|

نگاهی به مفاهیم فیگور، فیگوراسیون و فیگوراتیو

به بهانه نمایش آثار ناهید کاکا در گالری عصر

اگر برای اثر هنری و ادبی ساختار تکامل قائل شویم و از کلمه توهمی خلق یکباره که مبتنی بر اتفاق است، بپرهیزیم، مجبوریم به عنصر زمان تقویمی توجه کنیم. از این‌رو دیگر زمان طبقه‌بندی‌هایی مثل رئالیسم و سوررئالیسم و باقی ایسم‌ها به سر آمده است.

نگاهی به مفاهیم فیگور، فیگوراسیون و فیگوراتیو

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

فاروق مظلومی

 

اگر برای اثر هنری و ادبی ساختار تکامل قائل شویم و از کلمه توهمی خلق یکباره که مبتنی بر اتفاق است، بپرهیزیم، مجبوریم به عنصر زمان تقویمی توجه کنیم. از این‌رو دیگر زمان طبقه‌بندی‌هایی مثل رئالیسم و سوررئالیسم و باقی ایسم‌ها به سر آمده است. دوره ایسمی دوره‌ای بود که اثر هنری را بیشتر به واسطه آنچه نشان می‌داد و چگونه نشان می‌داد، طبقه‌بندی می‌کردند؛ یعنی دوره مدرنیسم که مبتنی بر تمایز و تفکیک بود. در این دوره بیشتر به وجه قابل رؤیت اثر توجه می‌شد؛ مثلا می‌گفتند که این نقاش درخت را با این شیوه رنگ‌گذاری کرده و نمایش داده پس امپرسیونیست بوده است. جهان ادب و هنر بایستی وارد دوره بازنمایی چه‌ چیز و چگونه می‌شد که از آن خارج شود؛ چون شما نمی‌توانید بدون ورود به فروشگاه بگویید از فروشگاه خارج شدم. پس تمام هنر و تاریخ هنرِ ایسمی بسیار مهم و مؤثر بوده است. اما الان دیگر تکرار این ایسم‌ها در خارج از مباحث تحقیقی و آکادمیک یعنی در عرصه عمل بسیار عوامانه است؛ به همین دلیل وقتی دیدم در کاغذدیواری گالری ماه، مرحوم واحد خاکدان را هایپررئالیست معرفی کرده‌اند، دلم برای گالری‌دار سوخت که تا این حد در برابر معرفی یک هنرمند بیچاره هستند و چقدر هنرمند و هنر بی‌دفاع است.

حالا دیگر طبقه‌بندی‌های رایج گذشته با جزئیات کالبدشکافانه‌شان امری منسوخ و طرح‌شان مایه بهت و شاید دستمایه تمسخر باشد. اما بیشتر از موجد خنده بودن، موجد خشم است؛ چراکه جریان وارداتی ایسم‌ها مسیر رسم و نقش در ایران را به یک رویداد دست‌دوم تبدیل کرد. ایسم‌ها از اروپا آمدند که محمد غفاری را از اولین واردکننده‌های هنر ایسمی می‌شود لحاظ کرد. این واردات به سرزمین صادرکننده رسم و ترسیم و معماری تأسف‌برانگیز است.

در فلات ایران شغل مهمی به نام رسامی بود، به شغل بنده هم در گذشته ایران مساحی می‌گفتند. ما در فلات‌مان رسام داشتیم و رسام ارشد را رسام‌باشی می‌نامیدند. رسام‌های فلات ایران در صنعت کاشی، معماری، ‌تذهیب و نقوش روی دیوار نقش سازنده اولیه را داشتند، اما سرساختار نبودند.

بیایید به تفاوت ترسیم با تصویر توجه کنیم. من سال‌ها ترسیمات هندسی را تدریس کرده‌ام، اما در اینجا به رسم امانت‌داری از معمار برجسته ایران، بهرام شیردل، کمک می‌گیرم که می‌گویند: ترسیم مربع با تصویر مربع متفاوت است.

بیایید این موضوع را بشکافیم. در عمل ترسیم، ما مربع خودمان را با استفاده از پرگار و خط‌کش می‌‌سازیم ولی در عمل تصویر، ما مربع دیگری را که در ذهن‌مان یا عکس مقابل‌مان است، بازنمایی می‌کنیم.

در اهمیت ابزار در هنر و معماری همین‌قدر بگویم که پرگار شکلی را درست می‌کند که بیشترین سطح را برای یک طول ثابت مشخص می‌کند؛ بله دایره. چون به مربع اشاره کردم بد نیست بگویم در طول ثابت، مربع بیشترین مساحت را بین چهارضلعی‌ها اشغال می‌کند.

از این‌رو تکرار مربع در تاریخ ساخت فلات ایران بیشتر از یک امر زیبایی‌شناسانه که به توزیع عادلانه امر محسوس و شخصیت سنگین سکوت در مربع برمی‌گردد، یک امر اقتصادی بوده است. داخل پرانتز بگویم که سکوت پدیداری است مهم‌تر از خود انسان ساکت. اغلب پدیدارها حد وسط و متوسط‌الحالی دارند مانند خود انسان. اما سکوت یا خیلی خوب است یا خیلی بد. یا نشانه ضعف است یا قدرت. مربع در هنر و معماری ایران، سکوتِ حامل قدرت است.

قصدم از تبیین ترسیم و تصویر این است که بگویم ما نیازی به طبقه‌بندی‌های بعد از مدرنیته که بسیار کلی‌تر از طبقه‌بندی‌های مدرنیته هستند، نداشتیم؛ منظورم طبقه‌بندی نقاش و نقش به کلمات فیگور، فیگوراسیون و فیگوراتیو است. در اینجا به خلط ترجمه painter به نقاش اشاره می‌کنم. painter به رسام نزدیک‌تر است تا نقاش. پینتر الزاما با نقش و بازنمایی سروکار ندارد.

از طرفی ورود مضاف و مضاف‌الیه fine art هنرهای زیبا و خود کلمات زیبا و زیبایی‌شناسی که به‌عنوان ترجمه Easthetic در نظر گرفته می‌شود، یکی از عوامل گمراهی در درک مفاهیم هنر فلات ایران است. کلمه فاین به خودبسندگی، خودارجاعی و خلوص بیشتر از زیبایی اشاره دارد؛ یعنی در کلمه فاین بیشتر از زیبایی به والایی اشاره می‌شود. برای درک تفاوت والا و زیبا کتاب ادموند برک مرجع خوبی است. نمی‌شود کلمه زیبا را برای گل سرخ استفاده کرد و هم‌زمان برای کوه یا برج گاهنامه در پاسارگاد به کار برد. زیبایی برای تخت جمشید کم است؛ تخت جمشید باشکوه است.

نقاشی‌های ناهید کاکا، فیگور هستند یا فیگوراتیو یا فیگوراسیون. متأسفم؛ چاره‌ای جز استفاده از این کلمات وارداتی نداریم. بیچاره‌مان کرده‌اند. فیگور اثری است که حسی را بر‌می‌انگیزد و حتی اگر شکل شبیه یک شیء خارجی است ولی غایتش بازنمایی نیست. از این‌رو آیا بزرگ‌ترین نقاشی خانم کاکا در این نمایشگاه که اتفاقا اشکال مشخص هم ندارد، فیگور است؟ جواب این است که می‌توانست فیگور باشد ولی در حال گذر از بازنمایی شکل (فیگوراتیو) به ایجاد حس (فیگور) است. این مرحله گذر فیگوراسیون نام دارد. شاید این اثر برای یک مخاطب دیگر یک فیگور باشد، چون نقاشی یک امر زمینه‌مند contextualized است. اینجا به اجماع نظرها توجه دارم.

به ناچاریِ من در استفاده از ترجمه جعلی painter و کلمات خارجی دیگر توجه کنید. در اینجا مجبورم به ترجمه نادرست رویین پاکباز برای کلمه فیگور اشاره کنم که این کلمه را با کاربرد عام آن به معنی شکل یا پیکره انسانی یا حیوانی ترجمه کرده است که با جان این واژه از نظر ژیل دلوز و کلود سولژ و پیر سولژ و... تفاوت ماهوی دارد.

تصویر فیگوراتیو به یک چیز مشخص خارج از نقاشی اشاره می‌کند، اما فیگور یک چیز دیگر را می‌سازد پس دست‌دوم نیست. الزامی برای وجود بدن در فیگور وجود ندارد.

از این به بعد واژه نقاش فیگوراتیو را به‌عنوان یک صفت تکنیکی و سطح پایین به کار ببریم؛ یعنی هنوز درگیر تصویرسازی شیء است، ولی خوشبختانه در حال گسستن از آن. در فیگور ما با بخش غیرقابل رؤیت هنر یعنی میدان‌های حس و شدت و نیرو و حرکت سروکار داریم که به تسلط نظام زبان درنمی‌آیند. نظامی که ذهنی است و با ابزاری مثل تفسیر آثار مفهومی به خدمت دیکتاتورها در‌می‌آید و به دست دیکتاتورها مصادره به مطلوب می‌شود.

فیگور گسست از بازنمایی است. فیگور نه نشانه‌ای از جهان، بلکه اثر نیروها بر ماده است.

ژان لیوتار در آثارش به‌ویژه در Discours, figure، فیگور را نوعی شکاف در نظم گفتار می‌داند. یعنی جایی که زبانِ بازنماینده از هم می‌پاشد و امر تصویری (le figural) وارد میدان می‌شود. لیوتار فیگور را عنصر پیشا‌زبانی و ضد ساختار معنایی می‌داند.

فیگور یک رویداد بدنی است و نه ذهنی. یعنی نقاش فیگور از دست و چشمش یعنی از بدنش بیشتر از ذهنش استفاده می‌کند.

دلوز گاهی از فیگوراسیون به‌عنوان سطحی که باید از آن عبور کرد تا به «فیگور» رسید، یاد می‌کند. نقاش فیگور مثل فرانسیس بیکن حتی اگر انسان نقاشی کند، احساس نوعی از انسان‌بودن را انتقال می‌دهد نه خود انسان را. ولی پرتره‌های قاجار که آثار مهمی هم نیستند، یک کار فیگوراتیو هستند که به فیگوراسیون هم نمی‌رسند.

برای خانم کاکا در این دوره از سن‌شان این یک خبر خوب است که در رنگ روی کانواس در دوره مهم فیگوراسیون است و مجموعه‌داران حرفه‌ای باید آثاری از تمام دوره‌های یک هنرمند را تهیه کنند. این دوره‌ها عبارت‌اند از: فیگوراتیو، (دوره بازنمایی و معناسازی)، فیگوراسیون (دوره در حال عبور از بازنمایی و معنا) و فیگور (دوره امر متعالی و خودبسنده و بدون بازنمایی که کاملا موجد حس است).

بیکن نقاش فیگور بود. پیر سولز نقاش فیگور بود. فروید نقاش فیگور بود نه فیگوراتیو. اما اغلب نقاش‌های معروف دنیا این سه دوره را طی کرده‌اند. و ناهید کاکا باید توجه کند که دوره فیگوراسیون بسیار دوره مهمی است؛ چون بعد از گذر از این دوره است که نقاش یا به سمت نقاشی فیگوراتیو بازمی‌گردد یا به سمت فیگور پیش می‌رود.

ناهید کاکا در تابلوهای بستر کاغذ و ماده آبرنگ به فیگور نزدیک‌تر شده است. آیا این به خاطر روح ایرانی ما‌ست که تاریخ رسم و رسامی روی کاغذ داریم؟ همان ایران و فلات ایران که در آن کاغذ را آهار می‌زدند تا مرکب روی آن  پخش نشود.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.