|

جستاری در فضا و مکان با برداشتی از منظر بهرام شیردل

«معمار ساختار فضا را می‌سازد و در این ساختار دست معمار همچون یک صنعتگر، تکنیکی ایجاد می‌کند. این تکنیک برای بدن و شخصیت جایگاه ایجاد می‌کند. این جایگاه در نظام اجتماعی چیزها وجود دارد.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

فاروق مظلومی

 

«معمار ساختار فضا را می‌سازد و در این ساختار دست معمار همچون یک صنعتگر، تکنیکی ایجاد می‌کند. این تکنیک برای بدن و شخصیت جایگاه ایجاد می‌کند. این جایگاه در نظام اجتماعی چیزها وجود دارد. وقتی‌ این فضا توسط زن یا مرد اشغال می‌شود که میل به منطق احساس دارند، این فضا به مکان بدل می‌شود؛ معمار در اینجا به قرارداد مبتنی بر فضا وارد می‌شود و زندگی را برمی‌انگیزد‌‌».

بیانیه نمایش کشور تماشاچی‌ها*

  

تأکید می‌کنم این جستار براساس برداشت من از این بیانیه و برداشتم از بحث‌های طولانی که با بهرام شیردل درخصوص فضا و مکان داشته‌ام، تنظیم شده است و مثل هر پدیدار مهمی می‌تواند با تکامل تدریجی ادامه یابد. بابت این انگیزه و فرصتی که ایشان به من داده‌اند، سپاسگزارم و معتقدم روح سیال و بدون مرکز و عدم قطعیت در نوشته‌های جستاری، امکان طرح بحث فضا و مکان را به من که به‌عنوان نقشه‌بردار بیش از سه دهه فضاسازی کرده‌ام، می‌دهد. شیردل نقشه‌برداری را ساخت فضا می‌داند. و اما در بیانیه «نمایش کشور تماشاچی‌ها» چند نکته اساسی است: 1. معمار سازنده فضا‌ست، نه ساختمان‌. 2. معمار طراح نیست، مبدع ساختار فضا‌ست. 3. توجه به دست توجه به جهان هتروژن (از ناچاری بگوییم ناهمگن) است که ما را از یکنواختی و استبداد ذهنی رها می‌کند؛ چون ساختار دست هر‌کس با دیگری متفاوت است. اما اغلب ساختارهای ذهنی یکسان یا مشابه هستند. تفاوت ساختار فیزیکی دست موجب تفاوت ساختار فضایی‌ می‌شود که آن دست می‌سازد. 4. معماری و فضا چیز نیست، بلکه یک موقعیت است در نظام اجتماعی چیزها. 5. دگردیسی فضا به مکان با اشغال آن توسط انسان و اشیا صورت می‌گیرد. 6. معمار در زمینه فضا و با ساخت فضا، زندگی را برای کسی که منطق ارتباطش با جهان حسی است، برمی‌انگیزد.

  

اما یکی از نکات مهم در این بیانیه، تفاوت مکان (place) و فضا (space) است. این تفاوت از ملاحظات مارتین هایدگر هم بوده است. مکان قابل اندازه‌گیری و‌ رؤیت است. مکان جایی است که هر چیزی در آن جا می‌گیرد. برای مکان می‌توان دربرگیرنده (محیط) و دربرگرفته‌شده (محاط) در نظر گرفت که این سیستم دربرگرفتن یا دربرگرفته‌شدن می‌تواند پایان‌ناپذیر باشد.این نگاه شیردل که فضا چیزی نیست بین بقیه چیزها، ما را به نگاه ژیل دلوز (و گاهی هانری لوفور) در مورد فضا می‌رساند که معتقد بود فضا چیزی نیست که داشته باشیم، بلکه باید آن را بسازیم.

در اینجا می‌توان به تفاوتی مهم بین این نگاه به فضا با نگاه کلاسیک به آن (نگاه ارسطو، افلاطون و نیوتن) رسید که فضا را ظرفی برای مظروف می‌دانستند. ارسطو فضا را چیزی مستقل از اشیا نمی‌دانست و لایبنیتس هم فضا را محصول روابط اشیا می‌دانست. نظر لایبنیتس در مورد فضا می‌تواند در یک دگردیسی به نظری که فضا را ظرف نمی‌داند نزدیک شود. شیردل تبیینی دیگر برای فضا و مکان دارد‌. مکان در یک دگردیسی توسط معمار یا هنرمند به فضا تبدیل می‌شود. البته محدودیت‌های معمار، این کار را در مقایسه با هنرمند پیچیده‌تر و سخت‌تر می‌کند. اگر بخواهیم مکان را هم فضا در نظر بگیریم، یعنی به همان اشتباهی که خیلی‌ها تن داده‌اند تن بدهیم، باید بگوییم مکان، فضای مخاطب و مصرف‌کننده است، نه معمار. معمار مؤلف فضا‌ست. فضای معمار، فضای تألیفی در مکان است و می‌شود در مورد ابزار تألیف گفت‌وگو کرد که مثلا پرسپکتیو در معماری رنسانس از ابزار تألیف مهم بوده است. معماران فولد مثل آقای شیردل این ابزار را برای تألیف فضا درست نمی‌دانند؛ چون موجب انسداد در فضا می‌شود. حالا این سؤال پیش می‌آید که وقتی یک سازه مسکونیِ معمارانه با همان تعریف ابداع ساختار، تحویل مصرف‌کننده داده می‌شود، مبدع ساختار فضایی مستتر در این مکان کجا می‌رود؟

آیا همچنان به تئوری مرگ مؤلف از رولان بارت در ادبیات رسیده‌ایم. اگر بپذیریم که فضا یک ساختار غیرقابل رؤیت است که در میدانی از نیروها و حس‌ها ابداع می‌شود و معمار یا هنرمند مبدع این ساختار هستند، پس می‌توان گفت ‌ساختمان یا مثلا یک کتاب داستان یا یک قطعه موسیقی و تابلوی نقاشی برای مخاطب (مصرف‌کننده) مکان محسوب می‌شوند. البته به شرطی که در این مکان‌ها، ابداع ساختار توسط مؤلف اتفاق افتاده باشد و صرف وجود فیزیکی دلالت بر وجود ساختار فضایی نیست و احتمال دارد مخاطبی که در این مکان قرار می‌گیرد، مؤلف فضای جدیدی باشد. اینکه مخاطب می‌تواند مصرف‌کننده فضای تألیف‌شده یا مؤلف یک فضای جدید باشد، بحثی است که می‌توان به هم‌اندیشی گذاشت. و آیا مرمت ساختمان‌ها در بحث تألیف جدید برای فضای تألیف‌شده قبلی می‌گنجد؟ معماری یک واقعیت فیزیکی به نام ساختمان نیست، بلکه وقوع یک ساختار است که در مکان واقع می‌شود و معمار مبدع این ساختار است. اغلب سازنده‌های ساختمان در واقع‌شدن این وقوع اخلال ایجاد می‌کنند. اگر یک شهر به‌عنوان یک مکان از ساختار فضایی برخوردار باشد، همه سازه‌ها در یک جریان سیال قرار می‌گیرند و روح حرکت این جریان حس اشغال را از مکان‌ها می‌گیرد و گشودگی ایجاد می‌کند.

آیا می‌توان گفت معمار فضا را خالی می‌کند؟ اصالت ماهوی معماری خالی‌کردن فضا‌ست؟‌ در ظاهر معماران چیزی به مکان می‌افزایند و اشتباه از اینجا شروع می‌شود که مکان فیزیکی را با فضای غیرفیزیکی (محسوس) یکسان می‌گیریم. ما فضا را حس می‌کنیم، نه مکان را‌. ما با تجربه بدن‌مند یک مکان، فضا را حس می‌کنیم. همان جریان سیالی را حس می‌کنیم که حس اشغال را از بین می‌برد. منظور از خالی‌کردن فضا، ایجاد حس گشودگی و عدم انسداد است. مثل یک صندلی با طراحی درست که جای خالی برای نشستن را پیشنهاد می‌دهد و خود صندلی هم فضا را نمی‌بندد. می‌توان به این بحث اندیشید. «معمار و طراح، مکان را پر می‌کنند که فضا را خالی کنند»‌ حس عدم اشغال در معماری و طراحی این فکر را زنده می‌کند که آیا می‌شود گفت معماری و طراحی اصیل ادامه فضای قبلی (با فرض صحت فضا) یا جراحی و مداوای فضای قبلی است؟ اما آنچه به حقیقت نزدیک‌تر است، این است که ذات هر اثر اصیل معماری، طراحی و هنری، کاستن است. در اینجا پدیدار کاستن به پدیدارهای حسی مانند گشودگی، دعوت، مسدودنکردن و رهایی متشبث است.

*‌ ترجمه امیر نصری از متن انگلیسی بهرام شیردل

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.