توفیق سروانتس
سروانتس، نخستین رمان تاریخ ادبیات یعنی «دنکیشوت» را بیست سال بعد از نخستین اثرش منتشر کرد. او کتاب نخست خود را سال 1585 در آستانه چهلسالگی به چاپ رساند و در سال 1605 بخش اول «دنکیشوت» را منتشر کرد؛ کتابی که سرنوشت نویسندهاش را بهکل دگرگون کرد و سروانتس را در جایگاه بیبدیلی از تاریخ ادبیات نشاند.
شرق: سروانتس، نخستین رمان تاریخ ادبیات یعنی «دنکیشوت» را بیست سال بعد از نخستین اثرش منتشر کرد. او کتاب نخست خود را سال 1585 در آستانه چهلسالگی به چاپ رساند و در سال 1605 بخش اول «دنکیشوت» را منتشر کرد؛ کتابی که سرنوشت نویسندهاش را بهکل دگرگون کرد و سروانتس را در جایگاه بیبدیلی از تاریخ ادبیات نشاند. در این دوران فترت، سروانتس سرگرم نوشتن نمایشنامههایی بود که بیشتر آنها از صفحه روزگار محو شدهاند و سرسختانه به سرودن شعر میپرداخت. در این دو دهه او مجموعهداستان کوتاهی با عنوان «رمانهای نمونه» در سال 1613 منتشر کرد. با اینهمه، توفیق سروانتس زمانی بود که «دنکیشوت» سر زبانها افتاد و از همان زمان او به نوشتن تماموقت پرداخت و سرانجام توانست در سال 1615 بخش دوم این رمان مهم را به اتمام برساند. چنانکه پیتر ادوارد راسل در کتاب «سروانتس» مینویسد «گرچه سروانتس از توفیق دیرآمدهای که با اقبال خوانندگان به دنکیشوت نصیب او شده بود سرخوش و مغرور بود، با این همه تا دم مرگ نیز به بازآوردن خاطرات زندگانیش بهعنوان سربازی عادی در خدمت تاج و تخت اسپانیا ادامه داد و همواره هم به آن دلخوش بود. با آنکه درباره جنبههای ناخوشایندتر جنگ نیز به هیچ روی خاموش نماند، همواره به ایامی که در لباس سربازی در خدمت امپراتوری اسپانیا گذرانده بود با غرور و افتخار نگاه میکرد و آن را شکوهمندترین روزهای زندگی خود میدانست». سروانتس در سال 1569 یکباره اسپانیا را به قصد ایتالیا ترک میکند و این سفر ناگهانی یازده سال طول میکشد. پیش از سال 1570 در یکی از هنگهای پیادهنظام از نیروهای ضربتی اسپانیا نامنویسی کرد. این هنگ در ناپل مستقر بود که در آن زمان مرکز فرمانروایی اسپانیا در ایتالیا به شمار میرفت. پنج سال بعد، به خدمت فعال نظامی در بخشهای مختلف مدیترانه گذشت. سروانتس در پیروزی مشهور نیروی دریایی اسپانیا بر عثمانی شرکت داشت و در همین عملیات بود که آسیب دید و دست چپش از کار افتاد. او در این دوره هنوز شیفته قصههای منثوری بود که نویسندگان اسپانیایی درباره رسم سلحشوری نوشته بودند. «سی سال بعد وقتی سروانتس در کتاب دنکیشوت دست به نگارش هزل مشهورش درباره همان قصههای سلحشوری اسپانیایی زد که روزگاری خود خوانده بود و بدانها عشق ورزیده بود». دوره خدمت سروانتس سال 1575 در ایتالیا به سر میرسد و او از راه دریا رهسپار اسپانیا میشود. با اینکه او نامههایی از چهرههای مهم نیروهای نظامی با خود داشت، به دلیل نقص عضو دیگر صلاحیت گماشتهشدن به سربازی را نداشت و تنها میتوانست امیدوار باشد که شغل و منصب نانوآبداری به دست آورد، اما کار به آنجا نرسید؛ چراکه کشتی که با آن سفر میکرد مورد حمله گروهی از عثمانی قرار گرفت و میگل زندانی شد. «میگل در الجزیره به بردگی فروخته شد و به انبوه بیشمار اسپانیاییان دیگری پیوست که در حالتی همانند در آنجا گرفتار آمده بودند. نامههایی که قرار بود مایه غرور و افتخار سرباز سلحشور شود و مقام و منصبی برایش به ارمغان بیاورد در این اوضاع به ضرر او هم تمام شد، چراکه آن نامهها و سفارشات موجب شد ربایندههایش خیال کنند او مهمتر از آن است که واقعا بوده و بهاصطلاح در نظام کارهای است و از اینرو مبلغی که در ازای آزادیاش طلب کردند بسیار بالا بود و به این ترتیب، میگل مدت پنج سال در الجزیره به اسارت گذراند. سروانتس از اسارت خود در الجزیره، بهره بسیار گرفت و میتوان گفت دوران اسارت او به طرز معماگونه، یکی از پربارترین ادوار زندگانی او بوده است». اگر سروانتس انتظار داشت که در اسپانیا با استقبالی دیرآمده اما درخور قهرمانان پذیرفته شود، خیلی زود متوجه اشتباه خود شد. اسارت پردهای بود که موجب شده بود دلاوریهای او در مقام یک کهنهسرباز از یادها پوشیده بماند. در آن میان تصمیم گرفته بود که سعی کند راهی نیز به درون عالم ادبیات بیابد و در این رهگذر کوشیده بود قلم خود را در نگارش قصه و داستان بیازماید. پیشینه سربازی برای سروانتس پاداش مادی به ارمغان نیاورد که هیچ، میگل را به حاشیهنشینی و کنارهگیری از جامعه واداشت. «اما به نظر نمیرسد که این سالهای نومیدی و تحقیر که بلافاصله پیشروی او قرار گرفت به هیچ روی توانسته باشد در غرور سرکش او نسبت به دوران سربازیش در گذشته خللی ایجاد کند یا در عزم استوارش برای دفاع از ارزشهای وطنپرستی و نظامیگری کهن تزلزلی پدید آورد. اینکه شوق سرکش سروانتس برای طنز و تمسخر سرانجام سبب شد از دنکیشوت هم حامی و مدافعی برای همین ارزشها بسازد، به هیچ روی نمیتواند مؤید نتیجهگیریهایی در این مایه باشد که شخص سروانتس در سال 1605 از آنگونه ارزشها دل برکنده یا سرخورده شده بوده است».