داستایفسکی و روایت سفر به اروپا
امیدی به اروپا نیست
«عطش سیریناپذیر دیدن چیزها و جاهای جدید» داستایفسکی را به اروپا میکشاند و روایت او از اروپا به تعبیر خودش پانوراماهای ترکیبی میسازد که در کتابی با عنوانِ «سفرنامه اروپا» ثبت میشود. این کتاب که اخیرا با ترجمه یلدا بیدختینژاد در نشر برج ترجمه و منتشر شده است دربردارنده یادداشتهای منتشرشده از داستایفسکی در مجله «زمان» درباره اولین مواجهه مستقیم او با غرب در سفر به اروپاست.
«عطش سیریناپذیر دیدن چیزها و جاهای جدید» داستایفسکی را به اروپا میکشاند و روایت او از اروپا به تعبیر خودش پانوراماهای ترکیبی میسازد که در کتابی با عنوانِ «سفرنامه اروپا» ثبت میشود. این کتاب که اخیرا با ترجمه یلدا بیدختینژاد در نشر برج ترجمه و منتشر شده است دربردارنده یادداشتهای منتشرشده از داستایفسکی در مجله «زمان» درباره اولین مواجهه مستقیم او با غرب در سفر به اروپاست. او در این یادداشتها بهراحتی از درونیات خود در برخورد با فرهنگ اروپایی پرده برمیدارد و از مقاومت در برابر وسوسه تأثیرپذیری از فرهنگ غربی حرف میزند. ردپای این تأملات در آثار بعدی او، بهخصوص در «یادداشتهای زیرزمینی» دیده میشود. یلدا بیدختینژاد در نشست نقد و بررسیِ «سفرنامه اروپا» که مؤسسه شهر کتاب در روز سهشنبه ۲۳ فروردین بهصورت مجازی برگزار کرد، از مهجورماندنِ «سفرنامه اروپا»ی داستایفسکی در میان دیگر آثار مطرحش همچون شاهکارهای «برادران کارامازوف»، «جنایت و مکافات»، «ابله» گفت و اینکه منتقدان ادبی قرن نوزده و بیست این اثر را در ژانر سفرنامه تقسیمبندی کردند و از آفرینش ادبی و هنری داستایفسکی دور دانستند. اما او معتقد است این سفرنامهای سنتی نیست و داستایفسکی مثل سیاح یا گردشگر مکانهای دیدنی پاریس و لندن را شرح نداده است، بلکه در آغاز کار تکلیف را با ما روشن میکند و تأکید میکند مقصود دیگری دارد. «در واقع، انگار او روسیه و غرب را در دو کفه ترازو گذاشته و با هم قیاس میکند و در ضمن نظر خودش را بیان میکند و مانیفستی ارائه میدهد. او صراحتا میگوید طرفدار قوم اسلاو است و باور دارد قوم اسلاو و روسیه رسالتی دارد که باید انجام بدهد. رسالتی که اروپا ندارد یا نمیتواند داشته باشد». او با اشاره به لحنِ مطایبه و طناز داستایفسکی میگوید: «او برای بیان نظر خودش از لحنی طنازانه و سرشار از کنایه و طعنه استفاده میکند، بهخصوص در مورد فرانسویها. در نظر داستایفسکی امیدی به اروپا نیست، او پیش از این سفر قانع شده که اروپای کاپیتالیستی به سمت هلاکت میرود و روسیه باید طلایهدار پیشرفت باشد و رسالت خود را بر عهده گیرد. چون همانطور که چند سال بعد در دفتر یادداشتهای نویسنده مینویسد، بر این باور است که مردم روس در خودشان پتانسیلی شامل پاکی و خلوص نیت و آمادگی انجام کارهای بزرگ دارند». داستایفسکی در بخشی از «سفرنامه اروپا» درمورد برادری و برابری مفهومپردازی میکند و توضیح میدهد که «مردم اروپا نمیتوانند این شعارشان را تحقق ببخشند چراکه این در ذاتشان نیست. او میگوید: سوسیالیست وقتی میبیند برادری وجود ندارد، سعی میکند به برادری دعوت کند. از آنجا که در وجود خودش هم برادری نیست میخواهد آن را تولید کند و تشکیل بدهد». همانطور که مترجمِ کتاب نیز اشاره میکند، «سفرنامه اروپا» بیش از آنکه سفرنامهای سنتی و متداول باشد شامل نوعی نظریهپردازی و تأملات داستایفسکی است که سویههای سیاسی و اجتماعی پررنگی دارد. «در این سفرنامه میتوانیم کدهای کوچکی درباره آثار بعدی داستایفسکی پیدا کنیم. برای نمونه، جایی در سفرنامه اروپا میگوید، روزی انسانهایی که برادر بزرگ طردشان کرده؛ یعنی آدمهای افلیج و مطرودانی که آدمهای سالم آنها را به زیرزمین راندهاند، میخواهند که از آن زیرزمین بیرون بیایند و از جامعه انتقام بگیرند. این تم انسان زیرزمینی و انتقامگرفتن از جامعه بعدها در کارهایی چون یادداشتهای زیرزمینی تکرار میشود».
علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب نیز با اشاره به اینکه داستایفسکی برای کتابخوانان و دوستداران ادبیات نامی آشناست گفت: «در همه کشورها بسیاری از افراد داستانهای او را خواندهاند و نام او در این دویست سال در کنار دو غول برجسته ادبیات روسیه، چخوف و تالستوی، مطرح بوده است. در آبان سال گذشته مرکز فرهنگی شهر کتاب به مناسبت دویستمین سال تولد داستایفسکی برنامهای برگزار کرد و علاقهمندان به ادبیات طی یک هفته از سخنان استادان و پژوهشگران درباره جنبههای مختلف داستایفسکی از آثار تا زندگینامه و زمانه بهرهمند شدند. حوادث، غم و شادیهای شگفتیآور زندگی داستایفسکی را چنان غنی کرده است که زندگینامهنویس او ناگزیر باید از فراخروی خودداری کند و بر بعضی از وقایع سرپوش بگذارد. این شخصیت منحصربهفرد با بیماری صرع، تبعید، فقر و مسائلی در زندگی زناشویی درگیر بود و بیش از شصت سال زندگی نکرد. او بعد از نوشتن برخی آثار خود، خسته از شغل سردبیری مجله و فرسوده از حوادث سیاسی، تصمیم گرفت مسافرتی به خارج از کشور بکند. از مدتها پیش پزشکان به او توصیه میکردند به خارج سفر و چندماهی استراحت بکند. بنابراین، در هفتم ژوئن ۱۸۶۲ به تنهایی عازم سفر اروپا شد. در شرح این سفرها چند نکته جالب به چشم میخورد: یکی قمار در سفر و دیگری، رابطه روسیه و اروپا و نگاه داستایفسکی به چگونگی برخورد با اروپای آن زمان، قوم اسلاو و وضعیت روسیه و در نهایت، اینکه او با این نگاه در برخی کشورها با نویسندگان دیگر ارتباط میگرفت و در برخی کشورها نه».
داستایفسکی در سفر اول بهتنهایی عازم شد و وقتی به پاریس رفت، نه کسی او را میشناخت و نه او کسی را میشناخت. نه با هوگو که در آن زمان مشغول نگارش «بینوایان» بود ملاقات کرد نه با فلوبر که به تألیف «سالامبو» اشتغال داشت. نگاه او در این سفر به پاریس چندان مثبت نبود. جایی در مورد پاریس و فرانسه مینویسد: «پاریس بهطور وحشتناکی غمناک است. اگر تعدادی بنای تاریخی مهم و جالب توجه در این شهر وجود نمیداشت کسالت مرا به گورستان فرستاده بود» یا «با اینکه فرانسه کشوری آرام، نجیب و مؤدب است، اما به راه خطا میرود؛ یعنی جز پول چیزی نمیفهمد». در این نوشتهها نگاه او به آدمها، شهرها و برخوردها منعکس شده است. وقتی از پاریس به لندن میآید، تصور دیگری دارد. در آنجا با هرتسن، نویسندهای مهم، دوستی دارد. پس، به لطف مصاحبت و راهنماییهای هرتسن لندن در مقایسه با پاریس برای او کمتر ناخوشایند است. محمدخانی همچنین گفت که در سفر اول، داستایفسکی بعد از اینکه به پترزبورگ برمیگردد خاطرات خودش را در مجله «زمان» منتشر میکند. این یادداشتها همین «سفرنامه اروپا: تأملات زمستانی بر تأثرات تابستانی» است. او در این یادداشتها کشورهایی را که دیده با لحنی به شدت طنزآلود به باد انتقاد میگیرد. اما در سال ۱۸۶۳ با یکی از دوستان یا نامزدهایش به نام پولین به اروپا میرود. در اینجا پولین رابطه عاشقانهای با داستایفسکی داشته و هر دو به ناپل میروند اما هیچ موقع ازدواج نمیکنند. پولین از داستایفسکی دلخور است و رابطه آنطور که میخواسته نیست. بالاخره به طور قطع از هم جدا میشوند و پولین به پاریس برمیگردد و داستایفسکی به روسیه. اما داستایفسکی سر راه در هامبورگ توقف میکند و تمام خرج سفرش را در قمار میبازد. مسئله قمار در سفر داستایفسکی خیلی جالب است. به هر حال، رمان «قمارباز» از همین تجارب او ریشه میگیرد. همانطور که «یادداشتهای زیرزمینی» از رابطه او با پولین در مسافرت به اروپا. او این رابطه را خطای بزرگی میداند که فقط خودش از کیفیت آن باخبر بوده است. در این باره برای همسرش اعترافنامه وحشتناکی تنظیم میکند که از قلههای بلند آثار اوست و بعد به «یادداشتهای زیرزمینی» تبدیل میشود. محمدخانی در ادامه به سفر چهارساله داستایفسکی به همراه آنا به اروپا اشاره کرد و آثاری چون «ابله»، «شوهرباشی» و «جنزدگان» را حاصل این سفر دانست. همچنین اشاره کرد که خاطرات روزانه آنا زوایای دیگری از این سفر و خلق این آثار را روشن میکند و منتقدان نیز برای بررسی زندگی و آرای داستایفسکی به آن توجه دارند. او در پایان گفت: «سفرنامه اروپا» نگاه داستایفسکی به اروپا و به اسلاوها و زمینهسازی این اثر و تأملات برای نوشتن بعضی رمانها و یادداشتها و خاطرات او را نشان میدهد. برای کسانی که رمانها یا دیگر آثار داستایفسکی را خواندهاند نگاه یک نویسنده روس در آن زمان به اروپا در این سفرنامه میتواند برای خوانندهها مفید و ارزشمند باشد».