدرن با توجه به زمان کوتاه پیشبینیشده در برنامه اشاره میشود و مباحث تحلیلی و تفسیری را وا مینهیم به مناسبتها و نشستهای دیگر در آینده پیشرو انشاءالله. به صراحت و بیاغراق و با نگرانی و هشدار خدمتتان عرض میکنم که ما میراثداران خوب ملک و ملت و میهن خود دستکم در یک سده اخیر نبودهایم. شواهد و قراین فراوان و موثق در دست است که به ما میگوید و گواهی و هشدار میدهد که همچنان شتابان به سوی وانهادن یک سرزمین سوخته برای نسلهای آیندهای که در راه هستند و در خواهند رسید، راه میسپاریم و به پیش میتازیم.
فروغلتیدن هرچه عمیقتر و سنگینتر در خفتگی و خواب تاریخی پیامدش همین است که میبینیم. وقتی نمیدانی در کجای تاریخ ایستادهای، چه نسبتی با عصر و عالمی که در آن زندگی میکنی داری، بر کدام عقبه تاریخی و پیشینه فرهنگی و سابقه مدنی و معنوی و میراثی تکیه زدهای و نمیدانی و نمیفهمی ایرانیبودن برایت محمل چه معنایی است؛ امانتدار و میراثداری سرزمینی که دستکم در 10 هزاره اخیر یکی از مهمترین کانونهای تاریخ، فرهنگ، تمدن، جامعه و جهان بشری بوده است تا چه میزان مسئولیتی سنگین و خطیر و سهمگین است، نتیجهاش چنین است که میبینیم. چندی پیش در همین سالن تأکید کردم آن چیزی که سرزمینها را مهم میکند وسعت، پهنه و گستره جغرافیایی که در آن جمعیتهای انسانی زندگی میکنند، نیست؛ اهمیت واقعی سرزمینها حتی در فراوانی و غنای منابع طبیعیشان هم نیست. به پرشماری جمعیتهایی که در آن در ادوار مختلف زیستهاند نیز نیست، جانوران حیات وحش هم کنار آدمیان در چنین سرزمینها و جغرافیا و زیستبومهایی زیستهاند. مادام که تحولی سرنوشتساز و تأثیرگذار بر تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما در سرزمینها اتفاق نیفتاده است، اهمیتشان بر ما آشکارنشده است.
یک سرزمین، یک جغرافیا و زیستبوم هنگامی مهم و شاخص و سرنوشتساز میشود که در آن هرازگاه شاهد خیزشها و رستاخیزهای عظیم فکری، فرهنگی، مدنی و معنوی بودهایم. خیزشها و رستاخیزها و تحولات فکری، فرهنگی، مدنی و معنوی که اگر در آن سرزمین و جغرافیا و زیستبوم تاریخی اتفاق نمیافتاد، چهبسا تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما اینچنین نبود که اکنون است. تنها و تنها در پرتو یک خودآگاهی ژرف تاریخی و بازخوانیهای ریشهای و بنیادین است که ما میتوانیم بدانیم و ببینیم و بشناسیم و بفهمیم ایران چگونه سرزمینی است و ایرانیبودن محمل چه معنایی است و ما چه نسبتی با تحولات دنیای مدرن داریم و در چگونه اقلیم، عالم و روزگاری به سر میبریم و با چه چالشهایی دستوپنجه میفشاریم.
حدود سه قرن و نیم پیش از ما بخش مهمی از جامعه و جمعیتهای بشری سیاره ما یا دوران پیش از تاریخشان را از سر میگذراندند یا در انزوای قارهای، چنان بومیان قاره سرخپوستان در انزوا سیر تاریخ خود را میپیمودند و بخش مهمی دیگر جمعیتهای سیاره ما را روستاییان و عشایر کوچرویی شامل میشدند که در حاشیه تاریخ و رخدادها و تحولات تاریخی زندگی میکردهاند. اینک که دهههای آغازین سده بیستویکم و هزاره سوم میلادی را از سر میگذرانیم برای نخستین بار شاهد تاریخیشدن و حضور فعال و بیسابقه و فراگیر و انسانشمول و شتابان و نفسگیر همه جمعیتهای میلیاردی سیاره زمین بر صحنه تاریخ و تقدیر تاریخی خویش هستیم. به بیان ساده و شفاف و صریحتر در روزگار تمدنی به سر میبریم جهانی، انسانشمول و به غایت تاریخاندیش و تاریخمحور؛ هیچ تمدنی در هیچ دورهای آنگونه که تمدن دوره جدید سخاوتمندانه و گشادهدستانه عمر فرزندانش را به پای تاریخ و شناخت تاریخی هزینه نکرده است. عصری که با سمبه پرزور و قوت دستاوردهای عظیم و بیسابقه فکری، فرهنگی، علمی و فنی و نظامهای ارزشیاش چنان قیامتی در تاریخ به پا کرده است و چنان شتابان در مقیاسی سیارهای همه قارهها حتی مرزهای بسته و ستبر منزویترین فرهنگها و جامعهها را و جمعیتهای منزوی در قلب جنگلها را تسخیر کرده و درنوردیده است و چنان چهره تاریخ و فرهنگ و زیستاقلیم و عالم بشری و روان و رفتار جمعیتهای میلیاردی سیاره ما را منقلب و متحول کرده است و چنان فاصله و فراقی عظیم و ژرف میان جامعهها و جمعیتها و فرهنگها و اقوام و ملتها اعم از رومی و بومی، اعم از اروپایی و آسیایی، آفریقایی و سرخپوستی با مواریث فرهنگی و عقبه تاریخی و سابقه مدنی و معنوی و شیوه زندگی سنتیشان که طی هزارههای متمادی با آن مأنوس بودند و خو گرفته بودند، افکنده است که دو سده پیش در خیال کسی درنمیگنجید گسستهایی بیسابقه و فاصله و فراق و مغاکی بس عظیم.
آن زلزلههای سخت و سنگین که در قاره و منطقههای غربی تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما طی سدههای اخیر رخ داد، تاریخ، فرهنگ و جامعه و جهان بشری ما را در مقیاسی انسانشمول و سیارهای زیر و زبر کرد و آوارهای عظیمی از بنیانها و بناها و ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فکری و فرهنگی و نظامهای ارزشی و دانایی و سنتهای اعتقادی و شیوه زندگی هزاران ساله سنتی را بر سر جامعهها و جمعیتهای روزگار ما فروپاشید و فروریخت. روی آوار همان ساختارهای فروریخته، موزههای عالم مدرن بنیاد پذیرفتهاند. ساختارها و نهادها و نظامهای سیاسی، فرهنگی، فکری و اجتماعی و نحوه زندگی مدرن و ارزشهای مدرن روی همان آوارها بنیاد و صورت پذیرفت و چهره خود را آشکار کرد. اینک جمعیتهای میلیاردی سیاره زمین بر خوان ضیافت دستاوردهای عظیم علمی، فنی، فکری و فرهنگی عالم مدرن و ارزشهای مدرنیته گرد آمدهاند و کام برمیگیرند. دیگر هیچ فرهنگی، هیچ جامعهای آنگونه که در گذشته زیر آسمان ارزشهای خود و بر زمین تاریخ خود تنفس نمیکند و گام و کام برنمیگیرد، دیگر نه ما ایرانیان، ایرانیان روزگار صفویان هستیم و نه اروپاییان، اروپاییان روزگار قرون وسطی مسیحی و نه هندیان و چینیان انسان روزگاران گذشته. شکافها و مغاکها و فاصلهها و گسستها میان ما و آن نحوه زندگی سنتی نیاکانی ما آنچنان ژرف و پرناشدنی است که احساس کردهایم هیچ راه گریزی پیشرو نیست، مگر موزه بنیاد نهیم و زیر سقف موزههای عالم مدرن مواریثی را که پی به پی از کف میروند حفاظت کنیم و پاسشان بداریم.
مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی و محوطهها و آثار باستانی که به طرز بیسابقه در معرض خطر هستند و پی به پی از کف میروند و نابود میشوند، هیچ جایگزین و جبرانی برایشان مترتب نیست. جوامع بشری، موجودیتها و هویتهای یگانه و یکتا هستند، تکرارپذیر نیستند هرکدامشان هویت و شخصیت و تجربههای زیسته و حافظه تاریخی خود را دارند، همانگونه که فرد فرد انسانها؛ مواریث فرهنگی نیز چنیناند. بدون مواریث فرهنگی هیچ شکلی از آگاهی را نمیتوان بنیاد نهاد، هیچ چیز را ما نمیتوانیم از عدم و در خلأ خلق کنیم، این کار خداوند است و بس و بیرون از حیطه محدودیتها و امکانات بشری ما.
نکته مهم دیگر که دانشمندان روزگار ما بر این نکته انگشت تأکید نهادند که میراثفرهنگی هر جامعه به همان اندازه که میراث ژنتیکی برای بقای آن جامعه حیاتی و ضروری است که مواریث فرهنگی. تنها وجه تمایز اساسی میان این دو میراث در چگونگی انتقال و استمرار آنهاست، یکی از طریق ژنها به نسلهای بعدی منتقل میشود و دیگری از طریق نمادها. بدین طریق برای تعریفی دقیقتر میتوان گفت فرهنگ و میراث فرهنگی زنجیرهای، سلسلهای از نظامهای نمادین یا پیکرهای از ساختارها و نظامهای نمادین است؛ نظامهای نمادینی که لایه به لایه از اطلاعات، پیامها و تجربههای زیسته کهنالگوها و حافظه تاریخی بشری و زیستاقلیم عالم و سرگذشت و ماجرای بشری ما را در خود نهفته و نهان دارند. در اهمیت این نمادها همین بس که ما را از سایر انواع جانوران حیاتوحش متمایز میکند.
به هر روی هیچ جامعهای، هیچ نظام سیاسی، هیچ قومی و ملتی در عصر و عالم مدرن دیگر نمیتواند مدعی شود آنگونه زیر آسمان ارزشها و باورها و سنتها و مواریث فرهنگی خود تنفس میکند و میاندیشد و زندگی میکند و گام بر ارض تاریخ قومی و ملی خود برمیگیرد که دو یا سه سده پیش، اگر چنین مدعی شود کسی ادعایش را نخواهد پذیرفت.
میدان نقش جهان روزگار صفویان در اصفهان برای ایرانیان و اصفهانیان آن روزگار اثر تاریخی نبود، به مفهوم دقیقتر یک اثر تاریخیِ متعلق به گذشته نبود بلکه بازنمایی و بیان واقعی و زنده شوکت و شکوه و عظمت جامعه و جهانی بود که بیواسطه و زنده در جان ایرانیان آن زمان حضور داشت، بازنمایی و بیان واقعی یک جهان پیوند و پیوستگی و استمرار تاریخی، یک جهان ذوق و زیبایی، هنر و هنرمندانگی، دیانت و معنویت، شریعت و فقاهت، فکر و فلسفه، حکمت و خرد و در یک کلام هندسه روحانیانِ ایرانیان آن روزگار را به تماشا میگذاشتند؛ شوکت و شکوه تاریخ، فرهنگ مدنی و مدنیت و خلاقیت و کنشها و خیزشهای خلاق یک ملت را. آن میدان و آن نقش جهان برای ما ایرانیان عالم جدید اثری تاریخی است، چنانکه ویرانههای بهجایمانده از معماری چغازنبیل و پاسارگاد و تختجمشید و همچنین معماری اهرام عهد باستان مصر برای مصریان روزگار ما و همچنین ستونها و اسکلتهای عریان و نیمهویران معبد الهه آتنا بر فراز آکروپولیس دیگر نه معبد مقدس الهه آتناست و نه مکانی مقدس و آیینی برای یونانیان بلکه تصویری نمادین از هویت و اثری تاریخی از تاریخ و فرهنگ یونانیان. تصادفی نیست که میبینیم برای نخستین بار ما مسلمانان ما ایرانیان نیز چنان پیروان ادیان دیگر برای نگهداری نسخ نفیس قرآن و دیگر نسخههای نفیس و فاخر بهجایمانده از روزگاران گذشته را گردآوری کرده و زیر سقف موزههای قرآن و نسخ نگهداری میکنیم، چون میدانیم و میفهمیم که روزگارِ آن هنرمندان و آن خلاقیتها و آن تواناییهای هنرمندانه و هنری و آن حسهای عمیق و اصیل زیباشناختی و آن ایمان عمیق و پایبندی به آن سنتها و معنویت کهن دیگر به آن شکل آنچنان عمیق و زنده در جان ما نیست، از جان ما رخت بر بسته است، دیگر زیر آسمان آن مواریث ملکوتی تنفس نمیکنیم و بر ارض آن تاریخ معنوی و مدنی گام برنمیداریم.
فرهنگهای مادی اعم از ملموس و ناملموس، بناها، بافتها و مآثر تاریخی، آثار و محوطههای باستانی چنان منبع شناخت، نقطه عطف و اتفاقی بس عظیم بوده که در روزگار ما افتاده است و از مصادیق مهم قیامتی از بازخوانیهای تاریخی است که در آن به سر میبریم. بازخوانیهای تاریخی که در روشنگاه پرسشهای عمیق تاریخی به وساطت و به مدد فرهنگهای مادی بهجای مانده از روزگاران گذشته و به وساطت و به مدد بناها و بافتهای تاریخی و محوطههای باستانشناختی که هرکدامشان به تنهایی در هر مقیاسی و متعلق به هر دورهای تومارهای عظیمی از کتاب تاریخ و فرهنگ جامعه و جهان بشری ما را در خود جای دادند و در خود نهان دارند.
مواریث فرهنگی اعم از ملموس و ناملموس گذشته، بناها و بافتهای تاریخی، آثار و محوطههای باستانی تنها به متعلق شناخت ما مربوط و محدود و بسنده نمیشوند. این مواریث هرچند در روشنگاه پرسشهای دوره جدید اندیشه تاریخی انسان مدرن برای ما موضوعیت پذیرفتهاند و متعلق شناخت ما قرار گرفته و وارد سپهر آگاهی ما شدهاند لیکن نمیتوان آنها را به مواد و منبع شناخت فروکاست و تنها آنها را ابژههای شناخت متعلق به ادوار گذشته دید. آنها به این یا آن طریق در حافظه تاریخی عامی ما، به این یا آن نحو در نحوه حضور ما در جهان، در زیر لایههای روان و رفتار ما چنان کهنالگوهای فعال، مرئی و نامرئی حضور دارند، با هویت قومی و ملی و مدنی ما در هم تنیدهاند، چنان میراث مشترک، هویت مشترک، تاریخ مشترک، فرهنگ مشترک، تجربه تاریخی و زیستاقلیم و عالم مشترک چنان رویین اسفندیار در فراز آمدن و عبور از کورهپیچهای تاریخی ما را محافظت میکنند و از فروغلتیدن در پرتگاههای تاریخی ایمن و مصونمان میدارند. تصادفی نیست که میبینیم برای آغازین بار در دورهای زندگی میکنیم -هم در سطح ملی و هم بینالمللی- که نهتنها قوانینی مشخص برای حفاظت از مواریثفرهنگی و ثبتملی و جهانیشان مصوب میشود تا کشورها را ملزم به حفاظت، مرمت، پاسداری، احیا و نگهداری و معرفی از مواریث ملموس و ناملموس جامعه و جهان بشری ما بکنند که از شاخصههای مهم سواد و آگاهی نیز در یونسکو شناخته و پذیرفته شده است. اینکه موزههای عالم مدرن بنیاد پذیرفته و به پا و فراخوانده شدهاند تا خلأ معنوی که انسان عالم مدرن و متعاقبا انسان روزگار ما با آن دست در گریبان است و از آن رنج میبرد، پر کنند و با داغ و شعلهورکردن تنور کنجکاویهای شناختی و اندیشه تاریخی او مرهم بر زخمهای معنوی انسان روزگارمان هم سخن چندان ناراست و دور از واقعیت نیست.
اینکه در یک جامعه و جهان تکهتکهشده از انواع هویتهای شخصی و اجتماعی و فکری و فرهنگی و تاریخی و قومی که شتابان در حال رنگباختن هستند، دست در گریبان هستیم محل تردید نیست. اینکه موزههای عالم مدرن فراخوانده شدهاند زیر سقف و پشت ویترینشان شانه به شانه مآثر تاریخی و مواریث فرهنگیِ دیگر، هویتهای لتوپار و تکهتکهشده را کنار هم بچینند و بگذارند، بیش از این و پیش از آنکه فروریخته شوند آنها را پاس و نگه دارند به این دلیل است که آن میراث و آن آثار همچنان در انسجام مدنی و هویتهای ازکفرفته ما نقش تعیینکننده میتوانند داشته باشند. یک بار دیگر جان ما را به آن هویتها زنده نگاه بدارند.
در اینکه حفاظت، مرمت و بازسازی، احیا و نگهداری و معرفی بناها و بافتهای تاریخی و موزههای عالم مدرن از هر نوع و طور و در هر مقیاسی به معنی اخص و مواریث فرهنگی و طبیعی به معنی اعم در رونق و رمق بخشیدن جان اقتصاد و بهبود معیشت و ارتقای سطح و سبک زندگی انسان و روزگار ما سهیم و مؤثر هستند نیز چندان محل تردید نیست. اینکه برای آغازینبار به طرز بیسابقه و همهجانبه چنان که در پیش نیز گفته آمد فرهنگهای مادی و مواریثفرهنگی و مآثر تاریخی جامعه و جهان بشری ما متعلق به هر دورهای چنان مادههای شناخت وارد آگاهی انسان روزگار ما شدند و در روشنگاه اندیشه و خرد و دانش و دانایی تاریخ او بازخوانی میشوند نیز محل تردید نیست اما اینها همه و صدها و صدها موارد دیگر همه مدلول و معلول و مصداق پیامد و خروجی قیامتی از رخدادها و چرخشها و خیزشها و تحولات عظیم و بیسابقه و نفسگیر و بنیادین و سرنوشتساز تاریخی دیگری هستند که طی سدههای اخیر در قاره و منطقههای غربی تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما به وقوع پیوسته است و چهره فرهنگ و زندگی و نحوه بودن و حضور تاریخی ما را در جهان در مقیاسی انسانشمول و سیارهای، زیر و زبر و دگرگون کردهاند و چنان فاصله و فراق عظیم و گسستی عمیق میان ما و عقبه تاریخی و فرهنگی و سابقه مدنی و معنوی و شیوه زندگی سنتی ما افکندند که مشابهش را با چنین وسعت و مقیاسی و اینچنین گسترده و فراگیر و انسانشمول در هیچ دورهای در گذشته تجربه نکرده و نزیسته و شاهد نبوده و سراغ نداشته و از سر نگذراندهایم. تا آن تحولات، تا آن زلزلههای سنگین که در ارض تاریخ بشری ما در منطقههای غربی تاریخ اتفاق افتاده و پسلرزههایش در همه قارهها نیز احساس شده است درست واکاوی، بازخوانی، غربالگری و سنجشگری و شناخته و فهمیده نشود، هر آنچه گفته شد برای دولتیان ما لقلقه زبان بیش نیست و ضرورت و تأکید بر ضرورت و اهمیت صیانت از مواریث فرهنگی آب در هاون کوفتن است و بس.