به مناسبت چاپ دوباره «آتشسوزیها»ی وجدی معود
نوشتن بهعنوان فرایندی جمعی

شرق: وجدی معود، نمایشنامهنویس و کارگردان و رماننویسی که در ایران هم شناختهشده است، چند سال پیش و به واسطه یکی از مهمترین نمایشنامههایش یعنی «آتشسوزیها» با ترجمه محمدرضا خاکی به ما معرفی شد. وجدی معود، نویسنده فرانسویزبان لبنانیتباری است که امروز هم بهعنوان نویسنده و هم بهعنوان کارگردان جایگاه مهمی در ادبیات نمایشی و تئاتر فرانسه دارد.
«آتشسوزیها» بخشی از یک چهارگانه نمایشی است که البته هریک از نمایشنامههای این چهارگانه میتوانند بهعنوان اثری مستقل خوانده یا اجرا شوند. این اثر نمایشنامهای رئالیستی است که بهلحاظ ویژگیهای فرمی و شیوه روایت تفاوتهای زیادی با آثار رئالیستی، در معنای مرسومش، دارد و تجربهای تازه در این عرصه بهشمار میرود. معود در این نمایشنامه نشان داده که هم بر سنتهای نمایشنامهنویسی و تاریخ تئاتر مسلط است و هم بهخوبی جریانهای مدرن ادبیات نمایشی را میشناسد. نوع روایت و ویژگیهای تکنیکی و ساختاری که در متن «آتشسوزیها» وجود دارد آن را به نمایشنامهای تبدیل کرده که دستکم برای ما تازگی دارد. متن نمایشنامه ساختاری دکوپاژشده دارد بهگونهای که انگار با متن یک فیلمنامه روبهروییم. «آتشسوزیها» نمایشنامهای با شخصیتهای متعدد است و مسئله اصلی نیز در رودررویی پرسوناژها بهواسطه دیالوگهایشان نهفته است. معود نمایشنامه را در سیوهشت صحنه نوشته و بهجز موضوعاتی که او بهعنوان نویسنده مطرحشان کرده، ساختار نمایشنامه نشان میدهد که او چقدر با ساختارهای اجرائی تئاتر مدرن آشناست.
معود تحتتأثیر نظریههای مدرن اجرا، متن نمایشنامهاش را تا جایی که امکان داشته از هر عنصر اضافهای تهی کرده است. «آتشسوزیها» متنی نمایشی است که در آن سلطه نویسنده یا بهطورکلی هر نوع سلطهای حذف شده تا در مقابل، امکانهای بیشتری در اختیار بازیگران در صحنه اجرا قرار بگیرد. بهعبارتی ساختار موجود در «آتشسوزیها» بهگونهای است که میتوان گفت متن به نفع اجرا حذف شده یا کنار رفته است. البته این حذفشدن به معنای فقدان متن نیست، بلکه به این معناست که انگار متن در حین اجرا پدید آمده و اینجاست که فرایند جمعی نوشتن معنا مییابد. حذف متن، فضایی فراخ در اختیار بازیگران یا حتی بینندگان میگذارد تا در آن فضا تخیل و عمل کنند. بهاینترتیب میتوان گفت که «آتشسوزیها» متنی ازپیشنوشتهشده نیست بلکه متنی است که دقیقا در روند اجرا نوشته شده است. در اینجا، تخیل بازیگران یا خلاقیت جمعی آنان است که نقش محوری را در اجرا پیدا میکند و حتی گاه بازیگر در جایگاهی قرار میگیرد که میتواند به سمت بداههسازی برود. خود وجدی معود در یادداشت کوتاه ابتدای نمایشنامه به این نکته اشاره کرده که «آتشسوزیها» بدون همکاری بازیگران شکل
نمیگرفت: «متن این نمایشنامه هم با کمک بازیگران و به موازات تمرینها، در طول یک زمان دهماهه، پدید آمد و نوشته شد. میخواهم تأکید کنم که در خلق این اثر، حضور بازیگران تا حد بسیار زیادی، ضروری و حیاتی بود.» پیش از ورود به خود نمایشنامه، شاید معنای دقیق تأکید معود بر نقش بازیگران در نوشتهشدن متن چندان روشن نشود اما بعد از خواندن نمایشنامه معلوم میشود که منظور معود از این تأکید چه بوده است. معود در یادداشتش در واقع از فرایند نوشتن حرف میزند، فرایندی که میتوان آن را «فرایند جمعی نوشتن» نامید. فرایندی جمعی که در آن نهفقط نویسنده بلکه بازیگران یا حتی دیگر عوامل اجرا هم نقش داشتهاند. معود میگوید: «این کار برایم، از همان ابتدا، مانند قدمنهادن در یک تونل بود. به راه افتادم. در تاریکی به راه افتادم. صدای بازیگرها مرا هدایت میکرد. یک روز این سؤال پیش آمد: میل دارید که روی صحنه چه کنید؟ چه بگویید؟ چه عملی، چه رویایی، چه خیالی را میخواهید به اجرا درآورید؟ همهچیز امکان داشت. از بازیگوشانهترین تا جدیترین فکرها، از مسخره و نامتعارفترین، تا معمولی و قراردادیترین چیزها. همهچیز ممکن بود و هزینهای هم
نداشت... اما هر خیال و رؤیایی، در دل خود حکایت از حقیقتی انکارناپذیر دارد و همه آن خیال و رؤیاهایی که بازیگران در یک روز ماه مه، دور یک میز، به سادگی بیان کردند، برای من راهنما و نشانگر مسیری شد که پیشتر از آن، هرگز، تنهایی به فکرم نرسیده بود. البته، اگرچه همه آن رؤیاها در نظر گرفته نشد، اما اغلب میتوانستم برای بهتر پیشبردن سیر روایی و چارچوب داستانی، به یافتن راهحلهایی از میان آنها بپردازم...». محمدرضا خاکی در گفتوگویی با روزنامه «شرق» درباره این ویژگیهای «آتشسوزیها» گفته بود: «آتشسوزیها نمایشنامهای طولانی با سیوهشت صحنه است. بهنظرم وجدی مُعَوَد غیر از قابلیتهایی که به عنوان نویسنده دارد از یک قابلیت خاص دیگر هم برخوردار است و آن این است که ساختارهای اجرائی تئاتر مدرن را خیلیخوب میشناسد. اغلب نظریههای اجرائی نیمه دوم قرن بیستم، تئاتر را از سیطره هر عنصری که امکان حذفشدن دارد، رهانیده است. تئاتر اروپا از یونان باستان به بعد، مسیری طولانی طی کرده؛ اگر تحولات دوران رنسانس تا امروز را در نظر بگیریم میبینیم که چقدر سبکها و تکنیکها و روشهای مختلفی تجربه شدهاند تا تئاتر قرن بیستم و
بعد، تئاتر امروز شکل گرفته است. در یک قرن اخیر، اصولیترین نظریهها در حوزه اجرای تئاتر تدوین شده و نقش بازیگر، شکلگیری جایگاه کارگردان و مسئله نمایشنامه، بیش از تمام تاریخ تئاتر با تحول روبهرو شده است. ما امروز اشکالی از تئاتر داریم که متن را به نفع اجرا تقلیل میدهد یا حتی حذف میکند! البته نه اینکه متنی وجود نداشته باشد- چون تئاتر بدون متن اصلا وجود خارجی ندارد - بلکه به این معنا که متن از پیش نوشتهشدهای وجود ندارد. در تئاتر امروز، مابازای تخیل و اندیشه بازیگر و آنچه با عنوان خلاقیت فردی و بهخصوص خلاقیت جمعی نامیده میشود نقش پررنگی در اجرا پیدا کرده و بازیگر در جایگاهی قرار گرفته که میتواند با بداههسازی نمایش خلق کند. از سوی دیگر، ما هرچه جلوتر آمدهایم، یعنی از دهه هشتاد میلادی به این سو، مسیر تئاتر به طرف فضای خالی رفته و حالا این پرسش مطرح است که چطور میتوان در یک فضای خالی نمایش خلق کرد».
شرق: وجدی معود، نمایشنامهنویس و کارگردان و رماننویسی که در ایران هم شناختهشده است، چند سال پیش و به واسطه یکی از مهمترین نمایشنامههایش یعنی «آتشسوزیها» با ترجمه محمدرضا خاکی به ما معرفی شد. وجدی معود، نویسنده فرانسویزبان لبنانیتباری است که امروز هم بهعنوان نویسنده و هم بهعنوان کارگردان جایگاه مهمی در ادبیات نمایشی و تئاتر فرانسه دارد.
«آتشسوزیها» بخشی از یک چهارگانه نمایشی است که البته هریک از نمایشنامههای این چهارگانه میتوانند بهعنوان اثری مستقل خوانده یا اجرا شوند. این اثر نمایشنامهای رئالیستی است که بهلحاظ ویژگیهای فرمی و شیوه روایت تفاوتهای زیادی با آثار رئالیستی، در معنای مرسومش، دارد و تجربهای تازه در این عرصه بهشمار میرود. معود در این نمایشنامه نشان داده که هم بر سنتهای نمایشنامهنویسی و تاریخ تئاتر مسلط است و هم بهخوبی جریانهای مدرن ادبیات نمایشی را میشناسد. نوع روایت و ویژگیهای تکنیکی و ساختاری که در متن «آتشسوزیها» وجود دارد آن را به نمایشنامهای تبدیل کرده که دستکم برای ما تازگی دارد. متن نمایشنامه ساختاری دکوپاژشده دارد بهگونهای که انگار با متن یک فیلمنامه روبهروییم. «آتشسوزیها» نمایشنامهای با شخصیتهای متعدد است و مسئله اصلی نیز در رودررویی پرسوناژها بهواسطه دیالوگهایشان نهفته است. معود نمایشنامه را در سیوهشت صحنه نوشته و بهجز موضوعاتی که او بهعنوان نویسنده مطرحشان کرده، ساختار نمایشنامه نشان میدهد که او چقدر با ساختارهای اجرائی تئاتر مدرن آشناست.
معود تحتتأثیر نظریههای مدرن اجرا، متن نمایشنامهاش را تا جایی که امکان داشته از هر عنصر اضافهای تهی کرده است. «آتشسوزیها» متنی نمایشی است که در آن سلطه نویسنده یا بهطورکلی هر نوع سلطهای حذف شده تا در مقابل، امکانهای بیشتری در اختیار بازیگران در صحنه اجرا قرار بگیرد. بهعبارتی ساختار موجود در «آتشسوزیها» بهگونهای است که میتوان گفت متن به نفع اجرا حذف شده یا کنار رفته است. البته این حذفشدن به معنای فقدان متن نیست، بلکه به این معناست که انگار متن در حین اجرا پدید آمده و اینجاست که فرایند جمعی نوشتن معنا مییابد. حذف متن، فضایی فراخ در اختیار بازیگران یا حتی بینندگان میگذارد تا در آن فضا تخیل و عمل کنند. بهاینترتیب میتوان گفت که «آتشسوزیها» متنی ازپیشنوشتهشده نیست بلکه متنی است که دقیقا در روند اجرا نوشته شده است. در اینجا، تخیل بازیگران یا خلاقیت جمعی آنان است که نقش محوری را در اجرا پیدا میکند و حتی گاه بازیگر در جایگاهی قرار میگیرد که میتواند به سمت بداههسازی برود. خود وجدی معود در یادداشت کوتاه ابتدای نمایشنامه به این نکته اشاره کرده که «آتشسوزیها» بدون همکاری بازیگران شکل
نمیگرفت: «متن این نمایشنامه هم با کمک بازیگران و به موازات تمرینها، در طول یک زمان دهماهه، پدید آمد و نوشته شد. میخواهم تأکید کنم که در خلق این اثر، حضور بازیگران تا حد بسیار زیادی، ضروری و حیاتی بود.» پیش از ورود به خود نمایشنامه، شاید معنای دقیق تأکید معود بر نقش بازیگران در نوشتهشدن متن چندان روشن نشود اما بعد از خواندن نمایشنامه معلوم میشود که منظور معود از این تأکید چه بوده است. معود در یادداشتش در واقع از فرایند نوشتن حرف میزند، فرایندی که میتوان آن را «فرایند جمعی نوشتن» نامید. فرایندی جمعی که در آن نهفقط نویسنده بلکه بازیگران یا حتی دیگر عوامل اجرا هم نقش داشتهاند. معود میگوید: «این کار برایم، از همان ابتدا، مانند قدمنهادن در یک تونل بود. به راه افتادم. در تاریکی به راه افتادم. صدای بازیگرها مرا هدایت میکرد. یک روز این سؤال پیش آمد: میل دارید که روی صحنه چه کنید؟ چه بگویید؟ چه عملی، چه رویایی، چه خیالی را میخواهید به اجرا درآورید؟ همهچیز امکان داشت. از بازیگوشانهترین تا جدیترین فکرها، از مسخره و نامتعارفترین، تا معمولی و قراردادیترین چیزها. همهچیز ممکن بود و هزینهای هم
نداشت... اما هر خیال و رؤیایی، در دل خود حکایت از حقیقتی انکارناپذیر دارد و همه آن خیال و رؤیاهایی که بازیگران در یک روز ماه مه، دور یک میز، به سادگی بیان کردند، برای من راهنما و نشانگر مسیری شد که پیشتر از آن، هرگز، تنهایی به فکرم نرسیده بود. البته، اگرچه همه آن رؤیاها در نظر گرفته نشد، اما اغلب میتوانستم برای بهتر پیشبردن سیر روایی و چارچوب داستانی، به یافتن راهحلهایی از میان آنها بپردازم...». محمدرضا خاکی در گفتوگویی با روزنامه «شرق» درباره این ویژگیهای «آتشسوزیها» گفته بود: «آتشسوزیها نمایشنامهای طولانی با سیوهشت صحنه است. بهنظرم وجدی مُعَوَد غیر از قابلیتهایی که به عنوان نویسنده دارد از یک قابلیت خاص دیگر هم برخوردار است و آن این است که ساختارهای اجرائی تئاتر مدرن را خیلیخوب میشناسد. اغلب نظریههای اجرائی نیمه دوم قرن بیستم، تئاتر را از سیطره هر عنصری که امکان حذفشدن دارد، رهانیده است. تئاتر اروپا از یونان باستان به بعد، مسیری طولانی طی کرده؛ اگر تحولات دوران رنسانس تا امروز را در نظر بگیریم میبینیم که چقدر سبکها و تکنیکها و روشهای مختلفی تجربه شدهاند تا تئاتر قرن بیستم و
بعد، تئاتر امروز شکل گرفته است. در یک قرن اخیر، اصولیترین نظریهها در حوزه اجرای تئاتر تدوین شده و نقش بازیگر، شکلگیری جایگاه کارگردان و مسئله نمایشنامه، بیش از تمام تاریخ تئاتر با تحول روبهرو شده است. ما امروز اشکالی از تئاتر داریم که متن را به نفع اجرا تقلیل میدهد یا حتی حذف میکند! البته نه اینکه متنی وجود نداشته باشد- چون تئاتر بدون متن اصلا وجود خارجی ندارد - بلکه به این معنا که متن از پیش نوشتهشدهای وجود ندارد. در تئاتر امروز، مابازای تخیل و اندیشه بازیگر و آنچه با عنوان خلاقیت فردی و بهخصوص خلاقیت جمعی نامیده میشود نقش پررنگی در اجرا پیدا کرده و بازیگر در جایگاهی قرار گرفته که میتواند با بداههسازی نمایش خلق کند. از سوی دیگر، ما هرچه جلوتر آمدهایم، یعنی از دهه هشتاد میلادی به این سو، مسیر تئاتر به طرف فضای خالی رفته و حالا این پرسش مطرح است که چطور میتوان در یک فضای خالی نمایش خلق کرد».