مروری بر تاریخ فلسفه هنر

«متفکران بزرگ زیباشناسی» مجموعه مقالاتی است درباره زیباشناسی و فلسفه هنر که به بررسی آرای فیلسوفانی از دوران باستان و قرون وسطی تا قرنهای 18، 19 و 20 میپردازد. 18 مقالهای که شکلدهنده کتاب هستند، به بیستویک متفکر بزرگی میپردازند که فصلی یا بخشی از یک فصل به آنها اختصاص داده شده است و همچنین دربرگیرنده دو مرور کلیاند، یکی مرور زیباییشناسی قرون وسطی (فصل سوم) و دیگری مرور تحولات معاصر (فصل هجدهم). الساندرو جوانلی، گردآورنده و ویراستار کتاب، در مقدمه از لزوم آشنایی با تحول تاریخی مفهوم زیباشناسی و تفاوتها و شباهتهای آن با فلسفه هنر میگوید و ضمن اشاره به ماهیت مستقل 18 مقاله کتابش که میتوان هریک را جداگانه خواند، فصلها را به پنج بخش کلی تقسیم میکند: زیباشناسی باستان (افلاطون و ارسطو)؛ زیباشناسی قرون وسطی؛ دوره جدید (هیوم و کانت)؛ قرن نوزدهم (هگل، شوپنهاور و نیچه)؛ و قرن بیستم. فصل اول کتاب با ردکردن دو تصور رایج از افلاطون آغاز میشود: یکی اینکه او شعر را در جمهوری آرمانی خویش قدغن کرده و دیگر اینکه هنر را اساسا بازنمایی دانسته است. فصل دوم کتاب به معرفی رئوس «بوطیقا»ی ارسطو میپردازد؛ معنا و
منشأهای میمسیس (محاکات)، تعریف تراژدی و معنای کاتارسیس (پالایش). میمسیس نزد ارسطو نه دقیقا به معنای تقلید یا بازنمایی بلکه به معنای شبیهسازی چیزی بالقوه یا بالفعل است با همان تأثیر. فصل سوم کتاب، زیباشناسی قرون وسطی، با این ادعا آغاز میشود که زیباشناسی در این دوره هرگز رشتهای مستقل نبود و در بافت پژوهش در باب کتاب مقدس مطرح میشد. منبع الهام دیگر در این دوره تعالیم یونان و روم باستان بود. فصل چهارم به بررسی آرای دیوید هیوم اختصاص دارد. فیلسوف تجربهگرای قرن هجدهم، با طرح این پرسش محوری که معیارهای زیباشناختی ذهنیاند یا عینی، گاه از وضع قواعد زیباشناختی طفره میرود و گاه میکوشد برای آنها معیاری پیش نهد. فصل ششم درباره دیدگاه هگل در مقام نظریهپردازی مشخصا مدرن راجع به فلسفه هنر است. او بین هنر آزاد و هنر وابسته فرق میگذارد و صرفا اولی را موضوع مناسب فلسفه هنر میداند. از نظر هگل، کار فلسفه هنر تشریح اهمیت آثاری است که در رسانه هنری خاصی در لحظات تاریخی مشخص در فرهنگهاشان و نه در نسبت با نیازهای روانی افراد، اهمیت داشتهاند.
فصل هفتم درباره دو چهرهای است که در میان فیلسوفان زمان خود بیشترین اهمیت را به هنرها دادهاند و هر دو معتقد بودند ویژگی معرف زندگی ما همانا رنج است: آرتور شوپنهاور و فریدریش نیچه. هسته اصلی نظریه زیباشناسی شوپنهاور در مشهورترین کتاب او، «جهان همچون اراده و تصور» آمده است. فصل هشتم درباره دیدگاههای بندتو کروچه و رابین جی. کالینگوود است؛ دو فیلسوفی که معتقد بودند تمام واقعیتهای بیرون از ذهن، به تعبیری، ساخت ذهناند و شرط لازم و کافی هنریبودن یک اثر «بیانگر»بودن آن است. راجر فرای و کلایو بل، دو فیلسوف مورد بررسی در فصل نهم، مدافع هنر پستامپرسیونیستی بودند. طبق توصیه فرای، ارزش واقعی هنرها در این است که زندگی تخیلی ما را که در آن میتوانیم بر جنبههای عاطفی و ادراکی خود تجربه متمرکز شویم غنا میبخشند. درحالیکه نیاز به رفتارهای عملی و پذیرش مسئولیت اخلاقی این رفتارها زندگی روزمرهمان را احاطه کرده است، زندگی تخیلی ما فارغ از این الزامات و مطالبات است. فرای و بل، هر دو، تجربه شخصی را اساس هر نظریه هنری میدانند. فیلسوف بعدی مورد بحث جان دیویی است: چهره اصلی زیباشناسی و فلسفه هنر آمریکا در نیمه نخست قرن
بیستم که آموزههایش پس از یک دوره فراموشی از دهه 90 دوباره بر سر زبانها افتاد. فصل یازدهم به آرای هایدگر میپردازد. نویسنده برای تشریح دیدگاههای او درباره سرشت و کارکرد آثار هنری آنها را در زمینه نظراتش درباب معنای وجود قرار میدهد.
فصل دوازدهم به آرای والتر بنیامین و تئودور آدورنو اختصاص دارد. دو فیلسوفی که تأثیری عمیق بر تاریخ، سیاست و فعالیت نظریه زیباشناسی گذاشتهاند. بنیامین و آدورنو بهرغم همه اختلافهایشان در سبک کار، تمرکز و موضوع فعالیتشان برداشت یکسانی از هنر داشتند که ریشه در سنت زیباشناسی مدرن داشت و از بطن سه جریان فکری برآمده بود: ایدئالیسم آلمانی (بهخصوص کانت و هگل)؛ رمانتیسم آلمانی (بهخصوص هلدرلین و نوالیس و شلگل)؛ و جنبههایی از تفکر نیچه. فصل سیزدهم به آرای مونرو بیردزلی، فیلسوف آمریکایی قرن بیستم، میپردازد که معتقد بود در بررسی آثار هنری نباید نیت مؤلف (آنچه اثر را به وجود میآورد) و واکنش عاطفی مخاطب (آنچه از اثر به وجود میآید) را در نظر گرفت. دیدگاه او به مکتب فکری نقد نو تعلق دارد.
«متفکران بزرگ زیباشناسی» مجموعه مقالاتی است درباره زیباشناسی و فلسفه هنر که به بررسی آرای فیلسوفانی از دوران باستان و قرون وسطی تا قرنهای 18، 19 و 20 میپردازد. 18 مقالهای که شکلدهنده کتاب هستند، به بیستویک متفکر بزرگی میپردازند که فصلی یا بخشی از یک فصل به آنها اختصاص داده شده است و همچنین دربرگیرنده دو مرور کلیاند، یکی مرور زیباییشناسی قرون وسطی (فصل سوم) و دیگری مرور تحولات معاصر (فصل هجدهم). الساندرو جوانلی، گردآورنده و ویراستار کتاب، در مقدمه از لزوم آشنایی با تحول تاریخی مفهوم زیباشناسی و تفاوتها و شباهتهای آن با فلسفه هنر میگوید و ضمن اشاره به ماهیت مستقل 18 مقاله کتابش که میتوان هریک را جداگانه خواند، فصلها را به پنج بخش کلی تقسیم میکند: زیباشناسی باستان (افلاطون و ارسطو)؛ زیباشناسی قرون وسطی؛ دوره جدید (هیوم و کانت)؛ قرن نوزدهم (هگل، شوپنهاور و نیچه)؛ و قرن بیستم. فصل اول کتاب با ردکردن دو تصور رایج از افلاطون آغاز میشود: یکی اینکه او شعر را در جمهوری آرمانی خویش قدغن کرده و دیگر اینکه هنر را اساسا بازنمایی دانسته است. فصل دوم کتاب به معرفی رئوس «بوطیقا»ی ارسطو میپردازد؛ معنا و
منشأهای میمسیس (محاکات)، تعریف تراژدی و معنای کاتارسیس (پالایش). میمسیس نزد ارسطو نه دقیقا به معنای تقلید یا بازنمایی بلکه به معنای شبیهسازی چیزی بالقوه یا بالفعل است با همان تأثیر. فصل سوم کتاب، زیباشناسی قرون وسطی، با این ادعا آغاز میشود که زیباشناسی در این دوره هرگز رشتهای مستقل نبود و در بافت پژوهش در باب کتاب مقدس مطرح میشد. منبع الهام دیگر در این دوره تعالیم یونان و روم باستان بود. فصل چهارم به بررسی آرای دیوید هیوم اختصاص دارد. فیلسوف تجربهگرای قرن هجدهم، با طرح این پرسش محوری که معیارهای زیباشناختی ذهنیاند یا عینی، گاه از وضع قواعد زیباشناختی طفره میرود و گاه میکوشد برای آنها معیاری پیش نهد. فصل ششم درباره دیدگاه هگل در مقام نظریهپردازی مشخصا مدرن راجع به فلسفه هنر است. او بین هنر آزاد و هنر وابسته فرق میگذارد و صرفا اولی را موضوع مناسب فلسفه هنر میداند. از نظر هگل، کار فلسفه هنر تشریح اهمیت آثاری است که در رسانه هنری خاصی در لحظات تاریخی مشخص در فرهنگهاشان و نه در نسبت با نیازهای روانی افراد، اهمیت داشتهاند.
فصل هفتم درباره دو چهرهای است که در میان فیلسوفان زمان خود بیشترین اهمیت را به هنرها دادهاند و هر دو معتقد بودند ویژگی معرف زندگی ما همانا رنج است: آرتور شوپنهاور و فریدریش نیچه. هسته اصلی نظریه زیباشناسی شوپنهاور در مشهورترین کتاب او، «جهان همچون اراده و تصور» آمده است. فصل هشتم درباره دیدگاههای بندتو کروچه و رابین جی. کالینگوود است؛ دو فیلسوفی که معتقد بودند تمام واقعیتهای بیرون از ذهن، به تعبیری، ساخت ذهناند و شرط لازم و کافی هنریبودن یک اثر «بیانگر»بودن آن است. راجر فرای و کلایو بل، دو فیلسوف مورد بررسی در فصل نهم، مدافع هنر پستامپرسیونیستی بودند. طبق توصیه فرای، ارزش واقعی هنرها در این است که زندگی تخیلی ما را که در آن میتوانیم بر جنبههای عاطفی و ادراکی خود تجربه متمرکز شویم غنا میبخشند. درحالیکه نیاز به رفتارهای عملی و پذیرش مسئولیت اخلاقی این رفتارها زندگی روزمرهمان را احاطه کرده است، زندگی تخیلی ما فارغ از این الزامات و مطالبات است. فرای و بل، هر دو، تجربه شخصی را اساس هر نظریه هنری میدانند. فیلسوف بعدی مورد بحث جان دیویی است: چهره اصلی زیباشناسی و فلسفه هنر آمریکا در نیمه نخست قرن
بیستم که آموزههایش پس از یک دوره فراموشی از دهه 90 دوباره بر سر زبانها افتاد. فصل یازدهم به آرای هایدگر میپردازد. نویسنده برای تشریح دیدگاههای او درباره سرشت و کارکرد آثار هنری آنها را در زمینه نظراتش درباب معنای وجود قرار میدهد.
فصل دوازدهم به آرای والتر بنیامین و تئودور آدورنو اختصاص دارد. دو فیلسوفی که تأثیری عمیق بر تاریخ، سیاست و فعالیت نظریه زیباشناسی گذاشتهاند. بنیامین و آدورنو بهرغم همه اختلافهایشان در سبک کار، تمرکز و موضوع فعالیتشان برداشت یکسانی از هنر داشتند که ریشه در سنت زیباشناسی مدرن داشت و از بطن سه جریان فکری برآمده بود: ایدئالیسم آلمانی (بهخصوص کانت و هگل)؛ رمانتیسم آلمانی (بهخصوص هلدرلین و نوالیس و شلگل)؛ و جنبههایی از تفکر نیچه. فصل سیزدهم به آرای مونرو بیردزلی، فیلسوف آمریکایی قرن بیستم، میپردازد که معتقد بود در بررسی آثار هنری نباید نیت مؤلف (آنچه اثر را به وجود میآورد) و واکنش عاطفی مخاطب (آنچه از اثر به وجود میآید) را در نظر گرفت. دیدگاه او به مکتب فکری نقد نو تعلق دارد.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.