نگاهی به فیلم «سینما شهر قصه»
مرثیهای برای خاطره جمعی
«سینما شهر قصه» سرانجام و پس از گذشت شش سال از نخستین نمایش در جشنواره فیلم فجر، سرانجام به پرده نقرهای رسید؛ فیلمی که بنیان روایی آن در ارتباط با عشق، زیستن در سالن تاریک و پیوندی که سینما با خاطره جمعی برقرار میکند، شکل گرفته و با بهرهگیری از لحنی کمدی بسط پیدا کرده است.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
محمدعرفان صدیقیان. منتقد سینما: «سینما شهر قصه» سرانجام و پس از گذشت شش سال از نخستین نمایش در جشنواره فیلم فجر، سرانجام به پرده نقرهای رسید؛ فیلمی که بنیان روایی آن در ارتباط با عشق، زیستن در سالن تاریک و پیوندی که سینما با خاطره جمعی برقرار میکند، شکل گرفته و با بهرهگیری از لحنی کمدی بسط پیدا کرده است.
ساخته کیوان علیمحمدی و علیاکبر حیدری به واسطه مقطع تاریخی روایی و همچنین به دلیل نوع مواجهه با مقوله سینما، دارای سویههای نوستالژیک است، اما برخلاف تم منبعث از این مفهوم، صورت بیانی آن به شکل آه و افسوس و نگاه حسرتبار به گذشته نیست، بلکه همچون کیفیتی زیسته و جاری عمل میکند. تجربهای که از دل تماس مستقیم با زندگی سر برآورده و در قالب قصهای عاشقانه، نسبت یک جامعه با سینما را طی یک دوران گذار تاریخی مرور میکند.
کیوان علیمحمدی در میانه دهه ۸۰، همراه با امید بنکدار، نخستین فیلم بلند خود، «شبانه» را ساخت و همکاری این دو فیلمساز طی یک دهه با ساخت «شبانهروز»، «ارغوان» و «گیلدا» ادامه یافت. رویکرد و امضای مشترک آنها در برخورد با سینما، تلفیقی از جسارت بصری، رویکرد فرمی خاص و نوعی حساسیت شاعرانه بود که بهسرعت در میان فیلمبازها و منتقدان دیده شد و در نتیجه هر فیلم تازهشان، بهمثابه رخدادی کنجکاویبرانگیز بین سینمادوستان شناخته میشد.
سینمای علیمحمدی و بنکدار بر ظرافتی کمنظیر در برخورد با تصویر و روایت استوار است. قابهای هندسی و رنگآمیزی حسابشده، فضاهایی میسازند که در ظاهر سادهاند، اما در لایه زیرین خود حامل تنشهای احساسی و گرههای درونی شخصیتها هستند. با وجود اینکه در آثار این دو فیلمساز، قصه با طمأنینه و با ضرباهنگی آرام پیریزی میشود، اما تکیه غیرتزیینی بر موسیقی، در حکم نیروی پیشبرنده روایت به مجموعه این فیلمها ریتمی درونی بخشیده و نوع کاربست چنین اصولی، آنها را نسبت به بسیاری از سینماگران داخلی متمایز میکند.
در این جنس از سینما، درام از مسیر گرهافکنیهای پرطمطراق نمیگذرد، بلکه از راه مواجهه بیواسطه تماشاگر با اتمسفر، مود، سکوتها، مکثها و لحظات گذرا شکل گرفته و از بطن رخدادهای ظاهرا معمول و همگانی، مضامین گسست، سکون و تنهایی انسان معاصر تکثیر میشود. مضامینی که با حساسیت شاعرانه فیلمساز، بدون توسل به دوگانه متضاد اغراق و تقلیل، به نوعی حالت حسی خالص، باورپذیر و البته آشنا نزدیک میشوند.
نتیجه، سینمایی است که به واسطه سودبردن از المانهای سینمایی و نوعی سلیقه و دروننگری شخصی، بیش از آنکه بر واقعیت تکیه کند، در مرز میان واقعیت و رؤیا حرکت میکند. سینمایی با امضای مشخص که بهجای سرگرمی لحظهای، تجربهای ماندگار و اصیل ارائه میدهد.
اکنون و در غیاب امید بنکدار، کیوان علیمحمدی «سینما شهر قصه» را با همراهی علیاکبر حیدری مقابل دوربین برده؛ فیلمی که ترکیب تازهای از حساسیتهای روایی و ادبی را وارد جهان سینمایی علیمحمدی کرده است. به نظر میرسد حیدری که سالها در عرصه ادبیات داستانی فعال بوده و علاوه بر نگارش چند فیلمنامه، مجموعهداستانها و رمانهایی نیز از او منتشر شده، با ذهنیت یک روایتپرداز کلاسیک به پروژه وارد شده است.
حاصل این حضور مشترک، فیلمی است که در قیاس با آثار پیشین علیمحمدی و بنکدار، کمتر درگیر پیچیدگیهای فرمی و بیان شاعرانه دشوارخوان است و بیشتر بر پیشبرد یک درام قصهمحور، ساختارمند و کلاسیک تمرکز دارد. اگر در آثار گذشته علیمحمدی فرم بر روایت سایه میانداخت، این بار روایت است که میدان را در دست دارد. در «سینما شهر قصه» شخصیتپردازی روشنتر، موقعیتهای نمایشی دقیقتر و خطی روایی نیز در پی ایجاد ارتباطی مستقیمتر با مخاطب است.
این تغییر رویکرد نوعی عقبنشینی از سلیقه خاص سینمایی محسوب نمیشود، بلکه بازتعریفی از حساسیتهای سینمایی علیمحمدی در کنار جهانبینی ادبی حیدری است. ترکیبی که «سینما شهر قصه» را بدل به تجربهای متفاوت در کارنامه این فیلمساز میکند، عبور از مسیری است که بر پیوستگی داستان، ضرباهنگ کلاسیک و پیوند عاطفی تماشاگر با روایت تکیه دارد.
داود، شخصیت محوری «سینما شهر قصه»، در میانه آشوب و پیشبینیناپذیری روزهای منتهی به انقلاب، در تلاشی پیگیرانه و عاشقانه میکوشد نبض سینما و در معنایی گستردهتر، حافظه و تاریخ آن را زنده نگه دارد. او در برابر موج دگرگونیهای اجتماعی، به سینما نه صرفا بهعنوان حرفه، بلکه بهمثابه معشوقی دیرینه مینگرد که برای حفظ آن حاضر است در برابر تغییر زمانه ایستادگی کند. در همین بستر پرتلاطم، پیوند عشق داود به سینما با عشق او به دختری جوان، روایتی چندلایه و پویا میآفریند؛ روایتی که واقعیت تاریخی را با استعارههای عاطفی در هم میتند و شخصیت اصلی را به واسطه این دو عشق، در موقعیتی نمادین قرار میدهد. «سینما شهر قصه» با تکیه بر موقعیت و فضاهای نوستالژیک و خاطرهساز بستری روایی فراهم میکند که در آن عشق انسانی و عشق سینمایی در وجود داود همپوشانی مییابند و در ادامه تنش میان این دو میل، درامی میسازد که هم ریشه در واقعیت دارد و هم بر دوش معناهای فرامتنی حرکت میکند.
نتیجه، شخصیتی است که در گذار از دورهای ملتهب، خود بدل به نماینده جانسختی، دلبستگی و مقاومت در برابر فراموشی میشود؛ شخصیتی که عشق را به ابزار حفظ تاریخ و هویت سینما تبدیل میکند. در عین حال، حالوهوای «سینما شهر قصه» بهگونهای شکل گرفته که در سطح بیرونی روایت، تماشاگر با اثری روبهرو میشود که یادآور «سینما پارادیزو»، اما در قالبی ایرانیشده و منطبق با زیستجهان بومی است. این شباهت به تقلیدی صرف تقلیل پیدا نکرده و نوعی بازآفرینی احساسی و فرهنگی در آن به چشم میخورد. به بیان دیگر، اقتباس معنایی از «سینما پارادیزو» در نسخه ایرانی خود، رنگوبوی تاریخ، سیاست و عاطفه شرقی را به همراه دارد. این «پارادیزوی ایرانی»، هم بر موج نوستالژی سوار است و هم از دل واقعیتی اجتماعی و تجربهشده در دورهای پرتلاطم برمیآید؛ ترکیبی که فیلم را از سطح ادای دین ساده فراتر برده و در فضایی بومی، بازتابی از رابطه عمیق آدمها با سینما را خلق میکند. علیمحمدی در آثار پیشین خود بر نوعی فرمگرایی و بازیگوشیهای روایی تکیه داشت؛ رویکردی که اغلب تماشای آثارش را نیازمند صبر، دقت و حوصلهای بیش از حد معمول میکرد و به همین دلیل نیز گاه از سلیقه گسترده مخاطبان فاصله میگرفت. اما او و علیاکبر حیدری در «سینما شهر قصه»، مسیر متفاوتی را برگزیدهاند. اثری که توأمان به جوهره سینما، به پیوند دیرینه و ناگسستنی میان فیلم و مخاطب و میان رؤیاپردازی و تجربه جمعی تماشای تصویر نقب میزند.
«سینما شهر قصه» با احضار لحظات، چهرهها و کاراکترهایی برگرفته از فیلمهای مهم و خاطرهانگیز تاریخ سینمای ایران، به اثری بدل میشود که بیش از آنکه به دنبال بازنمایی صرف گذشته باشد، به مرثیهای دراماتیک و عاطفی شباهت دارد. سوگوارهای برای خاطرهها، سالنهای خاموششده و شور مشترکی که سینما در نسلهای مختلف ایجاد کرده است. در ساخته علیمحمدی و حیدری شاخصههای فرمیک و نگاه شاعرانه در خدمت نوعی روایت احساسیتر و دسترسپذیرتر قرار داده شده است. روایتی که در کنار وجه سرگرمکنندگی خود، مخاطب را به مشارکت عاطفی فرامیخواند.
علیمحمدی و حیدری روایت ظاهرا ساده خود را با پیوندی سنجیده میان نوستالژی و خیالپردازی غنا میبخشند؛ پیوندی که «سینما شهر قصه» را از سطح یک داستان خطی به تجربهای احساسی و خیالانگیز ارتقا میدهد. در دل این فضا، فیلم به وفور از موقعیتهای کمیک بهره میگیرد، اما نه از جنس کمدیهای عامهپسند سالهای اخیر که بر لودگی و شوخیهای تکراری استوارند. کمدی این فیلم، برخاسته از موقعیت است؛ از تناقضهای درونی شخصیتها، زمانهای پرتلاطم و از برخورد نگاه عاشقانه قهرمان با جهانی که پیوسته در حال تغییر است.
نتیجه به اثری تبدیل شده که آغشتگی آن به لحظاتی شیرین و مفرح نهتنها انسجام دراماتیک فیلم را خدشهدار نمیکند، بلکه حال و هوایی کمدی در هماهنگی با استخوانبندی داستان ایجاد کرده و لایهای انسانی و گرم بر فضای نوستالژیک اثر میافزاید. به همین دلیل، خنده در «سینما شهر قصه» واکنشی لحظهای نیست، بلکه امتداد همان عشق و دلبستگی است که فیلم در سرتاسر روایت خود میکوشد به مخاطب منتقل کند.
در «سینما شهر قصه» فرخ نعمتی در نقش پدری ظاهر شده که کیفیت بازیاش فراتر از چارچوب یک نقش خانوادگی عمل میکند. نوع مواجهه او با سینما، از شیوه سخنگفتن گرفته تا نحوه داوری و واکنشهایش، بیدرنگ یادآور نسل مدیران سینمایی اوایل دهه 60 است؛ افرادی که در بحبوحه تغییرات فرهنگی، با نگاهی آمرانه اما به زعم خود مصلحانه، میکوشیدند سلیقه تازهای بر سینما تحمیل کنند. کریمی این فضا را نه با تقلید سطحی، بلکه با بازآفرینی رفتاری دقیق و کنترلشده زنده میکند. نوعی «بازتاب تاریخی» که در دل یک نقش خانوادگی جا خوش کرده و به طرزی بسیار طبیعی پیش چشم تماشاگر جان میگیرد.
انتخاب لحن کمدی برای این شخصیت، ظرافت اصلی کار است. کمدی در بازی کریمی از جنس لودگی یا اغراق نیست، بلکه از تضاد میان اقتدار نمایشی و ناآشنایی کاراکتر با جهان واقعی سینما زاده میشود. همین تضاد، کیفیتی نمادین به شخصیت میبخشد و او را بدل به تمثیلی از دوران گذار سینمای ایران میکند؛ دورانی که ادبیات رسمی تازه متولدشده با عشق قدیمی مردم به سینما در چالش بود. کریمی با همین رویکرد، لایهای زیرمتنی به فیلم میافزاید. او توأمان از مخاطب خنده میگیرد و در عین حال تأکید میکند تاریخ سینما تنها با فیلمها ساخته نشده، بلکه با آدمهایی که خواسته یا ناخواسته در مسیر آن ایستادهاند نیز تعریف میشود. «سینما شهر قصه» اثری است که در عین سادهنمایی روایت، لایههای عاطفی و تاریخی پیچیدهای را در خود جای داده است. فیلم موفق میشود نوستالژی و عشق به سینما را با ساختاری صمیمی برای مخاطب تلفیق کند و در عین حال از تکیه بر کلیشههای کمدی و فرمگرایی پیچیده نیز فاصله بگیرد. شخصیتها، موقعیتها و طنز ظریف آن، همگی در خدمت خلق تجربهای ملموس و در عین حال نمادین هستند. در نهایت، این فیلم نهفقط بازنمایی گذشته سینما، بلکه مرثیهای عاشقانه برای عشق به فیلم و خاطره جمعی تماشاگران است؛ تجربهای دلنشین، هوشمندانه و ماندگار که در ذهن بیننده خود حک میشود.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.