|

به یاد «محمدرضا» و «تکتم» یاریگران کودکان کار

یک خداحافظی گرم

باید رد قدم‌های برخی از آدم‌ها را بگیریم تا بفهمیم روی زمین چه نقشی ترسیم کرده‌اند. شبیه به محمدرضا و تکتم، خواهر و برادر جوانی که کوچه پس‌کوچه‌های منطقه شوش را به‌خوبی می‌شناختند. سن و سال کمی داشتند که همراه مادرشان، پریسا والنتینا پویان‌راد، راهی این خیابان و کوچه‌های تاریک شدند. بعد از چند سال فعالیت در حوزه کودکان آسیب‌دیده و ترک تحصیلی، مؤسسه یاریگران کودکان کار پویا را تأسیس کردند.

یک خداحافظی گرم

باید رد قدم‌های برخی از آدم‌ها را بگیریم تا بفهمیم روی زمین چه نقشی ترسیم کرده‌اند. شبیه به محمدرضا و تکتم، خواهر و برادر جوانی که کوچه پس‌کوچه‌های منطقه شوش را به‌خوبی می‌شناختند. سن و سال کمی داشتند که همراه مادرشان، پریسا والنتینا پویان‌راد، راهی این خیابان و کوچه‌های تاریک شدند. بعد از چند سال فعالیت در حوزه کودکان آسیب‌دیده و ترک تحصیلی، مؤسسه یاریگران کودکان کار پویا را تأسیس کردند.

 

خانواده‌های بسیاری با کمک آنها ایستادند و دست یاری برای ادامه تحصیل کودکانشان شدند. حالا از کوچه زمان‌پور که خانه کودک در آن قرار دارد تا تمام کوچه‌های مولوی و شوش، کودکان بسیاری هستند که با حمایت آنها، ترک تحصیل نکردند و مسیر روشنی را پیش گرفتند. اما حالا تکتم با صورت همیشه خندان و محمدرضا با قلب بزرگش دیگر در بین ما نیستند و پریسا پویان داغدار دو فرزندش است. دو جوان فعال حقوق کودک که در اوج جوانی پر کشیدند؛ خانواده‌ای که به تاریکی این محله نور می‌تاباند حالا داغ جوان دارد. باید رد تمام قدم‌هایشان را دنبال کنیم و افسوسگر آن باشیم که زمین جای آنها را کم دارد.

 

تکتم معصومیان دو سال قبل با همه ما وداع کرد و حالا چند روزی می‌شود که محمدرضا هم پر کشید و رفت. اما جای خالی این دغدغه‌مندان را چه کسی پر خواهد کرد؟

 

پریسا والنتینا پویان‌راد در بخش‌هایی از مراسم یادبود محمدرضا از عشق می‌گوید که او را استوار خواهد کرد. خودش توضیح می‌دهد: «وقتی از من خواستند تا متن سخنرانی را آماده کنم، بسیار آشفته بودم، اما از محمدرضا کمک خواستم. وقتی خودکار را روی کاغذ گذاشتم به من گفت مادر، از عشق بگو؛ چون ما معنای جدیدی از عشق مادر و فرزندی را تجربه کردیم. هر زمان از محمدرضا می‌خواستم برای التیام دردهایش چه کاری انجام دهم، به من می‌گفت از مادرم خوب مراقبت کن. غیرت از نظر او این بود که از زنان اطراف‌مان به شکلی محافظت کنیم که به آرزوهایشان برسند و به شکلی پشت آنها باشیم تا آن‌طورکه دوست دارند زندگی کنند.  محمدرضا در زندگی شخصی، کارهای بشردوستانه‌اش را از سال 91 با پروژه خانه کودک شوش شروع کرد.

 

اما بعد از آن با تأسیس مؤسسه یاریگران کار پویا، کارش را با عکاسی و مستندسازی و کارهای دیگر به شکل داوطلبانه ادامه داد. شاید جالب باشد بگویم که محمدرضا اسپانسر عینک تمام کودکان خانه کودک بود. یک روز یادم است قطر شیشه عینک یکی از بچه‌ها خیلی زیاد بود و قرار بود محمدرضا عینک آن کودک را تهیه کند. به او گفتم احتمال دارد در بازی، عینکش بشکند و خراب شود، بنابراین نیاز نیست عینک و شیشه‌ای با کیفیت بالا و خیلی گران تهیه کنی. در جواب گفت، اعتمادبه‌نفس این کودک با شیشه ته استکانی پایین می‌آید و تنها وسایل لاکچری که آنها می‌توانند داشته باشند همین عینک‌هایی است که به آنها می‌دهیم. با وجود نبود تکتم، خواهرش، روزهای خیلی سختی را می‌گذراند.

 

  اما پشت من را خالی نکرد و با هم کتابخانه تکتم در منطقه دالاهوی کرمانشاه را تأسیس کردیم. من به فرزندانم قول دادم تا وقتی که زنده هستم، کاری می‌کنم تا اثرشان در زمین از بین نرود. اگر رنج من به شفقت بیشتر نسبت به جوان‌های دیگر که هستند تبدیل شود، دیگر بیهوده نیست. در آن صورت تبدیل رنج به چیزی است که هم من را نجات می‌دهد و هم عشق را در زمین پایدار می‌کند».