با نگاهی به آثار الهام حسینحاجی
کار هنر انتقال نیست، دگردیسی است
هنرمندان از یک سنت اجتماعی که در آن رشد کردهاند، متأثر هستند؛ اما این سنت اجتماعی رفتهرفته در سنت فردی هنرمند دچار دگردیسی میشود. دگردیسی با واژه تحول قرین است؛ از حالی به حال دیگر افتادن. نزدیکترین واژه انگلیسی به دگردیسی، Transformation است.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
فاروق مظلومی: هنرمندان از یک سنت اجتماعی که در آن رشد کردهاند، متأثر هستند؛ اما این سنت اجتماعی رفتهرفته در سنت فردی هنرمند دچار دگردیسی میشود. دگردیسی با واژه تحول قرین است؛ از حالی به حال دیگر افتادن. نزدیکترین واژه انگلیسی به دگردیسی، Transformation است. هر بنیان و نهاد قبل از شروع کار مانند موضوع میتواند در فرایند تولید اثر هنری دچار دگردیسی شود. حتی موادی که در ساخت اثر هنری استفاده میشود نوعی دگردیسی را تجربه میکنند؛ چون هنرمند منتقلکننده نیست که مثلا یک موضوع را از جایی مثلا خیابان به جایی دیگر [روی بوم] انتقال دهد. واژه انتقال را با واژه انگلیسی Transportation یکسان در نظر بگیریم. عمل دگردیسی موضوع، تخیل، تصور یا ایده یا هر ذهنیت دیگر نمیتواند در حین کار توسط ذهن صورت گیرد، بلکه میتواند توسط ذهن از نظر کمی و کیفی تغییر کند ولی اصالت ماهوی ذهنیت تغییری نمیکند. درخت همواره درخت است ولی میتواند کوتاه و بلند باشد. در دگردیسی ذهنیت درخت، ما با نیستی درخت مواجه میشویم؛ حتی اگر شکلی از درخت پیشرویمان باشد، دیگر درخت را یادمان نمیآورد و در صورت یادآوری درخت این یادآوری بسیار کوتاه و میراست. دگردیسی، عملی بدنی است. یک معمار وقتی طرحش را روی مانیتور یا کاغذ رسم میکند و نقاش ابزارش را دست میگیرد، با دست و چشم و ژست بدنش هرگونه ذهنیت از پیش تعیینشده را محو یا مصادره به دیگر میکند. در فاعلیت ابزار همین بس که صبا منوچهری، جواهرساز هنری برجسته، از استادش نقل میکند که هر هنرمند باید از ابزار دستساخت خودش استفاده کند. شاید یکی از دلایل افول هنر در قرن اخیر استفاده از تکنولوژی بهعنوان ابزار تولید است. البته خودمرکزبینی و نارسیسم انسان موجب شده است خودش را در مرکز فرایندی ببیند که مواد و ابزار هم در آن دخالت دارند. ایدهپردازی ذهنی برای کاری که بدون مواد ممکن نیست، بخشی از نارسیسیسم رنسانسی است که حتی دست را هم در خدمت ذهن تصور میکند. اگر ابزار و مواد نباشند، اثر هنری وجود ندارد و اغلب هنرمندان خودشان را در مرکز جریان تولید اثر فرض نمیکنند و مراکز سیال ابزار و مواد را در کنار خودشان حس میکنند. الهام حسینحاجی هنرمندی است که با دست و ماده و ابزار شخصیاش توانست از سنت آموزشدیده در آن خارج شود و به سنت شخصی خودش برسد. این همان تکنیک بدنمند است و چون ذهنی نیست قابل انتقال نیست. هیچ تکنیک شخصیای قابل آموزش نیست. کسانی که به قول خودشان تکنیکشان را آموزش میدهند، تکنیک ندارند، فرمول دارند. دستپخت با روشپخت فرق دارد. اگر دو غذا با یک روشپخت مزه یکسان داشته باشد، این دو آشپز دستپخت ندارند.
حسینحاجی در دهه 70 همزمان با تحصیل بهعنوان مسئول یکی از گالریهای برگ و معلم کودکان، فضای مشاهده وسیعی داشته است. مرحله تمرین، تحصیل و تدریس همزمان میتواند هم به تسهیل کار بینجامد و هم کار را به تعویق بیندازد. بعدها با هفت نمایش انفرادی و شرکت در بیش از 20 نمایشگاه گروهی این فرایند را ادامه میدهد و امسال در گالری سپند تهران نمایشگاه انفرادی داشت. ساختار گالری سپند از نظر ساختار مراقبتی [کیوریتوریال] موجب شد این نمایش انفرادی در محاق برگزار شود. حسینحاجی جدیترین دوران آموزشی خودش را با نصرتالله مسلمیان گذرانده است. با شناختی که از آقای مسلمیان دارم، ایشان با افراد حاضر در کلاسهایشان همراهی میکنند که با سیستم مستبد آموزش تفاوت دارد. در این دستگاه همراهی تقلید از استاد یا همان کپی اتفاق نمیافتد، حداقل میدانم که آقای مسلمیان مانع این امر هستند. اما مشق از استاد بیمانع است. چند روز پیش با هنرمند عزیز، رضا لواسانی گفتوگوی مفصلی در باب تفاوت کپی و مشق داشتم و از ایشان آموختم. ماحصل این گفتوگو را با مصداق الهام حسینحاجی تقدیم میکنم. سنت مشق در هنر و صنعت و میدان رزم و بزم فلات ایران پیشینه دارد. استادان خوشنویسی و موسیقی به شاگردانشان مشق میدادند. در مشقکردن هدف تقلید و شبیهسازی استاد نیست، بلکه نوعی نظام مهم دست به دست شدن وجود دارد. دست استاد تکنیک خودش را دارد و دست شاگرد تکنیک منحصر به خودش را دارد. در واقع استاد موضوع را تعیین میکند اما پرداختن به آن موضوع و در نتیجه دگردیسی موضوع توسط شاگرد صورت میگیرد. در اینجا حتی شاید با تکامل تدریجی این دگردیسی مواجه شویم. اما در تقلید و کپی هیچ دگردیسیای وجود ندارد، بلکه همان انتقال از استاد به شاگرد است. در ستایش مشقکردن بگویم که استادان خوشنویسی مشقکردن را اندیشیدن با قلم میدانند و اساتید موسیقی پیشنهاد میکنند که قطعه را برای دلت بنواز ولی برای پیشرفت مشق کن. در اینجا با ابداع ساختار شخصی توسط مشقکردن مواجه میشویم. نقل است که تادو اندو، معمار معروفی که تحصیلات معماری هم ندارد، روی خطوط لو کور بوازیه دوباره خط میکشیده است. کپی یا تقلید کشف ساختار دیگری ولی مشق کشف ساختار شخصی است. شاید در سنت مشق با آثار به ظاهر مشابه از استاد و شاگردان مواجه شویم اما باید به جمله لوی اشتراوس توجه کنیم که هیچ چیزی به اندازه دو چیز مشابه متفاوت نیست و البته گاهی هم هیچ دو چیز به اندازه دو چیز مشابه، متفاوت نیست. در اینجا به تفاوت و تشابه ظاهری تأکید میشود. الهام حسینحاجی در آثار متأخر خودش تفاوتی جدی با ساختار آثار قبلیاش ابداع کرده است. رسیدن از فضای مسطح به یک فضای ناصاف نشان میدهد که وجه قابل رؤیت یک اثر اهمیتی به مراتب کمتر از ساختار پنهان اثر دارد و در خدمت ساختار پنهان است. ساختار فضایی هنرمند است که تعیین میکند چه اتفاقی بیفتد. در آثار متأخر استفاده از جذابیت رنگ به حداقل رسیده است؛ این به معنی عدم استفاده از رنگهای متنوع نیست، بلکه به این معنی است که رنگها نسبت به آثار قبلی بیشتر در خدمت نقاشی هستند؛ چون اگر رنگ به شکل مستقل ساز خودش را بزند، بیننده مجذوب رنگ میشود نه نقاشی. آنچه در روند مسیر هنری این نقاش به چشم میآید، یک تکامل و تغییر تدریجی است که خوشبختانه قرار نیست در یک نقطه مشخص به تکامل برسد؛ چون ساختار سیال و مستمر هنر، تکاملگریز است و در نقطهای به نام کمال متوقف نمیشود.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.