در گفتوگوی «شرق» با احمد بخشایشاردستانی درباره نقد سیاسی حامیان دولت رئیسی مطرح شد
قدرت نهچندان یکدست
این روزها با تصمیم دولت برای حذف ارز ترجیحی از کالاهای اساسی، انتقادات افکار عمومی، فضای رسانهای و جامعه سیاسی به دولت سیزدهم تشدید پیدا کرده است. دراینبین شاید مهمترین نقدی که خود جای انتقاد داشته باشد، به بخشی از سخنان رئیس مجلس یازدهم بازمیگردد که عنوان کرد «در گرانیهای اخیر و موضوع افزایش قیمت ماکارونی هم، بیتوجهی به قانون مجلس باعث شد چنین فضایی ایجاد شود و مردم را بهشدت ناراحت کند. به مردم حق میدهم که نسبت به آینده نگران شده باشند، اما با توجه به پیگیریهای انجامشده و جلساتی که بهویژه در شورای هماهنگی اقتصادی صورت گرفت، مقرر شد که قانون مجلس به طور کامل اجرائی شود. انشاءالله آرامش معیشتی برای مردم ایجاد خواهد شد».
عبدالرحمن فتحالهی: این روزها با تصمیم دولت برای حذف ارز ترجیحی از کالاهای اساسی، انتقادات افکار عمومی، فضای رسانهای و جامعه سیاسی به دولت سیزدهم تشدید پیدا کرده است. دراینبین شاید مهمترین نقدی که خود جای انتقاد داشته باشد، به بخشی از سخنان رئیس مجلس یازدهم بازمیگردد که عنوان کرد «در گرانیهای اخیر و موضوع افزایش قیمت ماکارونی هم، بیتوجهی به قانون مجلس باعث شد چنین فضایی ایجاد شود و مردم را بهشدت ناراحت کند. به مردم حق میدهم که نسبت به آینده نگران شده باشند، اما با توجه به پیگیریهای انجامشده و جلساتی که بهویژه در شورای هماهنگی اقتصادی صورت گرفت، مقرر شد که قانون مجلس به طور کامل اجرائی شود. انشاءالله آرامش معیشتی برای مردم ایجاد خواهد شد». برخی چهرهها این جملات و عبارات را فرار رو به جلوی قالیباف از سیل انتقادات این روزها میدانند. درحالیکه به باور این افراد در جریان یکدستشده قدرت همه احزاب و شخصیتها به یک اندازه مسئولاند؛ اما گزارهای که میتواند این تحلیل را تحتالشعاع قرار دهد، ناظر به «رفتار سیاسی» یا «نقد سیاسی» است. پیرو این نکته اساسا این دست انتقادات، نه یک نگاه دلسوزانه یا فرار از مسئولیت بلکه نوعی انتقام سیاسی را به ذهن متبادر میکند؛ بهویژه آنکه در روزهای اخیر برخی اتفاقات به این گمانهزنیها دامن میزند. ضمن اینکه آغاز رقابت سیاسی مجلس یازدهم برای انتخاب هیئترئیسه کاتالیزوری بر این مهم خواهد بود؛ رقابتی که بیشک یک سر آن قالیباف و سر دیگرش به جبهه پایداری میرسد تا چهارم خرداد، تکلیف رئیس مجلس را در اجلاسیه سوم مشخص کند. از این منظر «شرق» در گفتوگویی با احمد بخشایشاردستانی، نماینده ادوار و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نهم، سعی کرده است واکاوی دقیقتری از نقد سیاسی و غیرسیاسی حامیان دولت رئیسی داشته باشد.
به موازات تشدید انتقادات فراگیر به عملکرد دولت رئیسی درباره حذف ارز ترجیحی شاهدیم رئیس مجلس هم در نطقی به دولت سیزدهم انتقاد کرد؛ انتقادی که به باور برخی محلی از اعراب ندارد چون در فضای یکدستشده قدرت همه به یک اندازه مسئولاند، اما این گزاره زیر سؤال است؛ چراکه برخلاف این ادعا در یک سطح میتوان شرایط فعلی را متأثر از اختلاف بین دو رئیس قوه ارزیابی کرد که ذیل فایل صوتی چند روز اخیر، نزدیکان رئیسی را مسئول مدیریت «سیسمونیگیت» میدانند؛ بنابراین رئیس مجلس به وقت بحران پشت دولت را خالی کرده است. شما کدامیک از این دو نگاه را نزدیک به واقعیت میدانید؟
قرار نیست که فضای یکدستشده قدرت لزوما به معنای همراهی تام و تمام جریانهای سیاسی از همدیگر باشد. قطعا هر فرد، حزب و گروهی درخصوص مسائل مختلف اختلاف نظر دارند که کاملا طبیعی است. پس نباید این مسئله را پیچیده کرده و آن را به دیگر اتفاقات گره زد. البته من منکر برخی اتفاقات و تحولات و تأثیرش بر اختلافنظر سیاسیون نیستم؛ بنابراین تا اندازهای تحلیل شما هم میتواند درست باشد؛ یعنی انتقاد کوچک رئیس مجلس به دولت به همان اندازه که میتواند از سر دلسوزی باشد، سیاسی هم تعبیر شود.
آیا در سطح دیگری از تحلیل میتوان این گزاره را مطرح کرد که قالیباف با انداختن توپ قصور در زمین دولت در تلاش برای تکیه بر کرسی ریاست مجلس برای سال سوم با عبور از جبهه پایداری است و درعینحال نیمنگاهی هم به پاستور در ۱۴۰۴ دوخته است؛ بهویژه اینکه در روزهای اخیر با آزادسازی نرخ آرد و گندم و تشدید انتقادات به پاستورنشینان شاهد مطرحشدن پیشنهاد استعفای رئیسی نیز هستیم؟
شاید بتوان جنگ قدرت در میان جریانهای حاضر در مجلس یازدهم برای رسیدن به کرسی ریاست قوه مقننه را تا اندازهای نزدیک به واقعیت دانست که بسیار هم طبیعی است. چهبسا در ادوار پیشین مجلس هم جنگ قدرت برای کرسی ریاست قوه بهمراتب شدیدتر از مجلس یازدهم بوده است؛ اما بههیچعنوان، نه آقای قالیباف و نه هیچکس دیگری نمیتواند کت و شلوار ریاستجمهوری برای ۱۴۰۴ به تن کند.
چرا؟
کاملا واضح است چون رئیسی برای یک دوره چهارساله به پاستور نیامده است؛ بهویژه آنکه جریان راست تمام اعتبار و حیثیت خود را برای رویکارآمدن او هزینه کرد. جدا از اینکه ما این هزینهکردن را اشتباه بدانیم یا درست، به هر حال اصولگرایان در خرداد ۱۴۰۰ دولت مدنظر خود را روی کار آوردند. ضمنا در این چهار دهه از عمر جمهوری اسلامی ایران هیچ رئیسجمهوری تا به اکنون تکدورهای نبوده است.
اما با این میزان از اعتراض و انتقاد دروناصولگرایی استدلال شما مبنی بر دودورهایبودن رؤسای جمهور ایران، دلیل و توجیهی برای تداوم ریاستجمهوری رئیسی خواهد بود؟
چرا، اتفاقا این یک استدلال بسیار مهم است.
به چه دلیل؟
چون در این ۴۳ سال همه جریانهای سیاسی حامی رؤسای جمهور در ادوار مختلف هیچگاه در میانه راه با عدم حمایت از رئیسجمهوری مستقر در انتخابات دور دوم اعتبار خود را در میان افکار عمومی زیر سؤال نبردهاند. مصداق بارز آن سال ۹۶ و پیروزی مجدد حسن روحانی بود. در آن زمان طیفی از اصلاحطلبان منتقد جدی حمایت چپها از روحانی بودند؛ چراکه رئیس دولت یازدهم را اصطلاحا «خودی» نمیدانستند؛ اما بیشتر اصلاحطلبان اعتقاد داشتند نمیتوان در میانه راه حمایت خود را از حسن روحانی قطع کرد چون اعتبار این جریان (اصلاحطلب) در میان افکار عمومی زیر سؤال خواهد رفت. البته تلاش برای رویکارنیامدن رئیسی و برخی چهرههای دیگر هم مطرح بود که سبب شد برخی اصلاحطلبان برخلاف میل باطنی حامی روحانی در سال ۹۶ شوند؛ اما به هر دلیلی نهایتا جریان چپ، به خواست یا به اجبار، حمایت از روحانی را ادامه داد. مشابه همین رویه در ادوار مختلف مشاهده شده است. پس اکنون که مجددا جریان راست به شکل کاملا جدی و حتی حیثیتی روی رئیسی سرمایهگذاری کرده است، نه میخواهد و نه میتواند از رئیسی عبور کند یا حتی حمایت خود را قطع کند. پس با وجود تمام انتقادات در 9 ماه گذشته نسبت به عملکرد دولت سیزدهم به هیچکس غیر از رئیسی اجازه نمیدهد در ۱۴۰۴ مجددا به پاستور راه پیدا کند؛ چون در غیر این صورت اعتبار اصولگرایان، هم در میان جریانهای سیاسی داخلی و مهمتر از آن در میان افکار عمومی زیر سؤال خواهد رفت.
به سؤال قبلی بازمیگردم. این روزها در محافل سیاسی و رسانهای بهویژه از خود جریان محافظهکار نداهایی مبنی بر درخواست از رئیسی برای استعفا مطرح شده است. این مسئله در تناقض با گفته شما نیست؟
خیر؛ چون به همان دلایلی که قبلا گفتم، نباید این موضعگیریهای رسانهای و سیاسی، حتی از جانب طیفی از اصولگرایان را چندان جدی گرفت. مضافا یک پارامتر بسیار مهم هم وجود دارد که باید در پاسخ به سال شما مدنظر قرار گیرد و آنهم به حمایتهای مقام معظم رهبری از رؤسای جمهور بازمیگردد. رهبری همواره از همه رؤسای جمهور، چه اصلاحطلب و چه اصولگرا حمایت جدی داشته است که تا آخرین ساعت مأموریت در پاستور به وظایف محوله عمل کنند. پس مسئله استعفا اساسا محلی از اعراب ندارد و ارزش تحلیل هم ندارد.
اجازه دهید کل تحلیل شما را زیر سؤال ببرم، از این بابت که اگر از بیرون جریان یکدستشده را بررسی کنیم، سنت ثبات و تداوم قدرت دیده میشود ولی زمانی که از درون به این ساختار یکدستشده نگاه کنیم، خواهیم دید اتفاقا این جریان با وجود گذاشتن تمام اعتبار سیاسی طیف راست، چندان هم یکدست نیست؛ چون از همان زمان کلیدخوردن انتخابات مجلس یازدهم شاهد تقابل طیف قالیباف با احمدینژادیها و پایداریها بر سر سرلیستی تهران و بعد از آن ریاست مجلس بودیم. پس از آنکه دست پایداریها و احمدینژادیها از سرلیستی تهران و رسیدن به کرسی ریاست قوه مقننه کوتاه شد، پروژه نفوذ در کابینه و دولت سیزدهم آغاز شد که موفق به این مهم شدند؛ بنابراین این دو طیف اکنون، هم از جبهه پاستور، هم از بهارستان و حتی از ساختمان بهشت به دنبال فشار سیاسی برای گرفتن کرسی ریاست مجلس هستند. این در حالی است که عملکرد دولت درخصوص حذف ارز ترجیحی نیز به واکنش جریان مقابل منجر شده است. پس چرا با وجود این اقتضائات عدم تغییر را جدی میدانید؟
اولا نکات شما بههیچوجه نافی تحلیل من نیست؛ چون اساسا نفس و ذات «قدرت یکدست» به فضای دوقطبی یا حتی چندقطبی درونی دامن میزند؛ بهویژه زمانی که «دیگری» مطرح نباشد. در آن صورت فضا خودبهخود به سمت دوقطبی و چندقطبی خواهد رفت. شاید تا پیش از این به نام هاشمیرفسنجانی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی شرایط برای تداوم سنت ثبات و تداوم قدرت شکل میگرفت، اما به نظر میرسد در وضعیت کنونی این مهم دیگر بههیچوجه نمیتواند محلی از اعراب داشته باشد؛ چراکه افکار عمومی انداختن توپ در زمین «دیگری» به نام رؤسای جمهور قبلی را نمیپذیرد. پس اگرچه در این مدت رؤسای مجلس و بهخصوص رئیسجمهور و اعضای دولت مرتبا کمکاریها و مشکلات فعلی را به زمین «دیگری» یعنی حسن روحانی میاندازند، اما باید پذیرفت اکنون این ترفند، نه برای افکار عمومی، نه برای رسانهها و نه جریانهای سیاسی عمل نمیکند. چون پروژه «دیگریسازی» کارکرد خود را از دست داده است؛ طبیعی است که شاهد تشدید فضای دوقطبی و چندقطبی در جریان یکدست شده قدرت باشیم. ضمنا برخلاف تصور شما مبنی بر تقابل طیف احمدینژادی با دیگر جریانها من معتقدم پذیرش و هضم این طیف در بدنه قدرت یکدستشده اقدامی هوشمندانه بود؛ چون جذب حداکثری طیف احمدینژادی در بدنه قدرت هم در سال ۹۸ که بخشی به مجلس یازدهم رفتند و طیفی هم در ۱۴۰۰ به کابینه و دولت سیزدهم ملحق شدند، سبب شد تا تحت تأثیر رفتار و ادبیات رئیس دولت نهم و دهم قرار نگیرند. مضافا در پاسخ به سؤال قبلی شما ناظر بر تحولات سیاسی-اجتماعی روزهای اخیر بعد از حذف ارز ترجیحی یک نگاه متفاوت و البته دوگانه دارم. در یک سو من هم مانند دولت سیزدهم، مجلس یازدهم و بسیاری از کارشناسان و اقتصاددانان معتقدم ارز ترجیحی، ارزی فسادزا است که سبب شد چیزی در حدود ۱۸ تا ۲۰ میلیارد دلار در دولت روحانی حیفومیل شود. اما درعینحال باید این را هم کالبدشکافی کرد که چرا دولت دوازدهم مجبور به تخصیص چنین ارزی شد؟! ببینید بعد از پیروزی روحانی در سال ۹۶، سرخوردگی جریان اصولگرا اعتراضاتی را در دیماه همان سال در مشهد شکل داد که در ادامه به دیگر نقاط کشور تسری پیدا کرد. همین فضای اعتراضی، روحانی را تنها به فاصله هشت ماه از پیروزیاش، آنهم با رأی حدود ۲۵ میلیونی بهشدت نگران کرد؛ بنابراین دولت برای کنترل شرایط سیاست چندنرخیکردن ارز را در پیش گرفت.
پس معترف هستید این آش شور ارز ترجیحی بیش از آنکه نتیجه کار دولت روحانی باشد، دستپخت اصولگرایان است؟
اگر منظورتان اعتراضات دیماه است که کسی منکر تحریک جریان اصولگرایی برای آن اقدام نیست اما نمیتوان تصمیمات اشتباه دولت روحانی و قصور رئیسجمهور سابق را در رابطه با چندنرخیکردن ارز و تخصیص ارزی به نام ارز ترجیحی نادیده گرفت. مضافا بیتدبیری دولت دوازدهم در هدردادن منابع ارزی با خرجکردن
بیحسابوکتاب دلار چهارهزارو۲۰۰ تومانی نمیتواند از اشتباهات روحانی در بهجودآمدن این شرایط بعدی بکاهد.
بنایی برای دفاع از روحانی ندارم. اما جناب اردستانی اینجا نکته مهمی که نادیده گرفته میشود، به اتفاقی بازمیگردد که 133 روز بعد از پنجم دی ۹۶ روی داد و آن هم خروج دونالد ترامپ از برجام در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ بود که به اذعان بسیاری همین اعتراضات دیماه ترامپ را تحریک به خروج از توافق هستهای کرد. با توجه به این نکات روحانی راست میگفت «آدرس اشتباه ندهید، همه چیز از پنج دی ۹۶ شروع شد؟».
اینکه اعتراضات دیماه تا چه اندازه به تحریک دونالد ترامپ برای خروج از برجام و تحولات بعدی منجر شد، جای تحلیل کاملا جداگانه و مفصلی دارد اما کوتاه بگویم که بههرحال در یک نگاه واقعبینانه نمیتوان منکر شد گسترش اعتراضات دی ۹۶ از مشهد به کل کشور و مهمتر از آن عبور اعتراضات از دولت روحانی، دونالد ترامپ را تحریک کرد که اکنون دولت دوازدهم با شرایط بیثبات و عدم حمایت مردمی مواجه است؛ بنابراین کاهش توان دیپلماتیک تهران سبب خواهد شد که واشنگتن با خروج از برجام منافع خود در دیگر حوزهها مانند توان دفاعی و نفوذ منطقهای به موازات پرونده فعالیتهای هستهای را محقق کند. اما مطمئن باشید حتی اگر اعتراضات دیماه هم شکل نمیگرفت، دونالد ترامپ نهایتا خروج از برجام و اعمال فشار حداکثری را کلید میزد؛ چراکه اساسا نگاه وی بر مبنای وعدههای انتخاباتیاش همین بود، کمااینکه ترامپ تمام وعدههای انتخاباتی دیگرش را هم اجرائی کرد. مضافا فشار بازیگران منطقهای از عربستان تا اسرائیل هم برای خروج ترامپ از برجام مؤثر بود. پس نمیتوان همه مسئله را به اعتراضات دیماه گره زد. از همه مهمتر قرار نیست که روحانی با خروج دونالد ترامپ از برجام دستپاچه و نگران شود و بخواهد منابع ارزی کشور را تا سقف ۲۰ میلیارد دلار هدر دهد.
این تحلیل شما من را وادار میکند مصاحبه را قدری شخصی کنم. در فضای سیاسی و رسانهای به شما برچسب جبهه پایداری زدهاند. با توجه به گفتههایتان این ظن قدری تقویت پیدا میکند. حال صریح از شما میپرسم آیا عضو جبهه پایداری هستید؟
بههیچوجه.
پس چرا از شما به عنوان یک پایداریچی یاد میکنند؟
به دلیل انتخابات هیئترئیسه مجلس نهم.
منظورتان انتخابات هیئترئیسه مجلس در سال 93 بود که شما رقیب علی لاریجانی برای ریاست مجلس نهم شدید که 32 رأی به دست آوردید؟ میزان رأیتان را درست گفتم؟
بله 32 رأی؛ اتفاقا همان رأیها سبب شد که برچسب جبهه پایداری به من زده شود.
چطور؟
چون من نماینده منطقه اردستان بودم و برای نمایندگان و اهالی رسانه جالب بود که نماینده یک شهرستان، نه یک کلانشهر بتواند در برابر علی لاریجانی 32 رأی کسب کند. بهویژه که سال بعد مرحوم روحالله حسینیان رأی کمتری نسبت به من کسب کرد. همین مسئله این ظن را به وجود آورد که اردستانی به واسطه حمایت جبهه پایداری توانسته است این 32 رأی را کسب کند که البته همان روزها صادق محصولی در بیانیهای رسمی عنوان کرد آقای اردستانی ارتباطی به جبهه پایداری ندارد.
جبهه پایداری بودنتان را صراحتا رد کردید، احمدینژادیبودنتان را چطور؟
من این سؤالتان را به دلایلی پاسخ نمیدهم.
همین جواب به اندازه کافی گویا بود. روی انتقادات فضای رسانهای، جامعه سیاسی و افکار عمومی درباره سایه سنگین دانشگاه امام صادق بر کابینه سیزدهم بهخصوص در بخش اقتصادی دولت تمرکز کنیم که با این شیوه حذف ارز چهارهزارو 200 تومانی تشدید هم شده است. حضرتعالی که همدوره کسانی چون عبدالله رمضانزاده و مصطفی کواکبیان و از فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق بودهاید تا چه حد این انتقادها وارد میدانید؟
اگرچه من هم از خروجیهای دوره اول دانشگاه امام صادق هستم، اما حب و بغضی برای پاسخ به سؤال شما ندارم. واقعیت امر آن است که آیتالله علمالهدی، معاون آموزش دانشگاه امام صادق بود و ایشان اشراف کامل روی این دانشگاه داشت. در عین حال به اعتبار ارتباط با دانشجویان دانشگاه امام صادق و با مرحوم آیتالله کنی فضا برای ورود به بدنه قدرت و دولت شکل گرفت. بااینحال من معتقدم همه کابینه رئیسی از فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق نیستند. علیرغم تمام نکات یادشده، اگر من جای آقای رئیسی بودم به این افراد اجازه ورود به دولت و کابینه بهویژه در حوزه اقتصادی، آن هم در شرایط خطیر کنونی را نمیدادم.
چون این افراد اگرچه دانش و سواد لازم را دارند ولی از تجربه کاری بیبهرهاند. واقعا جا داشت که کسانی چون خاندوزی و... چند دوره حضور در مجلس یا معاونت کل وزارتخانهها را تجربه میکردند تا با چم و خم کار آشنا شوند. وزارتخانه با فضای درس و مدرسه و دانشگاه به شدت متفاوت است.
به آقای کواکبیان و رمضانزاده اشاره شد؛ اجازه دهید یکی دیگر از خروجیهای دانشگاه امام صادق را هم که با ایشان آشنایی دارید، وارد مصاحبه کنیم. اگر اشتباه نکنم شما ورودی سال ۶۱ و سعید جلیلی ورودی سال ۶۲ بودند. سؤالی که در این رابطه از شما دارم به ساز ناکوک ایشان با دولت رئیسی باز میگردد. چرا با وجود آنکه سعید جلیلی از فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق و از نزدیکان جبهه پایداری است شاهد گسل جریان جلیلیسم با رئیسی هسیتم؟
بله آقای جلیلی هم از فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق هستند. اتفاقا هر دو در یک بلوک و هماتاق بودیم. ولی از اینها گذشته اساسا من معتقد به گزارهای به نام جریان «جلیلیسم» در کشور نیستم. یعنی نمیتوان تفکرات، باورها و اندیشههای فردی مانند سعید جلیلی را یک جریان در داخل کشور تصور کرد. ضمن اینکه هیچ مدرکی دال بر مخالفت آقای جلیلی با دولت سیزدهم وجود ندارد.
پس چرا به جز سعید جلیلی تمام کاندیداهای پوششی سال گذشته به پست رسیدند؟
این نکته شما لزوما به معنای تقابل آقای رئیسی یا اختلاف نظر آقای جلیلی نیست. امکان دارد سعید جلیلی حضور در دولت سیزدهم را نپذیرفته باشد، کما اینکه برخی اخبار هم این نکته را تأیید میکند. در عین حال قرار نیست آقای رئیسی هم همه کاندیداهای انتخابات سال گذشته را وارد دولت کند. با این مفروضات شما، پیشفرض غلطی در ذهن مخاطب ایجاد میشود که از اساس محلی از اعراب ندارد.