سهم ما از ویرانی سیل
در فیلم و سریالهای آمریکایی و بعضا اروپایی شاهد هستیم که رادیو و تلویزیونهای محلی، در ساعات مختلف روز، از اوضاع آبوهوا گزارش پخش میکنند و شهروندان هم توجه خاصی به این خبر و تحلیلها دارند و تا جایی که میتوانند انذار و هشدارها را جدی میپندارند.
ابراهیم عمران
در فیلم و سریالهای آمریکایی و بعضا اروپایی شاهد هستیم که رادیو و تلویزیونهای محلی، در ساعات مختلف روز، از اوضاع آبوهوا گزارش پخش میکنند و شهروندان هم توجه خاصی به این خبر و تحلیلها دارند و تا جایی که میتوانند انذار و هشدارها را جدی میپندارند. در سالهای اخیر در رادیو و تلویزیون ما هم چنین تفسیرهایی انجام میگیرد و مخاطبانی که تلویزیون میبینند، به حتم گزارشهای احساسی و بعضا شوآفگونه یکی از این کارمندان سازمان هواشناسی را به خاطر میآورند که در حال حاضر بحث این وجیزه نیست. آگاه هستیم که در سیل اخیر و بنا بر گفته مسئولان هشدارهای رنگی داده شده بود. دستکم بعد از حادثه امامزاده داوود، برای فیروزکوه دیگر به جرئت اطمینان داریم که این نهیکردن از سفر، بارها اعلام شده بود. گریزی از قهر طبیعت نیست. بدهبستان طبیعت با زمین و زیر زمین و بالادست و پاییندست، المانهای گوناگونی دارد که بحث فنی و تخصصی خویش را میطلبد. راهکارهای مقابله با آن هم قطعا وجود دارد. نکتهای اما اینجا در کشاکش ماجرا مغفول میماند. هر فرد و نهادی دست تقصیر به سمتی میبرد. یکی گیرافتادن ماشین در مکانی خاص را سببساز عبورنکردن آب روان میداند. دیگری از دستکاری مسیر آب میگوید. آن یکی از توپوگرافی منطقه میگوید که امکان ندارد با بارشهای 20 تا 30 میلیمتری چنین حادثهای رخ دهد و ادلههای گوناگونی که در این مقال نمیگنجد. همه این موارد شاید درست باشد؛ اما وظیفه ما چیست؟ گیریم هیچ ارگان و نهادی هم در پی برطرفکردن مشکل نباشد. راحتتر بنویسم که اصولا به فکر نباشند که چه بر سر همگان آید در فرض منفیاش. از این نگره که بالاتر نیست و نداریم. ما که کرونا را دیدیم و گذراندیم و هنوز نیز دستوپنجه با آن نرم میکنیم. بهراستی اگر حفاظت شخصی و فردی بیشترمان نمیبود، تا قبل از واردات واکسن، امکان آسیب بسیار فراتر از آنچه دیدیم، میرفت. پس بحث حواسجمعبودن خویشتن در این مورد، توانست کمکحالمان باشد. شهرداری و بخشداری و راهداری تا حدودی میتوانند مانع و دافع شوند. همان پنجشنبهای که هشدار نرفتن به پارکها داده شده بود و بنرهایی نصب در ورودی بوستانها، در یکی از پارکهای غرب پایتخت بعینه مشاهده کردم افراد از راههای دیگر وارد آن میشدند! خب اگر در آن لحظه و در آن پارک با سطح غیراستاندارد شیب که بارها درهبودنش موجب هشدار کارشناسان شده است، بارانی در حد یکربع میبارید و حادثهای رخ میداد، آیا منِ شهروند بیمبالات در آن دخیل نبودم؟ لطفا دقت شود این نوشته صرفا بحث خودنگهداری و خودحافظپنداری است و بس. بحث ارگانهای مختلف و تخلف احتمالی آنها غرض این نوشته نیست. آیا شهروندی که با دیدن تابلوی ورود ممنوع وارد کوچه و خیابان میشود و بعد آن تصادف میکند، آنهم با خودروی بیکیفیت داخلی، فقط باید خودروساز را مورد نوازش قرار داد؟ آیا رانندهای که از سرعت مجاز تخطی نمیکند و مورد طعن و نیشخند دیگران قرار میگیرد، قابل مقایسه با رانندهای است که نهتنها از سرعت مجاز تخطی میکند، بلکه چند کیلومتری فراتر هم میراند! آری فقط زمین و زمان و قسمت و تقدیر را گناهکار ندانیم. جالب است که برخی از هموطنان با علم به اینکه هشدارهای لازم هم داده میشود، برای اثبات نترسبودن در مواجهه با خطر تردید نمیکنند. نمیدانم آیا میتوان به ترمیم این خصلت نادرستمان امیدوار بود یا نه، ولی باور دارم آنهایی که در جادههای برفی و یخبندان سمت خطر میروند، میتوانند جزء افرادی باشند که در این سیلاب حادثه دیدهاند یا دستکم بخش اعظمی از آنها. صاحب این قلم در سالی که شیراز زیر سیل رفت، در آن شهر رؤیایی بودم و تصادفا در آن روز هم قرار بر آن بود که گشتی در شهر بزنیم. حوالی ساعت 10 که قصد رفتن بود بارانی سبک باریدن گرفت. رانندهای که قرار بود ما را سمت دروازه قرآن ببرد (محل اصلی حادثه) پیشنهاد داد در این باران آنجا نرویم. حکمتش را نمیدانم. گفت شما را جایی خارج از جغرافیای اصلی شهر میبرم. گویا خیابان یا بلوار صدرا. ما هم قبول کردیم. یکی از همراهان گفت به طعنه که انگار از باران هراس داری؟ گفتم به تجربه و بابت سالها زندگی در شمال چنین بارانهایی فرجام خوشی ندارد، بهتر است در فضای باز نباشیم، دستکم جای سربسته ایمنیاش بیشتر است. داستان را به درازا نکشانم که همگان پایان آن را میدانند. غرض جدا از بحث سرنوشت، کمی هم توجه به انگارههایی مانند توجه، ترس و بیم است و بس. امید که درسی شود؛ زیرا طبیعت میغرد و این ما هستیم که در منیت و کجفهمی خویش گرفتاریم. سهم خویشتن را از حوادث کم نبینیم، آن هم در مکان و زمانهای که شاید «صحبت از پژمردن یک برگ نباشد».