در رثای فرهنگساز بزرگ معاصر
از شمار خرد هزاران بیش
باید به ادب شرعی، سخنم را با «انا لله و انا الیه راجعون» آغاز کنم، ما از خداییم و به خدا بازمیگردیم. بزرگمردی از فرهنگ ما، فرهنگساز و فرهنگگستری کمنظیر، سحرگاه بیستودوم آذرماه 1404 درگذشتند.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
بهاءالدین خرمشاهی
باید به ادب شرعی، سخنم را با «انا لله و انا الیه راجعون» آغاز کنم، ما از خداییم و به خدا بازمیگردیم. بزرگمردی از فرهنگ ما، فرهنگساز و فرهنگگستری کمنظیر، سحرگاه بیستودوم آذرماه 1404 درگذشتند. زندهیاد کامران فانی، متولد فروردین 1323 در قزوین بودند. عمرشان هشتادویک سال بود و در این چند ماه اخیر سختی زیادی کشیدند.
در مدت بیماری او، همه یاری کردند. آقای دکتر غلامرضا امیرخانی، رئیس کتابخانه ملی، سنگ تمام گذاشتند و همچنین باید از دوست پنجاهساله عزیزم دکتر حدادعادل یاد کنم که با یاری این دو بزرگوار بهترین امکانات درمانی و بیمارستان برای زندهیاد فانی فراهم شد اما «با قضا کارزار نتوان کرد». در این فرصت میخواهم از زحمات پزشکان و مدیران بیمارستان سینا بسیار تشکر کنم که از هیچ تلاشی برای فانی فروگذار نکردند. همچنین از خانم فروزنده اربابی که رفتند و زندهیاد فانی را از یک بیغولهای در کرج با آمبولانس به بیمارستان سینا آوردند تشکر میکنم. ایشان هزینه انتقال را هم خودشان پرداخت کردند.
به تعبیری، آقای فانی از این همه رنج رهایی یافتند. مگر ما راهی جز رفتن از این جهان داریم؟ اگر هم درمانها میسر میشد و ایشان به زندگی برمیگشتند، جز رنجبردن و عذابکشیدن چیز دیگری در کار نبود. درواقع به تعبیر شاید سنگدلانه من اگر درمانها میسر میشد و فانی میماند، گویی دو بار فوت میکرد؛ یک بار زمانی که این همه رنج را از یک سال پیش و بهخصوص از یک ماه پیش تحمل کرد و بار دیگر هم وقتی باز زمان درگذشتش میرسید چون به هر حال همه ما روزی خواهیم رفت چراکه «کل نفس ذائقه الموت». بااینحال، دل من با شنیدن خبر درگذشت فانی پر از خون است.
من و فانی 61 سال یعنی از 1343 دوستی و رابطه داشتیم. هر دو از دانشکده پزشکی فراری بودیم و به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در سال 1343 رفتیم. در آن دوران استادان بزرگی دیدیم و از میان آنها به گمانم فقط استاد نامدار حضرت آقای مهدی محقق در قید حیات طیبه هستند و همچنین همسرشان خانم نوشآفرین انصاری.
همه کارهای من و فانی به هم مرتبط بود. چه زمانها بر ما گذشت و چه اشکها و شادیهایی در این دوران با ما همراه بود. در اولین سالهای دهه پنجاه تحصیل در رشته ادبیات را پس از لیسانس ادامه ندادیم و به ادامه تحصیل در رشته کتابداری مشغول شدیم. ایرج افشار، استاد نامدار و کتابشناس و ایرانشناس بزرگ، استاد ما بودند و تز من با ایشان بود.
باری، یک رباعی بهتازگی برای کامران فانی سرودهام. البته سوگنامهای برای او در آینده خواهم سرود اما این رباعی را اینجا تقدیم میکنم:
بیدار دلا چگونه شد خوابت برد؟
روحیه راد و دل شادت افسرد
ای مرد بزرگ بس که کوچک گشتی
با قوت ضعف هم توانستی مرد
شعری در رثای شهید بلخی سروده شده که در بخشی از آن آمده:
کاروان شهید رفت از پیش
وآن ما رفته گیر و میاندیش
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
شاعر درباره شهید بلخی میگوید به ظاهر که نگاه کنی یک نفر درگذشته اما به حساب خرد و از چشم باطن و بصیرت گویی هزاران بیش درگذشته است. فانی مردی هزارمرد بود و انسانهای زیادی را پرورش داد که یکی از آنها بنده هستم. من و کسانی دیگر همچون سعید حمیدیان، خودآموزی زبان انگلیسی را تحت نظارت و راهنمایی فانی آغاز کردیم. ما ترجمه را از روی دست فانی یاد گرفتیم. او کارهای بسیار بزرگی در طول عمرش انجام داد و آثار مرجع مهمی را به سامان رساند. مهمترین کار مرجعی که فانی انجام داد و برای مردم و حتی متخصصان شناختهشده نیست، فرهنگ سرعنوانهای موضوعی فارسی است که مرجع و راهنمای بسیار مهمی است.
باری، یادنامه کامران فانی تا امروز در حدود چهارصد صفحه شده که در دست من است. از طریق روزنامه «شرق» از تمام صاحبقلمان دعوت میکنم یاری کنند و تا یک ماه آینده متنهای خود را درباره فانی به دست ما برسانند تا بهزودی این یادنامه را منتشر کنیم. این یادنامه منبع خوبی برای شناخت بهتر کامران فانی فراهم میکند و نشان میدهد چه بزرگمردی به سوی ابدیت فرهنگی ما شتافت. روانش شاد باد و راهش پررهرو باد.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.