چهار روایت از فاجعه
شرق: چند سالی میشود که مجموعهای با عنوان «نقاب» در نشر جهان کتاب منتشر میشود که در آن داستانها و رمانهایی در ژانر پلیسی و جنایی ترجمه و منتشر میشوند. این مجموعه در آغاز عمدتا به ادبیات پلیسی و جنایی فرانسوی اختصاص داشت، اما در ادامه آثاری بهجز آثار فرانسوی هم در قالب این مجموعه ترجمه شدند. مجموعه نقاب در آغاز عمدتا به ترجمههای عباس آگاهی از ادبیات معمایی و جنایی فرانسویزبان اختصاص داشت و او آثاری از ژرژ سیمنون، پییر بوالو- توماس نارسژاک، شارل اگزبریا، فرد وارگاس، پل آندروتا، س. آ. استیمن و گیوم موسو به دست داده و در میان این نویسندگان هم بیشترین ترجمه از آثار سیمنون بوده است. ژرژ سیمنون از مشهورترین نویسندگان ژانر ادبیات پلیسی و جنایی است که تعداد زیادی رمان چه با نام خودش و چه با نام مستعار نوشته است. پرسوناژ تعدادی از داستانهای سیمنون سربازرسی به نام «مگره» است که یکی از مشهورترین پرسوناژهای ادبیات پلیسی جهان به شمار میرود.
اما یکی از کتابهایی که اخیرا در این مجموعه منتشر شده، «تاوان» از کانائه میناتو نام دارد که توسط آزاده سلحشور به فارسی برگردانده شده است. «تاوان» داستانی است که با جرم و عقوبت آن مرتبط است: «اگر اینکه همه شما مرتکب جرم شدید، تقصیر من بوده است؛ پس حالا من چگونه باید تاوانش را بدهم؟ از زمانی که به آن شهر کوچک آمدم -جایی که زندگی بهمراتب نامناسبتر از آنچه بود که تصور میکردم- فقط و فقط دلم میخواست هرچه زودتر به توکیو برگردم. کنارآمدن با امکانات نامناسب قطعا سخت بود، ولی از آن بدتر، مردم متعصب و کوتهفکر آن شهر بودند که با من مثل یک غریبه رفتار میکردند. فقط کافی بود برای خرید از خانه بیرون بروم. آنگاه احساس میکردم چشمان زیادی سرتاپای مرا برانداز میکنند و مردم با پچپچهایشان مرا مسخره میکنند: نگاه کن، چطور لباس پوشیده، انگار میخواهد برود عروسی. هرگاه در فروشگاه بهدنبال جنس خاصی میگشتم، با زبانشان صدای عجیبی درمیآوردند و میگفتند: اینجور چیزها را فقط شهریها دوست دارند. حتی اگر چیزی که دنبالش میگشتم خیلی هم عجیب و غریب نبود: سردست گوساله، پنیر کممبر، کنسرو دمیگلس، خامه تازه و... دنبال چنین
چیزهایی گشتن باعث میشد که آنها با من مثل یک زن پولدار متکبر رفتار کنند. علیرغم همه اینها، من سعی میکردم به آنها نزدیک شوم؛ البته بهخاطر شوهرم. اگر شوهرم چنین پست و مقامی در آن کارخانه نداشت، احتمالا اینقدر تلاش نمیکردم که خودم را با این مردم وفق بدهم. وقتی شما یکی از رؤسای یک کارخانه تازهتأسیس هستید، قطعا وظایفی دارید. باید با تمام توان کاری میکردم تا مردم این شهر کوچک، کارخانه جدید تولیدی آداچی را بپذیرند». ماجراهای این رمان در شهری کوچک میگذرد. در این شهر در روز جشنوارهای با نام ابن، خانوادهها به سنت هرساله دور هم جمع میشوند. در این روز تعطیل پنج دختربچه به زمین بازی دبستان میروند تا دور از میهمانی بزرگسالان با هم بازی کنند. در آنجا مردی با لباس کار سراغشان میآید و برای تعمیر هواکشهای استخر کمک میخواهد. در این بین فاجعهای رخ میدهد و «تاوان» روایت این چهار دختر است از همان فاجعه که در آن روز اتفاق افتاد و آنچه بعدها بر سرشان آمد و تاوانی که هریک پرداختند. در بخشی دیگر از این رمان میخوانیم: «گاهی اوقات هنگام بازی، بچههای زیادی با ما بودند؛ ولی اگر بچههای بزرگتر یا والدین متوجه
میشدند که یواشکی وارد کلبه شدهایم، حتما توی دردسر میافتادیم. به همین خاطر تصمیم گرفتیم افراد کمی از این ماجرا باخبر شوند و فقط همکلاسیهای خودمان از منطقه غربی شهر را در جریان قرار دادیم. همان دخترهایی که روز قتل امیلی هم آنجا بودند. بهمحض اینکه قفل در را باز کردم و پنج نفری با نفسهای حبسشده به داخل کلبه خزیدیم، هرکدام شروع کردیم به جست وخیزکردن در یک گوشه از کلبه. اولین باری بود که چشمم به یک شومینه و تخت سایهباندار و وان حمام پایهدار واقعی میافتاد. در خانه امیلی هم یک عالمه چیزهایی بودند که قبل از آن هرگز ندیده بودم، ولی هیچ چیز به اندازه چیزهای فوقالعادهای که میدانی مال دیگری است، به تو احساس پوچی نمیدهد. البته کلبه مال من نبود، ولی خب، مال هیچکدام از ما پنج نفر هم نبود. تازه حتی امیلی هم مبهوت شده بود؛ چون او هم قبلا یک شومینه واقعی را از نزدیک ندیده بود. کلبه به قلعه مشترک ما تبدیل شد، به پناهگاه مخفیمان».
شرق: چند سالی میشود که مجموعهای با عنوان «نقاب» در نشر جهان کتاب منتشر میشود که در آن داستانها و رمانهایی در ژانر پلیسی و جنایی ترجمه و منتشر میشوند. این مجموعه در آغاز عمدتا به ادبیات پلیسی و جنایی فرانسوی اختصاص داشت، اما در ادامه آثاری بهجز آثار فرانسوی هم در قالب این مجموعه ترجمه شدند. مجموعه نقاب در آغاز عمدتا به ترجمههای عباس آگاهی از ادبیات معمایی و جنایی فرانسویزبان اختصاص داشت و او آثاری از ژرژ سیمنون، پییر بوالو- توماس نارسژاک، شارل اگزبریا، فرد وارگاس، پل آندروتا، س. آ. استیمن و گیوم موسو به دست داده و در میان این نویسندگان هم بیشترین ترجمه از آثار سیمنون بوده است. ژرژ سیمنون از مشهورترین نویسندگان ژانر ادبیات پلیسی و جنایی است که تعداد زیادی رمان چه با نام خودش و چه با نام مستعار نوشته است. پرسوناژ تعدادی از داستانهای سیمنون سربازرسی به نام «مگره» است که یکی از مشهورترین پرسوناژهای ادبیات پلیسی جهان به شمار میرود.
اما یکی از کتابهایی که اخیرا در این مجموعه منتشر شده، «تاوان» از کانائه میناتو نام دارد که توسط آزاده سلحشور به فارسی برگردانده شده است. «تاوان» داستانی است که با جرم و عقوبت آن مرتبط است: «اگر اینکه همه شما مرتکب جرم شدید، تقصیر من بوده است؛ پس حالا من چگونه باید تاوانش را بدهم؟ از زمانی که به آن شهر کوچک آمدم -جایی که زندگی بهمراتب نامناسبتر از آنچه بود که تصور میکردم- فقط و فقط دلم میخواست هرچه زودتر به توکیو برگردم. کنارآمدن با امکانات نامناسب قطعا سخت بود، ولی از آن بدتر، مردم متعصب و کوتهفکر آن شهر بودند که با من مثل یک غریبه رفتار میکردند. فقط کافی بود برای خرید از خانه بیرون بروم. آنگاه احساس میکردم چشمان زیادی سرتاپای مرا برانداز میکنند و مردم با پچپچهایشان مرا مسخره میکنند: نگاه کن، چطور لباس پوشیده، انگار میخواهد برود عروسی. هرگاه در فروشگاه بهدنبال جنس خاصی میگشتم، با زبانشان صدای عجیبی درمیآوردند و میگفتند: اینجور چیزها را فقط شهریها دوست دارند. حتی اگر چیزی که دنبالش میگشتم خیلی هم عجیب و غریب نبود: سردست گوساله، پنیر کممبر، کنسرو دمیگلس، خامه تازه و... دنبال چنین
چیزهایی گشتن باعث میشد که آنها با من مثل یک زن پولدار متکبر رفتار کنند. علیرغم همه اینها، من سعی میکردم به آنها نزدیک شوم؛ البته بهخاطر شوهرم. اگر شوهرم چنین پست و مقامی در آن کارخانه نداشت، احتمالا اینقدر تلاش نمیکردم که خودم را با این مردم وفق بدهم. وقتی شما یکی از رؤسای یک کارخانه تازهتأسیس هستید، قطعا وظایفی دارید. باید با تمام توان کاری میکردم تا مردم این شهر کوچک، کارخانه جدید تولیدی آداچی را بپذیرند». ماجراهای این رمان در شهری کوچک میگذرد. در این شهر در روز جشنوارهای با نام ابن، خانوادهها به سنت هرساله دور هم جمع میشوند. در این روز تعطیل پنج دختربچه به زمین بازی دبستان میروند تا دور از میهمانی بزرگسالان با هم بازی کنند. در آنجا مردی با لباس کار سراغشان میآید و برای تعمیر هواکشهای استخر کمک میخواهد. در این بین فاجعهای رخ میدهد و «تاوان» روایت این چهار دختر است از همان فاجعه که در آن روز اتفاق افتاد و آنچه بعدها بر سرشان آمد و تاوانی که هریک پرداختند. در بخشی دیگر از این رمان میخوانیم: «گاهی اوقات هنگام بازی، بچههای زیادی با ما بودند؛ ولی اگر بچههای بزرگتر یا والدین متوجه
میشدند که یواشکی وارد کلبه شدهایم، حتما توی دردسر میافتادیم. به همین خاطر تصمیم گرفتیم افراد کمی از این ماجرا باخبر شوند و فقط همکلاسیهای خودمان از منطقه غربی شهر را در جریان قرار دادیم. همان دخترهایی که روز قتل امیلی هم آنجا بودند. بهمحض اینکه قفل در را باز کردم و پنج نفری با نفسهای حبسشده به داخل کلبه خزیدیم، هرکدام شروع کردیم به جست وخیزکردن در یک گوشه از کلبه. اولین باری بود که چشمم به یک شومینه و تخت سایهباندار و وان حمام پایهدار واقعی میافتاد. در خانه امیلی هم یک عالمه چیزهایی بودند که قبل از آن هرگز ندیده بودم، ولی هیچ چیز به اندازه چیزهای فوقالعادهای که میدانی مال دیگری است، به تو احساس پوچی نمیدهد. البته کلبه مال من نبود، ولی خب، مال هیچکدام از ما پنج نفر هم نبود. تازه حتی امیلی هم مبهوت شده بود؛ چون او هم قبلا یک شومینه واقعی را از نزدیک ندیده بود. کلبه به قلعه مشترک ما تبدیل شد، به پناهگاه مخفیمان».