|

نشست نقد و بررسی «سفرنامه‌ اروپا» برگزار می‌شود

داستایفسکی در فرنگ

عطش سیری‌ناپذیر دیدن چیزها و جاهای جدید، داستایفسکی نویسنده بزرگ روس را به سفر اروپا کشاند. این «عطش ساختن پانوراماهای کلی و ترکیبی» در کتابی با عنوان «سفرنامه اروپا» یک نمای متفاوت از غرب ارائه می‌دهد. داستایفسکی ابتدای این سفرنامه می‌نویسد: «دوستان من! چندین ماه است که مدام به من می‌گویید هرچه زودتر برایتان بنویسم در سفرم به خارج از کشور چه بر من گذشته، اما هیچ فکرش را هم نمی‌کنید که با این درخواست دارید من را در چه بن‌بستی می‌اندازید. چه برایتان بنویسم؟ چه‌ چیز جدید و جالبی تعریف کنم که کسی نمی‌داند یا قبلا نگفته‌اند؟ کدام‌یک از ما روس‌ها (البته منظورم کسانی است که حداقل مجله می‌خوانند) را سراغ دارید که اروپا را دوبرابر بهتر از وطنش نشناسد؟

داستایفسکی در فرنگ

شرق: عطش سیری‌ناپذیر دیدن چیزها و جاهای جدید، داستایفسکی نویسنده بزرگ روس را به سفر اروپا کشاند. این «عطش ساختن پانوراماهای کلی و ترکیبی» در کتابی با عنوان «سفرنامه اروپا» یک نمای متفاوت از غرب ارائه می‌دهد. داستایفسکی ابتدای این سفرنامه می‌نویسد: «دوستان من! چندین ماه است که مدام به من می‌گویید هرچه زودتر برایتان بنویسم در سفرم به خارج از کشور چه بر من گذشته، اما هیچ فکرش را هم نمی‌کنید که با این درخواست دارید من را در چه بن‌بستی می‌اندازید. چه برایتان بنویسم؟ چه‌ چیز جدید و جالبی تعریف کنم که کسی نمی‌داند یا قبلا نگفته‌اند؟ کدام‌یک از ما روس‌ها (البته منظورم کسانی است که حداقل مجله می‌خوانند) را سراغ دارید که اروپا را دوبرابر بهتر از وطنش نشناسد؟ البته من از سر ادب گفتم، وگرنه که احتمالا ده‌برابر بهتر می‌شناسد. علاوه بر این به‌جز یک مشت اطلاعات کلی، خودتان خوب می‌دانید که چیز خاصی برای گفتن ندارم و ضمناً چیزی ندارم که با رعایت ترتیب ‌و‌ نظم برایتان بنویسم، چون خودم هیچ‌جا را با ترتیب ندیدم و اگر هم دیدم، نرسیدم درست و دقیق تماشا کنم. من برلین، درسدن، ویسبادن، بادن‌-‌بادن، کلن، پاریس، لندن، لوتسرن، ژنو، جنوآ، فلورانس، میلان، ونیز و وین بوده‌ام، حتی بعضی از این شهرها را دو بار دیده‌ام و تمام این سفرها طی دوماه‌ونیم انجام شده! مگر می‌شود در این وقت کم، چیز خوب و جالبی دید؟ آن‌هم با این‌همه راهی که طی کرده‌ای؟ خاطرتان هست که من مسیر سفرم را از قبل، وقتی هنوز در پتربورگ بودم، برای خودم مشخص کردم. پیش از این هرگز خارج نرفته بودم و تقریباً از بچگی آرزویش را داشتم، از زمانی که هنوز خواندن نمی‌دانستم و در شب‌های طولانی زمستان می‌نشستم و به حرف‌های دیگران درباره‌ خارج گوش می‌دادم و قلبم از شوق و هراس به تپش می‌افتاد وقتی پدر و مادرم قبل از خواب برایم رمان‌های رادکلیف را می‌خواندند. البته بعدها به‌خاطر آن رمان‌ها، شب خواب پریشان می‌دیدم و هذیان می‌گفتم. بالاخره خودم را در سن چهل‌سالگی رساندم خارج و مسلماً دلم می‌خواست به‌رغم فرصت محدودم، نه فقط تا جایی که می‌شود، بیشتر ببینم، بلکه حتی همه‌چیز را ببینم، و هیچ توجهی هم به زمان نداشتم. علاوه بر این اصلاً نمی‌توانستم با دلی آرام یک جا را برای دیدن انتخاب کنم. آه، خدایا! چقدر از خودم در این سفر توقع داشتم! با خودم فکر کردم: عیبی ندارد که چیزی را با دقت و جزئیات ندیدم، عوضش همه را دیدم و همه‌جا رفتم. در عوض می‌توانم از تمام آنچه دیدم، یک تصویر پانورامای کلی و کامل بسازم... خلاصه بگویم، عطش سیری‌ناپذیر دیدن چیزها و جاهای جدید به جانم افتاده بود، عطش ساختن پانوراماهای کلی و ترکیبی، عطش تأثیرگذاری مناظر و چشم‌اندازها. بعد از این اعترافات، چه انتظاری از من دارید؟ چه برایتان تعریف کنم؟ چه تصویری بسازم؟ چه توصیفی بکنم؟ یک نمای پانوراما؟ چیزی که پرنده در پروازش می‌بیند؟ اما آخر خودتان اولین نفری خواهید بود که به من می‌گویید: خیلی بلند پریده‌ای». سفرنامه خواندنی داستایفسکی اخیرا با ترجمه‌ یلدا بیدختی‌نژاد در انتشارات برج منتشر شده است و به همین مناسبت مؤسسه شهر کتاب نشست نقد و بررسی این کتاب را روز سه‌شنبه ۲۳ فروردین ساعت ۱۵ به‌صورت مجازی و با حضور منتقدان و مترجمان زبان روسی برگزار می‌کند. «سال ۱۸۶۲ است، ظاهرا فیودور داستایفسکی برای مشورت با پزشکان اروپایی و علاج حمله‌های صرع راهی اروپا شده‌است، اما این سفر بدل می‌شود به سیاحتی در شهرهای برلین، لندن، پاریس، فلورانس، میلان و وین. حاصل این سفر یادداشت‌هایی بود که اولین‌بار در مجله‌ زمان به‌ سردبیری خود او منتشر شد. این یادداشت‌ها حاصل تأملات او در باب چگونگی نگرش روس‌ها به دنیای آزاد اروپای مرکزی است. از منظر داستایفسکی‌شناسان این یادداشت‌ها یکی از صریح‌ترین و بی‌پرده‌ترین آثار داستایفسکی است؛ او عامدانه پرده از درونیاتش در برخورد با فرهنگ اروپایی برمی‌دارد و از مقاومت در برابر وسوسه‌ تأثیرپذیری از فرهنگ غربی حرف می‌زند. به ‌نظر می‌رسد اولین جرقه‌های ذهنی داستایفسکی را باید در این سفرنامه جست‌وجو کرد؛ افکاری که بعدها حاصلش کتاب یادداشت‌های زیرزمینی شد». 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها